به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر ترجمه و تلخیص سخنرانی جیولیانو کامپیونی وبنیان گذار و مدیرمرکز نیچهشناسی و پژوهشی کولی- مونتیناری در نشست «نیچه و جهان ایرانی» است.موضوع سخنرانی او در این نشست «بندباز، شکل استعاری انسان برتر و خطرجو در پیش گفتار چنین گفت زرتشت» بود.
جیولیانو کامپیونی تحصیل کرده مدرسه عالیه نورمال شهر پیزا (ایتالیا)، وبنیان گذار و مدیرمرکز نیچهشناسی و پژوهشی کولی- مونتیناری است. این آلمانیدان سرشناس نیز گروه بینالمللی نیچه شناسی را، همراه با پ. ووتلینگ، و.استگمایر و س.مارتون، ایجاد کرده و چاپ به زبان ایتالیایی گفتارهای پس ازمرگ نیچه را برعهده دارد.کامپیونی از مهمترین نیچه شناسان معاصراست.
ترجمه و تلخیص متن جیولیانو کامپیونی
نویسنده معتقد است که چنین گفت زرتشت، مشهورترین اثر نیچه، درست فهمیده نشده ومدتی مورد سوء استفاده عقیدتی قرار گرفته است. خود ِنیچه آگاه بود که خواننده ژرفای نوشته را درک نخواهد کرد و توان به کارگیری پیامش را در زندگی خویش نخواهد داشت. او مینویسد (نامه به اوربک ۵/۷/ ۱۸۸۶) که شاید اثر دیگرش، فراسوی خیر وشر، بتواند در فهم آن کتاب مفید باشد زیرا محتوایش به تجربیات درونی خودش برمیگردد. کامپیونی به این پرسش که چگونه زرتشت در اندیشه نیچه پدیدار شد وپیام او را برعهدهگرفت، به پاره گفتارهای مربوط به اصول آموزش ایرانیان دوران باستان (مهارت داشتن درکمان گیری،اسب سواری و پرهیز از دروغ گفتن) اشاره میکند (F.P.۱۸۷۴ ) و نیز به الهام گرفتن نیچه از اثر مانفردManfred بایرون Byron. کامپیونی میگوید که نیچه (در گفتاری به سال۱۸۸۱) می نویسد که می خواهد چنین گفت زرتشت را مانند مانفرد تدوین کند، یعنی با تکیه بر مضمون تسلط بر خویشتن.
بدین ترتیب، نیچه چهره انسان برترhomme supérieur(ر.ک. چنین گقت زرتشت،کتاب۴،۱۴) را از بایرون ونیز امرسون Emerson به وام می گیرد.سپس،کامپیونی به بندباز(ر.ک. پیش گفتار) می پردازد_او درمتن شکل استعاری انسان برتر است_که می کوشد دربازار شهر از روی طناب عبور وخطرکند ولی دلقکی آشوبگر بر گرده او میپرد و بندباز تعادلش را از دست می دهد ودرمیان جمعیت جان میسپرد. مردم بازار به حرفهای زرتشت گوش نمیدهند، خواهان واپسین انسان میشوند و زرتشت شهر را ترک می کند. درباره تدوین نیمرخ بندباز، کامپیونی میگوید که نیچه از خاطرات کودکی خود بهره جسته زیرا در شهرخودش بند بازان وبازیگران سیرک رفت وآمد داشتند و پیش گفتارحاوی خاطراتش نیز می باشد: "انسان مانند طنابی است میان حیوان و ابر انسان ...موجودی در راهی خطرناک... یک پل است و نه هدف وغایتی"(ر.ک. پیشگفتار،۴). انسان برتر هنوز"سایه و درد خدا" می باشد، اما انسان میان مایهmédiocre را نفی میکند زیرا درپی دگرگونی ارزشهاست و علیرغم داشتن جنبهای دوگانه و انحتاطی در برابر واپسین انسان ایستاده است و"سایه ها" و باورهای کاذب را کنار میزند تا با مهار اندیشه بازگشت ازلی به درجه ابر انسانsurhumain دست یابد.
کامپیونی میگوید که در چنین گفت زرتشت با شکل های نمادینی روبر می شویم که قرائت های متنوعی را می طلبند. مثلا، بنا بر تفسیر نومن (Naumann۱۸۸۹ ) بندباز تجسم انسان آزادمنش زمانه است و دلقک پر سر و صدا و عجول بیانگر کسانی است که می خواهند بدون توجه به شرایط از روی دوران خود ناگهان بپرند. از نگاه ویلچل (Weiltchel ۱۹۱۰ ) بندباز تجسم کسی است که زندگی را در فعالیت حرفه ای میبیند وگرفتار باورهای قدیمی میباشد و به محض این که فردی (مانند دلقک) توانایی حرفهای او را زیر سؤال میبرد او تعادل خود را از دست میدهد.
برای مسر(Messer ۱۸۸۲) بندباز نماد آدم کمال خواه ولی بیاعتماد به خود و تحت تأثیر ارزشهای سابق می باشد. کامپیونی می نویسد که دلقک بیانگر آن مبلغ اجتماعی رادیکال، عوام فریب و "پیشرو" است و میافزاید که این تفسیرها و نیز مباحث سمینار غنی یونگ در مورد نیچه (۱۹۳۴) منعکس کننده دوران تراژیک پیش از فاشیسم میباشند. درضمن، با اشاره به خود ِکتاب، کامپیونی میان سرنوشت ناگوار نیچه که طی دهه آخر عمرش آگاهی درستی ندارد و پایان دردناک بندباز شباهت میبیند: " روح تو پیش از تن تو میمیرد. "(ر.ک. پیش گفتار،۶). در واقع، بندباز به انسان برتر باز میگردد که از توده مردم فاصله گرفته ولی بالا سرآنها است و حرفه خود را خطر جویی میداند و او منکر آن آخرین انسان میان مایه_آدمی دارای حسن ها و عیب های کوچک وتشنه امنیت وحفاظت خودش_میباشد. کامپیونی میگوید که نیچه از هارتمن (Hartmann ۱۸۶۹) چهره آخرین آنسان را به وام گرفته و زرتشت او ابرانسان را به عنوان پرسپکتیو و جهتی به سوی فردا نوید میدهد. نیچه تصویرمثبتی از انسان برتر ترسیم می کند وبه مضمون زندگی ورزیدن و خطرجویی کردن توجه خاصی دارد. کامپیونی میافزاید که نیچه در سال ۱۸۷۶ به شخصیت بندباز و نمایش بیرحمانه او اشاره کرده بود ولی در سال ۱۸۸۲ خود را پیرو هنر بندبازی میشمرد.
باید گفت که او در روزنامه برادران گونکور(۱۸۸۷-۱۸۸۸) ستایشی از بند بازان و دلقکها می خواند: " آنان تنها بازیگرانی هستند که استعدادی کامل و ناب دارند... یعنی آنها یا سقوط میکنند یا نمیکنند." نیچه در آثارش به برخی از بازیگران خطرجو سیرک اشاره دارد و کامپیونی میافزاید که قلم زنان وقت داندی dandy را به لحاظی بدل بندباز میدانند. به هر ترتیب، مضمون اساسی قهرمانی و شجاعت héroïsme انسان جوینده شناخت در نزد نیچه به استعاره بندباز یا انسان برتر باز میگردد، یعنی به فردی که قادر است نوعی "زندگی خطرناک" را پیشه خود سازد. بعدها، این گفتار نیچه شعار رژیم فاشیست موسولینی (تایستان ۱۹۲۴) شد و کارل لویت K.Löwith از این جمله ایراد گرفت. اما، کامپیونی مینویسد که کاربرد این گفتار دراندیشه نیچه بیشتر جنبه رهاییبخش دارد و تجربیات و زندگیورزیهای جدید پر مخاطر انسان آزادهesprit libre و دگراندیش را مد نظر دارد. آدمی که میخواهد ازعقاید و پیشداوریهای حاکم و نیز ناسیونالیسم و پوپولیسم آزاد شود باید خطر کند. کامپیونی در مورد سیمای دلقکی که در پیشگفتار کتاب موجب مرگ بندباز میشود میگوید زرتشت خود ِ آن دلقک است که سعی دارد از بندباز جلو زند ( پائیز ۱۸۸۳F.P.) و حامل روحیه کینهتوزی (ressentiment اصطلاح دورینگ Duhring است) نهفته دردل ما می باشد و هر آدمی باید علیه آن روحیه مبارزه کند.
کامپیونی میافزاید که چنین گفت زرتشت کتابی است برای پالایش کینه و انتقام جویی ـ"اخلاق من پالایش کردن هرنوع انتقام جویی است"ـ و میمون و عنکبوت استعاره های چنین روحیهای هستند. بنا بر برداشت کامپیونی، قسمت چهارم اثر حاوی سخن زرتشت خطاب به انسان های برتر است و او در آن به اشتباه اول خود اعتراف میکند: نمیبایست که به سوی مردم کوچه و بازار میرفت چون کارش حاصلی جز جسد بندباز در پی نداشت و مردم حرفهای او را درک نکردند و از این رو زرتشت انسان برتر را به دورشدن از توده مردم تشویق میکند: با تکیه کردن بر فرد حاکم و متکی بر خود individu souverain و آزاد منش میتوان ارزشهای کهنه را کنار زد، یعنی نیچه با انسان برتر خود قهرمان سازی، والایی و خودگذشتگی جدیدی ترسیم میکند که برداشتهای پیشین میسحیت و ایدالیسم را نفی میکند و فراتر میرود.
کامپیونی میگوید انسان برتر شخصیت مفهومی personnage conceptuel است و تضادها، مقاومتها و نیز درد و رنجهای دوران انحتاط و گذار را بیان میکند و نیچه نیمرخ آن را در افرادی چون بایرون، واگنر، رنان Renan استاندال Stendhal یافته است. نیچه از این نوع انسان type humain عصرگذار دفاع میکند زیرا آنها کوشش کردند در برابر واپسین انسان، میانمایگی و باورهای گله محور troupeau و عوامفریبانه موجود در اروپا ایستادگی کنند ولی قربانی "دلقک" های هم عصر خود شدند. از نظر کامپیونی، انسان برتر درد و رنج می کشد، جدال میکند تا راه برای ابر انسان باز شود. عواملی ـ پادشاهان سمت راست و چپ، پاپ، موبد پیر،گدای داوطلب، سایه، ...خر و زشتترین انسان ـ که در غار کنار زرتشت قرار دارند (ر.ک. چنین ...،کتاب ۴) به زرتشت ـ که میخواهد مکتب بازگشت ازلی را به آنان آموزش دهد ـ"امید" دارند ومنتظر شنیدن غرش شیر و نوید فرا رسیدن دوران ابر انسان هستند.
نظر شما