به گزارش خبرنگار مهر، نشست اول از سلسله نشست های گروه مطالعات راهبردی مرکز علم و فناوری فرهنگستان علوم با عنوان توصیف وضع موجود نظام دانایی در ایران برگزار شد. در این نشست غلامرضا رکن الدین افتخاری عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس اظهار داشت: نظر به اینکه از علم به عنوان یک واقعیت، پدیده، نظام چند جنبه و پیچیده و نیاز شهروندی و توسعه ای و حقوقی با هدف شناخت، بازیابی و بازتولید بهزیستی انسانی و فضایی برای دستیابی به یک زندگی شرافتمندانه و از اثرگذاری فعالیت های آن در محیط جهانی و در مقیاس جهانی یا تغییر شکل رفتارها، یاد می شود. ضرورت درک و شناخت این واقعیت، پدیده، با تلقی کردن آن به مثابه یک کل و یک نظام، توجه به برنامه ریزی و مدیریت راهبردی آمایشی آن، بیش از پیش می طلبد. در این چارچوب، شکل گیری علم، به عنوان حق دیگر از حقوق انسانی از جنبه های اکولوژیکی، اقتصادی و اجتماعی، نیاز به واکاوی مستمر دارد. به سخن دیگر، پیام روشن تغییر شکل رفتارهای انسانی، سازمان و سرزمینی از طریق تقویت علم و ضرورت واکاوی شیوه های برنامه ریزی و مدیریت آموزشی و تحقیق و فن آوری، به عنوان مصدر نوعی شیوه زندگی در جهان امروز بیش از پیش احساس می شود.
وی افزود: بدین سان که نقش برنامه ریزی و مدیریت علم (آموزش و پژوهش و فناوری) را در جریان توسعه ملی، نمی توان نادیده گرفت چرا که آن ابزاری است جهت افزایش نیروی خلاق؛ ابزاری است جهت نشر و انتشار علم؛ راهی است جهت انتقال ارزش های اجتماعی؛ وسیله ای است برای توسعه مهارت ها؛ راهی برای مراقبت و نگهداری از منابع و سرمایه ها؛ وسیله ای است برای نشان دادن چگونگی مصرف؛ و سرانجام مصدر نوعی شیوه زندگی در جهان امروز است.
افتخاری گفت: با این توصیف، می توان گفت که نهادهای موجود علمی در ایران براساس رسالت های فعلی از توانایی لازم برای معماری مدیریت علمی و اجرا و تحقق آن برخوردار نیستند. بدین معنی که این نهادها از چهار آسیب انسانی (اندیشه توجه به سرمایه های فکری و مردم)، فرآیندی، ساختاری و نهادی رنج می برند.
وی یادآور شد: بدین ترتیب پرسش پیش رو در این ارتباط این است که برنامه ریزی و مدیریت علم در ایران با چه چالش ها و آسیب و مسائل راهبردی روبرو است؟ و چه ویژگی هایی دارد؟ برای پاسخ به سوال راهبردی از روش اسنادی و شیوه تحلیل محتوی استفاده شد، نتایج نشان می دهد که برنامه ریزی و مدیریت علم در ایران از شکاف در برنامه ریزی و مدیریت یکپارچه علم و وجود تداخل و تقابل واحدهای تصمیم گیری موثر بر آن، رویکرد بخشی و کم توجهی به اقدامات بین بخشی در چارچوب اسناد یک پارچه توسعه علمی در سطح دانشگاه ها، کاستی در ساز و کارهای مناسب اجرایی و رویه ای برای هماهنگی فعالیت های توسعه ای علمی در سطوح ملی و منطقه ای، نبود مشارکت اثربخش و فراگیر ذینفعان، حمایت ناکافی و سازمان یافته از ایجاد و توسعه تشکلها و سازمان های مردم نهاد علمی، کم توجهی به ظرفیت های مناسب اجرایی برای ایفای نقش موثر مدیریت های منطقه ای دانشگاهی، نبود معیار توسعه ای و حقوقی علم سنجی و کم توجهی به رسالت و کارکرد علم در سطح منطقه ای و فراملی، وجود رویکرد تعصب سازمانی و چانه زنی در تخصیص منابع به علل مختلف از جمله زبان آوری برخی دانشگاه ها، استمرار سیاست اهدا (عرضه، در سایست گذاری و برنامه ریزی و گسترش بی قواره حوزه عمل دانشگاه ها، نبود اندیشه و مبانی ظری روشن، مدون، یکپارچه و راهبردی از توسعه علمی و همسویی آن با سند چشم انداز توسعه ملی در سطوح متفاوت و تصمیم سازی و به ویژه در سطح کلان، کاستی در شناخت نظام مند از تحولات علم و پایش مستمر آن، نبود نظام طبقه بندی علمی براساس ساختار و کارکرد مکانی (آمایش علمی)، و وجود شکاف میان نیاز مردم و با برنامه های علمی رنج می برد. برای برون رفت از این چالش ها به برنامه ریزی و مدیریت بازآفرینی توسعه علمی نیاز است تا در راستای آن دولت و نهادهای علمی، تغییرات اساسی در نظام های اقتصادی، اجتماعی – سیاسی، کالبدی و نهاد- مدیریتی علم را در قالب یک راهبرد کانونی تعقیب نمایند تا کارایی و اثربخشی، قدرت تطابق، نوسازی، بازسازی و نوآوری و کارآفرینی توأم با عدالت و پایداری را افزایش دهد.
نظر شما