مجله مهر: در روزهای ثبت نام ریاست جمهوری آدمهای عجیب و غریب زیادی از میدان فاطمی سر در آوردند، آنقدر عجیب و متفاوت که رسانهها در پوشش دادن آنها با یکدیگر به رقابت پرداخته بودند. با اینکه شاید سالهای قبل هم چنین افرادی برای ثبت نام میرفتند، اما امسال و با وجود گستردگی فضای مجازی عکسها و صحبتهای آنها زودتر پخش میشد و به نظر میرسید بقیه را برای حضور در فاطمی ترغیب کرده بود.
همان روزها در مجله مهر گزارشی درباره این افراد و نحوه ثبت نام افراد برای پستهای مهم منتشر شد، در آن گزارش به این نکته اشاره شده بود که کشورهای دیگر برای جلوگیری از ورود افراد غیرمرتبط به سیاست و ناآگاه از چه ترفندهایی استفاده میکنند و در پایان هم با انتشار تصاویر برخی شخصیتهای عجیب حاضر در فاطمی، گفتیم در ایران و زمان ثبت نام کاندید ریاست جمهوری چه خبر است.
بعد از انتشار این گزارش با امیر نریمانی آشنا شدم. فهمیدم او عکسهای این آدمهای متفاوت، آنهایی که در سال ۹۲ آمده بودند را در یک کتاب جمع کرده است. «من رییس جمهور ایرانم» مجموعه عکس مستند از آنهایی است که برای ثبت نام آمده بودند؛ آنها یا معروف بودند، یا ظاهری عجیب داشتند یا ایده متفاوتی برای کشور بیان میکردند!
امیر نریمانی دبیر عکس روزنامه «وطن امروز» است، او عکاسی خبری را در دانشکده خبر خوانده و جزو اولین دانشجوهای رشته عکاسی خبری در ایران بوده است. بعد از اینکه عکاسی میخواند با این نگاه که باید با گزارشنویسی هم آشنا باشد، به سراغ خبرنگاری با گرایش استراتژیک میرود و حالا ۱۶-۱۷ سال است که هم عکاسی میکند و هم متنهایی بیشتر در حوزه تجسمی مینویسد. البته در کنار عکاسی، از علاقه شخصیاش یعنی فیلمسازی هم دور نشده است.
در کتاب «من رییس جمهور ایرانم» از ۶۸۶ نفری که برای ثبت نام آمده بودند، در حدود ۸۷-۸۶ نفر را در کتاب و به ترتیب ثبت در سامانه وزارت کشور قرار داده است. با او درباره انگیزهها و جریاناتی که برای انتشار کتاب داشته، صحبت کردیم.
حاشیههای پررنگتر از متن
نریمانی در ابتدا از خاطره حضورش در ساختمان وزارت کشور صحبت میکند و میگوید: «چهار سال قبل در روزهای ثبت نام برای کاندید ریاست جمهوری هر روز در وزارت کشور بودم، البته یک نصفه روز را نبودم که حسرتش تا همیشه همراهم خواهم بود، صبح روز جمعه بود و با این تصور که ثبتنامها بعد از نماز جمعه شکل رسمیتری بگیرد، نرفتم؛ البته این پیشبینی غلط از آب درآمد و در همان صبح جمعه محمدرضا عارف و غلامعلی حدادعادل برای ثبت نام رفته بودند که من نبودم و عکسهایی از آنها ندارم. اما حقیقت این است که این کتاب و جمعآوری عکسها از فیلمی که آقای افشاری که از خبرنگارهای خبرگزاری فارس بود، شروع شد.
البته من همیشه به حواشی بیشتر حواسم بود، حتی اولین دربی فوتبالی که به استادیوم رفته بودم، وقتی برگشتم از عکسهایی که گرفته بودم نمایشگاهی با موضوع «دربی ۵۴» برپا کردم، اما در این عکسهای هیچ عکسی از فوتبال نبود، همه تصاویر از حواشی بازی بود و همان زمان کسی یادداشتی نوشته بود که برای آنها فوتبال همیشه از قاب تلویزیون بوده، اما این عکسها و نمایشگاه دید دیگری از فوتبال را به من داد و فهمیدم چه اتفاقهایی در این فضا میافتد. نمایشگاه خیلی پختهای نبود، اما علاقه من به حواشی خیلی زیاد است. این کتاب هم حاصل همین دغدغه شخصی من بود. نمیتوانم بگویم این کتاب پختهای است، اما قطعا مرا پخته کرد مخصوصا برای کارهای بعدی که بخواهم انجام دهم.»
صفهایی تا میدان فاطمی!
نریمانی در ابتدا میگوید که این کتاب تنها مربوط به عکسهای سال ۹۲ است ولی امسال و در روزهای ثبتنام ۹۶ هم حضور داشته است «امسال هم بودم و خودم فکر میکنم روند کار پختهتر پیش میرفت، نه اینکه در قابها فرق زیادی کرده باشم، بلکه در انتخاب سوژه و برخوردها با آنها تفاوت کرده بودم. خیلی تلاش کردم دستیار داشته باشم، چون نمیتوانستم در چند زمینه تمرکز داشته باشم و همه کارها از جمله عکس گرفتن، مصاحبه کردن و یادداشت اطلاعات افراد را خودم انجام بدهم. البته در این دوره انرژی زیادی برای جمعآوری اطلاعات گذاشتم، به طوریکه بعد از تمام شدن کار دو روزی را استراحت کردم و فقط خوابیدم! من همزمان عکاسی میکردم و باید با چهرههایی که شناخته شده نبودند صحبت و اطلاعاتشان را هم ثبت کردم. امسال سال بی سابقهای بود، ۱۷۰۰-۱۶۰۰ نفر برای ثبت نام آمده بودند و صفهایی تا خود میدان فاطمی شکل گرفته بود. یک روز صبح وقتی ساعت ۷ به وزرات کشور رسیدم، با مرد نسبتا مسنی روبرو شدم که در پیادهرو نشسته بود و مثل بچههایش پاهایش را روی زمین میکوبید و میگفت چرا اجازه نمیدهید بروم داخل که ثبت نام کنم! باورتان نمیشود سه روز خانمی با کالسکه بچهاش میآمد و نمیتوانست برود داخل، بعد از سه روز، سه نفر آدم به او کمک کردند تا بتواند وارد شود؛ یک نفر بچهاش را در گیت حراست نگه داشت، دو نفر او را همراهی کردند که داخل سالن روی صف نماند و بتواند سریع کارش را انجام دهد!
در روزهای ثبت نام بیرون وزرات کشور صف عجیبی از آدمها تشکیل شده بود، داخل وزارت کشور هم دو بخش برای ثبت نام وجود داشت، طبقه بالا صندلی و میز به همراه چای و نوشیدنی قرار داشت، این سالن پر بود، سالنی که طبقه پایین هم بود، پر شده بود. در حدود ۲۰ تا ۲۵ گیت برای ثبت نام هم وجود داشت که همه آنها هم پر بود.
واقعا که چی؟! چرا؟
نریمانی که تقریبا با بیشتر کسانیکه برای ثبت نام حضور داشتند، صحبت کرده است، میگوید برایش جالب است که همه آدمها برای حضورشان دلیل و هدف داشتند «همه آنهایی که آمده بودند، برای خودشان هدف داشتند؛ یکی دنبال کار میگشت. یک خانمی با مدرک دکترای حسابداری و بالای ۶۰ سال سن در جواب سوال من که پرسیدم شما چرا؟ گفت آمدهام از حقوق زنان دفاع کنم! که من گفتم ما عکاسها و خبرنگارها منتظر چند آدم سرشناس هستیم، از شما عکس میگیریم که حوصلهمان سر نرود، اینجا اگر راز کهکشان را هم بازگو کنید، باز هم شما را جدی نمیگیرند. یک نفر دیگر که حتی ژستهای عجیبی هم برای عکاسها میگرفت، گفت که اوضاع مملکت مسخره است، ما هم آمدهایم مسخرهاش را در بیاوریم. او اصلا هدفی هم نداشت. آقایی با لباس کاراته آمده بود و حرکات ورزشی میزد. خانومی با بچه ۱۱ سالهاش آمده بود و میگفت برای هدفسازی برای بچهام آمدهام، چون میخواهم سیاستمدار شود و با حضور در این فضاها این اتفاق برایش میافتد. او حتی در مقابل خبرنگاری که از او پرسید واقعا این هدفسازی است، گارد گرفت و گفت شما چطور میدانید به شما ربطی ندارد و این حق من است که اینجا بیایم.»
آنهایی که هر چهار سال میآیند
این عکاس تعریف میکند که بعضیها هم سال ۹۲ بودند هم امسال! «آنهایی که سال ۹۲ بودند هم آمدهبودند، اما بعضیهایشان فرق میکردند. مثلا موردهایی بودند که قبلا با لباسهای محلی آمده بودند، ولی امسال با لباس رسمی و مرتب حضور پیدا کرده بودند؛ فکر میکنم تصورشان این بوده که با لباسهای این مدلی بهتر دیده میشوند. آقایی بود که میگفت قانون اساسی کشور را خیلی خوب میشناسم و حاضرم درباره آن مناظره کنیم، میگفت پنج دوره است که ثبت نام میکند! از او پرسیدم اگر ورودی ۵۰ هزار تومان بگذارند، باز هم میآیی و گفت نه!! دختر خانمی برای ثبت نام آمده بود که خیلی صادقانه گفت آمده ام عکسم را بگیرم و بروم! نکتهای که درباره آدمهای کتاب وجود دارد، این است که یا خودشان معروف هستند، یا حرف عجیبی زدهاند یا اینکه خود فرد در حوزه دیگری معروف است؛ مثل بوقچی استادیوم! البته کسانی هم هستند که عکسشان هست اما دیگر خودشان نیستند.»
سیاهی و سفیدی؛ دوری از طرفداری!
همه عکسهای کتاب سیاه و سفید هستند، نریمانی در اینباره توضیح میدهد: «در این کتاب سعی داشتم از هر چیزی که شائبه طرفداری بوجود بیاورد، دوری کنم. چیدمان عکسها بر اساس روز، ساعت و دقیقه ثبت نام افراد در سیستم ورزات کشور است. عکسهای کتاب هم سیاه و سفید هستند، چون به هر حال رنگ ممکن است تاثیر و نگرشی در نگاه به افراد داشته باشد، برای اینکه همهچیز یکدست باشد، عکسها را سیاه و سفید کردم. اما اگر قرار باشد این کتاب را امسال و با عکسهای جدید ادامه دهم، ترجیحم این است که اثر را رنگیتر ببینم.»
اطلاعات دقیق هستند
نریمانی تاکید میکند که صحت اطلاعات جمعآوری شده اشخاص برای او اهمیت زیادی دارد، از همین رو به سامانه ثبت نام وزارت کشور مراجعه میکند، «وزارت کشور به من این اجازه را داد که بتوانم اسمها و اطلاعات افراد را چک کنم. از همین رو با اطمینان میدانم که برخی از آنها برای مثال دکتر بودند یا دیدهام که برخی سیاسیون که با عنوان دکتر صدا زده میشوند، مدرک دیپلم ارائه دادهاند. ۶ ماه زمان برد تا بتوانم به این اطلاعات ثبت شده دسترسی پیدا کنم، دو بار رفتم و فقط اسامی که ثبت نام کرده بودند را چک و اطلاعاتشان را اضافه کردم. حتی گفتند بعد از درخواست شما برای اولین بار است که از برنامهای استفاده کردیم که اطلاعات و عکس افراد کنار هم و در یک خط قرار بگیرند، چیزی که تا قبل از این اصلا نبوده است.»
انتشار این عکسها هیچ منع قانونی ندارد
نریمانی میگوید وقتی عکسی را در فضای عمومی میگیرند، دیگر قانونی نیست که اجازه انتشار را به آنها ندهد. «بعضی از این افراد خبر دارند که چنین کتابی منتشر شده و عکسهای خودشان هم داخل آن وجود دارد. قانونی در هیچکجای دنیا نیست که به شما اجازه ندهد عکسی که در فضای عمومی از شما گرفته شده را منتشر نکنند. البته هر کشوری برای خودش قوانین جدایی در این زمینه دارد. در امریکا عکس کودک زیر ۱۸ ساله را نمیتوانید منتشر کنید، مگر اینکه اجازه کتبی وجود داشته باشد. اما قانون میگوید نباید وارد حریم خصوصی افراد شوید، حالا در جایی مثل وزرات کشور که برای ثبت نام آمدهاند و از حضور عکاسها و خبرنگارها آگاه هستند، فضا کاملا عمومی محسوب میشود. ولی اگر از این آدمها مجزا عکس بگیرم، باید اجازه داشته باشم که میخواهم منتشر کنم یا در کتاب استفاده کنم یا حتی در نمایشگاهی بگذارم. هرکشور قانون خاصی دارد، اما در ایران شرایط خاصی وجود ندارد، مگر اینکه نقض قانون حریم خصوصی باشد.»
دیده شدن؛ نقطه مشترک این آدمها بود
شاید بزرگترین سوالی که بخواهم درباره این افراد بدانم، نقطه مشترک آدمهای این کتاب باشد، نریمانی در اینباره نیز توضیح میدهد: «خیلی دوست داشتم در اینباره یک جامعهشناس یا رفتارشناس صحبت کند، به همین دلیل با آدمهای زیادی در این حوزه صحبت کردم، اما قبول نکردند برای کتاب یادداشت بنویسند. حتی در شرایطی به التماس رسیده بودم که من این کتاب را منتشر میکنم، اما دلم میخواهد کسی که این کتاب را میخواند یک نظریه هم داخل آن ببیند، نمیخواهم صرفا یک کتاب عکس منتشر کنم، به دنبال یک کار ماندگار هستم که مفید هم باشد؛ در این میان آقایان مهدی محسنیانراد،ابوالحسن تنهایی و محمدمهدی رحیمیان برای من نوشتند. چیزی که درباره این آدمها فهمیدم این است که آنها به شدت تحت تاثیر پروپاگاندای سیاسی هستند. وقتی با آنها صحبت میکنی، همهشان درباره نابودی امریکا و اسرائیل نظر دارند، درباره اقتصاد جامعه صحبت میکنند، البته هرکدام از نگاه و دیدگاه خودشان این کار را انجام میدهند، یک نفر معتقد است باید کل ایران را سیب زمینی کاشت، یک نفر میگوید باید کارخانه پلاستیک سازی راه بیندازیم! اینها شدیدا تحت تاثیر تلویزیون و مطبوعات هستند و نیاز به بررسی جامعهشناسی دارند که چطور کسی به این دریافت رسیده اگر کل کشور را سیب زمینی بکارد، همه مشکلات حل میشود. آیا مشکلات جامعه در این سطح هستند؟ اگر کشور با بحران مهمی روبرو شود، آیا این افراد میتوانند درک کنند که کشور نیاز به نگاهی فراتر دارد؟ اما در حقیقت این است که خیلی از آنها برای دیده شدن و اینکه جلوی دوربینی قرار بگیرند، آمده بودند. کارهایی میکردند که جلب توجه کنند و بارها هم به ما مراجعه میکردند که با ما صحبت نمیکنید، عکس نمیگیرید؟ چرا آدمهایی از قشرهای مختلف اینمقدار علاقهمند دیده شدن هستند و میخواهند مورد توجه قرار بگیرند، هرکدام هم روشی برای انجام این کار داشتند؛ از نوع پوشش و آرایش تا نحوه حرف زدنها.»
رسانه نمیتواند بیتفاوت باشد
این دیده شدن به هر قیمتی در همه آدمها وجود دارد، اما رسانهها هم به هر حال به این فضا دامن میزنند، نریمانی میگوید: «به هر حال خبرنگار و عکاس نمیتواند نسبت به یک سوژه بکر بیتفاوت باشد. به اعتقاد من وظیفه خبرنگار به صدا درآوردن آلارم است. این بازتابها باعث شد تا رئیس قوه قضاییه و رئیس مجلس درباره این افراد صحبت کند. برای انتشار این کتاب چهار سال تمام دویدم، با همه نقصهایی که به کتاب در بخشهای مختلف وارد است، همه کارهای این کتاب را تا مرحله قبل از چاپ خوم انجام دادم.
اما چیزی که برایم جالب بود، برخورد دوستان دیگری در روزهای ثبت نام حضور داشتند، بود. چطور خبرنگاری که خودش حضور داشته و با افراد صحبت میکرده، دیگر یادش نیست؟ دوربینهای زیادی برای ثبت لحظههای آنجا حضور داشتند، برای تکمیل اطلاعات سراغ خیلی از بچههایی رفتم که با دوربین حضور داشتند، هر کاری کردم که تنها بتوانم این فیلمها را ببینم و از اطلاعات آنها استفاده کنم، این اتفاق نیفتاد. میگفتند از بالا به ما گفتند نمیتوانیم! اصلا نمیدانم این از بالا چیست؟ من کتاب را بعد از انتشار برای خیلی از افراد سیاسی فرستادم که حتی مورد توجه قرار گرفت.»
نظر شما