به گزارش خبرنگار مهر، دومین روز نشست «آنان که می اندیشند» با موضوع بازخوانی و بررسی آرا و اندیشه های دکتر علی شریعتی در تالار ابن خلدون دانشگاه علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد.
سیدجواد میری به عنوان اولین سخنران به موضوع نگاهی به روایت علی شریعتی در باب هویت ایرانی پرداخت و در این خصوص اظهار کرد: به صورت های گوناگون می توانیم با فردوسی و اساسا سنت ایرانی خویش روبرو شویم اما در دوران معاصر ایران به نظر می آید یک وجه غلبه بیشتری دارد و آن روایتی از فردوسی است که ایرانیت را در تضاد با تکثر و تنوع زبانی مفهوم پردازی کرده است و این رویکرد را می توان در روایت های باستان گرایانه و دستاوردهای باستان شناسی مانند اندیشمندانی چون محمود افشار، عباس اقبال آشتیانی و پورداود در نحله های متعصب تبارشناسی کرد.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم اجتماعی و مطالعات فرهنگی افزود: فردوسی به مثابه حکیمی اندیشمند که صاحب سبکی در حوزه اندیشه است و فردوسی به مثابه یک روایت در بستر ایران برای من حائز اهمیت است که تلاش کردم او را در آثار شریعتی مورد بازخوانی قرار دهم. به عبارت دیگر فردوسی به مثابه حکیم موضوع بحث من نیست بلکه فردوسی به گونه ای که در روایت های معاصر ناسیونالیستی مطرح شده معادل صحبت های من است. ناگفته پیداست که شریعتی اثری مجزا درباره فردوسی ننگاشته است ولی لابه لای آثار متکثر شریعتی ارجاعات بی شماری به فردوسی وجود دارد و نوع مواجهه شریعتی با فردوسی به گونه ای است که از روایت برساخته معاصر در آن دیده میشود.
وی ادامه داد: در دهه ۴۰ شمسی یکی از بحث های جدی بین روشنفکران چپ و راست و مذهبی و حوزوی مسئله تاریخ ایران بود. تاریخ به مثابه نقشه راه آینده و نه تاریخ به مثابه تقلیل وقایع گذشته که یکی از مقولات جدی عرصه عمومی بود. شریعتی با رویکرد انتقادی خویش تلاش کرد وجهی از ابعاد مغفول ایرانیت را در لابه لای این سطور کشف کند. بازشناسی هویت ایرانی – اسلامی یک گفتمان انتقادی بود که از آن نظر، شریعتی تلاش کرد با گفتمان باستان گرایانه زرین کوب به مقابله بپردازد ولی در پردازش شریعتی رد پای زرین کوب به وضوح دیده میشود. آنچه حائز اهمیت است خوانش او از فردوسی است که تلاش می کند در خوانش خویش آن را برجسته کند.
این مدرس دانشگاه افزود: به نظرم خوانش شریعتی از شاهنامه فردوسی بر اساس شخصیت است ولی نباید آن را در قالب روانشناسی فردی مفهوم سازی کرد. به سخن دیگر شریعتی در پی بازسازی هویت ایرانی نه به مثابه امر ماضی بلکه به مثابه امر کنونی به فردوسی رجوع می کند.
محسن حسام مظاهری به عنوان دومین سخنران در این نشست به موضوع بازخوانی نقادانه تفسیر شریعتی از تشیع و آئین های شیعی پرداخت و اظهار کرد: شریعتی استراتژی امام حسین(ع) را استراتژی شهادت می داند و می گوید او آگاهانه با خانواده اش به سمت شهادت رفت و در انتها آن جمله معروفش را مطرح می کند که آنان رفتند کار حسینی کردند و آنان که ماندند باید کار زینبی کنند وگرنه یزیدی اند. تفسیر شریعتی از عاشورا یک تفسیر کاملا مبارزاتی، رادیکال و تفسیر انقلابی است.
این جامعه شناس افزود: باید دید امروز اسلامیت شریعتی برای ما چگونه مطرح میشود. به عنوان کسی که خود را وامدار شریعتی می دانم فکر می کنم ادای دینی که نسل ما می تواند به او بکند این است که پروژه شریعتی را بازخوانی و نهادینه بکنند و درست آن را تفسیر کنند و ادامه دهند. یعنی در شریعتی نمانند. زمانه ما زمانه شریعتی نیست و باید به این نکته توجه داشت.
وی ادامه داد: شریعتی در هدف خود ایجاد آگاهی انقلابی برای توده روشنفکر مسئول مبارز دارد به قصد اصلاح جامعه و به قصد اینکه ادبیات اعتراضی به جامعه بدهد. البته در آثار شریعتی شاهد یک اصالت هدف هستیم پس روایت خود را بر اساس همین هدف سامان می دهد. یکی از اشکالاتی که اصالت هدف در آثار شریعتی ایجاد کرد این است که با آثار شریعتی نمی توان با استناد تاریخی مواجه شد و او در بسیاری از موارد تفسیر خود را از تاریخ داشته است. بخش هایی از تاریخ که با هدفش سازگار بوده همچون سربداران یا ابوذر را برجسته کرده است و می توان گفت شریعتی در مواجهه با تاریخ کمی شیطنت آمیز رفتار کرده است.
این نویسنده و پژوهشگر حوزه تشیع تاکید کرد: شریعتی در بحث عزاداری ها بسیار به این موضوع که آئین های عاشورایی برگرفته از فرهنگ مسیحیت است، پر و بال می دهد ولی تا به امروز من سندی در این خصوص نیافته ام. می توان گفت این نظر شریعتی حداکثر در حد یک فرضیه بوده است. برای اینکه این نوع عزاداری ها در فرهنگ تصوف ایرانی ریشه دارند.
مظاهری در بخش دیگری از سخنان خود زبان شریعتی را زبانی تند و انقلابی خواند و تاکید کرد: این زبان اقتضای شرایط انقلابی آن دوران بوده است که این ادبیات را در امام خمینی و شهید مطهری هم می توان یافت. اگر بخوایم امروز از زبان شریعتی برای مطالعه دین و تشیع استفاده کنیم حتما به بیراهه خواهیم رفت چون این زبان، زبان ایدئولوژیک است و بار ارزشی دارد. واقعیت این است که این زبان منطق خود را دارد اما ویژگی اسلام سیاسی که در آثار شریعتی هم دیده میشود سطح رواداری پائینی دارد و همین تند و تیزی و خودمطلق انگاری باعث شده که ادبیاتش تهاجمی و تقابلی باشد. وقتی با این ادبیات سویه دار مواجه می شویم امکان فهم آن برای کسی که در مقام پژوهش است، بسته است.
وی در پایان سخنانش با بیان اینکه زبان شریعتی مستعد این است که در زمانه ما از دلش یک ادبیات خشونت آمیز بیرون بیاید ادامه داد: در کارنامه ۴۰ سال اسلام سیاسی که مدل ایرانی اش پیش روی ما است میزان خشونت ورزی در جامعه ما بیشتر شده و از رواداری پائینی در قبال گفتمان های دیگر برخوردار است که این نمونه از خشونت را در اسلام سیاسی جوامع دیگر و حتی اسلام سنتی نمی توان یافت.
در ادامه نشست بازخوانی اندیشه دکتر شریعتی مجتبی مطهری در سخنانی با موضوع اسلام شناسی دکتر شریعتی گفت: مرحوم شریعتی مطالعات خوبی در زمینه فرهنگ و معارف اسلامی داشت و هر چند این مطالعات عمیق نبود ایشان انسانی بود که درد دین و تمدن داشت و با قلمی دلنشین این مفاهیم را بیان می کرد.
وی افزود: شریعتی اندیشه ای را قبول داشت که آن اندیشه بتواند تغییرات در عمل را پی ریزی کند و بنابراین با اسلام راکد مخالف بود. تشیع صفوی در برابر تشیع علوی نوعی جامعه شناسی شریعتی بود که ما را به این انحطاط رسانده است؛ تشیعی که جنبش را به نهاد تبدیل کرده و از تشیع علوی دفاع می کرد. تشیع سرخ در برابر تشیع سیاه. بین اندیشه شریعتی و شرایط اجتماعی ما در آن دوران نوعی دیالتیک برقرار بود که باعث شد شریعتی پدیده بی تکرار آن دوران شود. از نظر جامعه دهه ۴۰ و ۵۰تمام گفتارهای رسمی و غیرسمی ظرفیتشان پایان یافته بود و تداوم آنها موج تازه ای نمی توانست بیانگیزد. شریعتی در این دوره مطرح شد و با خود اندیشه ای نو آورد.
وی در بخش دیگری از سخنان خود با انتقاد به برخی از آرای شریعتی گفت: دکتر شریعتی قطعا روشنفکر دینی است اما عالم دینی محسوب نمی شود در حالی که شهید مطهری هم روشنفکر دینی و هم عالم دینی بوده است. بسیاری از روحانیان ما اسلام شناس نیستند. اسلام شناس افرادی همچون امام خمینی، شهید بهشتی و شهید مطهری هستند و اسلام شناسی کار بسیار دشواری است. شهید مطهری معتقد است شریعتی نمونه تغییر در دین است اما دین جوهر و ثبات هم دارد که باید آن را در نظر گرفت. شریعتی با اینکه روحانیت را نقد می کند اما معتقد است روحانیت مقدس ترین نهاد است و باید حفظ شود ولی باید مورد نقد هم قرار گیرد. شریعتی این موضوع را که روحانیت باید برود و به جای آن روشنفکران دینی بیایند را قبول نداشت و معتقد است که هسته ای اصلی روحانیت باید حفظ شود.
وی افزود: شریعتی معتقد بود ما نیاز به علمایی داریم که نیاز زمان خود را بشناسند مانند امام که می گویند فقه سنتی فقه پویا هم هست و این دو از هم جدا نیستند و شهید مطهری هم این دیدگاه را داشت. یعنی از همان فقه سنتی باید به فقه پویا هم رسید. شریعتی به دو دلیل اسلام شناس نبود بلکه اسلام سرا بود. آنچه بیشتر در شریعتی قابل نقد است در اسلام شناسی او است نه همه آثار او. اسلام سرایی به این معنا که اسلام سوژه میشود برای اینکه انسان آن را تفسیر کند. اسلام را باید از منابع عمیق آن شناخت و از آنجا تفسیر کرد.
نظر شما