به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر مشروح جلسه دوم درس خارج فرهنگ آیت الله محسن اراکی است که در ادامه می خوانید؛
مقدمه
فرهنگ یک نظام ارزشی است که همه فعّالیّتهای ارادی انسان را در برمیگیرد؛ مجموعهای از داوریهای ارزشیِ به هم پیوسته و متکامل درباره کلیه رفتارهای انسانیِ انسان که مجموعه ساختاری هماهنگ و واحدی را شکل میدهند.از سویی فرهنگ خاستگاه رفتارهای ارادی انسانیِ فردی و اجتماعی است و لذا هرگونه تغییر در رفتارهای فردی و اجتماعی، دگرگونی در نظام فرهنگی را میطلبد و نیز هرگونه تغییر در نظام فرهنگی، دگرگونی در شیوههای رفتار انسانی را به دنبال دارد به همین جهت بررسی این نظام اجتماعی از منظر فقه و معارف اهل بیت علیهم السلام ضروری به نظر میرسد. در این سلسله دروس آیت الله محسن اراکی که مکتب علمی نجف و قم را توأماً درک کرده است، به بررسی این مهم میپردازد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاةُ عَلی سَیدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیتِهِ الطَّیبِینَ الطّاهِرِین
در جلسه قبل چهار مقدمه از مقدمات تعریف فرهنگ پرداختیم، اکنون مقدمات باقی مانده را واکاوی خواهیم کرد:
مقدمه پنجم:
همانگونه که بیان شد فعّالیّتهای انسانی ارادی، همگی بر مبنای نوعی سنجش و گزینش انجام میگیرد و همانگونه که گزینش در پی سنجش انجام میگیرد، سنجش نیز بر مبنای باور و شناخت انجام میگیرد. باوری که مبنای سنجش و سپس گزینش میشود، درباره پسندیده بودن یا ناپسند بودن یک رفتار است. همیشه گزینشها بر مبنای نظام سنجشی صورت میگیرند که تاروپودش را باورهای ارزشی انسان تشکیل میدهد. باورهایی که بر اساس آنها، برخی رفتارها شایسته و پسندیده و برخی دیگر ناپسند و ناشایسته به شمار میآیند.
بنابراین، نظام سنجش آدمی که مبنای گزینشهای اوست، برخاسته از نظام شایستهها و پسندیدهها، و ناشایستهها و ناپسندیدهها یا به تعبیری دیگر نظام معروفها و مُنکرهاست.
بنابراین، نظام معروف و منکر یا به تعبیری دیگر: سیستم ارزشی پذیرفته شده توسّط فرد یا جامعه زیربنای انتخاب و اراده او را تشکیل میدهد.
در کتاب آزادی و علیت به تفصیل این مطلب را توضیح دادهایم که: هر رفتار ارادی که از انسان سر میزند بر مبنای یک ترجیح اخلاقی یعنی یک «باید» صورت میگیرد. آدمی در نتیجه سنجشی که بر مبنای نظام ارزشی مقبول خود انجام میدهد به این باور میرسد که این رفتار را باید انجام دهد در این هنگام نفس آدمی با صدور حکم «باید» اراده انجام آن رفتار را شکل داده و رفتار آدمی به دنبال آن تحقّق پیدا میکند.
«باید» ی که انسان بر مبنای آن رفتار ارادی خود را شکل میدهد، بخشی از سیستم ارزشی مورد قبول آدمی است که بر مبنای اعتقاد دینی یا اعتقادات و باورهای عرفی شکل گرفته و مورد پذیرش و قبول آدمی قرار گرفته است.
اینکه در بسیاری از رفتارهای اختیاری، انگیزههای غریزی نظیر نیاز به غذا، مسکن و همسر و امثال آنها آدمی را به رفتاری معیّن وادار میکنند با آنچه گفتیم که مبنای رفتار ارادی انسانها نظام ارزشی شایستهها و ناشایستههاست منافات ندارد؛ زیرا این نظام ارزشی شایستهها و ناشایستههاست که شکل تأمین این نیازهای غریزی را معیّن میکند. اینکه تأمین نیاز به غذا به چه شکلی و با چه ترتیب و اسبابی انجام گیرد، یا تأمین نیاز به مسکن و همسر و دیگر نیازهای غریزی در چه قالب و صورتی تحقّق پیدا کند چیزی است که به وسیله نظام ارزشیِ مورد قبول انسانها معیّن میشود.
به این نکته نیز باید توجّه نمود که انسانها در برخی رفتارهای ارادی خود خارج از نظام و سیستم ارزشی مقبول خود رفتار میکنند. در اینگونه موارد آدمی با جایگزینی داوری ارزشی دیگری به جای قضاوت ارزشی مبتنی بر سیستم ارزشی مورد قبول خود، یا با توجیه رفتار خویش به شکلی که آن را در فضای ذهنی خود با سیستم ارزشی مورد قبول خود سازگار کند به گزینش رفتار ناسازگار با سیستم ارزشی مورد قبول خود اقدام میکند.
مقدمه ششم:
ازآنچه در مقدمه پیشین بیان شد، میتوان نتیجه گرفت اثرپذیری رفتارهای انسانی یا ارادی انسان از فرهنگ به سه صورت است:
۱. اثرپذیری در قالب و شکل؛ نظیر رفتارهایی که با انگیزههای غرایزی نظیر نیاز به غذا و مسکن و همسر و پوشاک و امثال آنها صورت میگیرند. اینگونه رفتارها شکل و قالب خود را از فرهنگ و نظام فرهنگی مورد پذیرش انسان میگیرند، اما محتوای اینگونه رفتارها را نیازهای غریزی تعیین میکنند. آنچه انسان را به غذا خوردن وامیدارد، نیاز غریزی اوست اما آنچه انسان را وامیدارد تا غذای مخصوصی را انتخاب کند و آن را با شیوه و شکل خاصی بخورد فرهنگ اوست. ازاینگونه رفتارهای فرهنگی، میتوان به «رفتارهای فرهنگ نمود» تعبیر کرد.
۲. اثرپذیری در محتوا؛ در اینگونه رفتارها صورت و شکل رفتار را فرهنگ معیّن نمیکند اما انگیزه انسان نسبت به انجام اصل رفتار انگیزهای فرهنگی است. مثلاً نجات دادن کسی که در حال غرق شدن است رفتاری است که به انگیزه مسئولیت الهی یا وجدانی آدمی انجام میگیرد. به همین دلیل انگیزهای کاملاً فرهنگی دارد، لکن شکل و صورت کار که نحوه نجات دادن غریق است الزاماً کار فرهنگی نیست. از این نوع رفتارهای فرهنگی میتوان به فعّالیّتهای «فرهنگ بود» تعبیر کرد.
۳. اثرپذیری در شکل و محتوا؛ بسیاری از رفتارهای انسانی، رفتارهایی است که شکل و محتوای آن (هر دو) از فرهنگ ریشه میگیرد. فعّالیّتهای هنری، گردهماییهای فولکلوری و نیز جشنهای دینی و کلّاً عبادات در نظام دینی و هنرهای ادبی، همگی از این نوع فعّالیّتها به شمار میآیند. از این دسته فعّالیّتهای فرهنگی میتوان به «فعّالیّتهای فرهنگی محض» تعبیر کرد.
ابعاد کلی مفهوم فرهنگ
ازآنچه در این مقدمات ششگانه گفته شد، تا حدودی ابعاد مفهوم فرهنگ بر مبنای تعریفی که ارائه گردید معلوم گردید.
بر اساس تعریف فرهنگ به «نظام پذیرفته و مقبول شایستهها و ناشایستهها یا معروفها و منکرها در رفتارهای اختیاری فردی و اجتماعی و فردی درون اجتماعی»، میتوان ابعاد کلی مفهوم فرهنگ را در چند بند خلاصه کرد:
۱. فرهنگ یک نظام ارزشی است که همه فعّالیّتهای ارادی انسان را در برمیگیرد؛ یعنی مجموعهای است از داوریهای ارزشیِ به هم پیوسته و متکامل درباره کلیه رفتارهای انسانیِ انسان که مجموعه ساختاری هماهنگ و واحدی را شکل میدهند.
۲. فرهنگ خاستگاه رفتارهای ارادی انسانیِ فردی و اجتماعی است و لذا هرگونه تغییر در رفتارهای فردی و اجتماعی، دگرگونی در نظام فرهنگی را میطلبد و نیز هرگونه تغییر در نظام فرهنگی، دگرگونی در شیوههای رفتار انسانی را به دنبال دارد.
۳. هر فرد یا جامعه انسانی برخوردار از رفتارهای ارادی مبتنی بر سنجش و گزینش به نحوی دارای فرهنگ است، زیرا هر فرد یا جامعه انسانی، برای شکلدهی رفتارهای ارادی انسانی خویش، نیازمند نظام ارزشی هماهنگی است که بتواند رفتارهای ارادی مبتنی بر سنجش و گزینش خود را بر مبنای آن شکل و جهت دهد.
۴. نظام فرهنگی، بنیاد زیرین همه نظامهای رفتاری انسان را تشکیل میدهد بهنحویکه هر نظام رفتاری خواه در زمینه سیاست یا اقتصاد یا سایر زمینهها برخاسته از نظام زیرین فرهنگی جامعه است.
بر همین اساس است که نمیتوان نظام فرهنگی را از سایر نظامهای حاکم بر جامعه جدا دانست. نظام فرهنگی نمیتواند با نظامهای دیگر اجتماعی نظیر نظام اقتصادی، یا نظام اخلاقی، یا نظام تربیتی نامتناسب و ناهمگن یا در تضاد و تناقض باشد.
افزون بر این باید گفت: اصولاً نظام فرهنگی است که ریشه و بنیاد سایر نظامهای جامعه را شکل میدهد و سایر نظامهای جامعه انعکاس و تبلوری از نظام فرهنگی جامعهاند.
حاصل آنکه نظام فرهنگی بستری است که سایر نظامهای اجتماعی جامعه در آن بستر قرار داشته و از قواعد و ضوابط آن اثر میپذیرند.
نظام فرهنگی
مقصود از نظام فرهنگی: «الگوی تنظیم روابط اجتماعی بر مبنای فرهنگ یا نظام شایستهها و ناشایستههای مورد پذیرش جامعه است.»
پسازآنکه در تعریف فرهنگ چنین گفتیم که: «فرهنگ هر ملّت و جامعهای، عبارت است از نظام مقبول شایستهها و ناشایستهها یا معروفها و منکرها در رفتارهای انسانی یا اختیاری فردی و اجتماعی و فردیِ درون اجتماعی» جای این پرسش است که فرهنگ یا نظام مقبول معروفها و منکرها چگونه رفتارهای فردی و اجتماعی و درون اجتماعی اعضای یک جامعه را سامان میدهد؟
در پاسخ این پرسش باید گفت: الگوی سامانبخش رفتار اعضای جامعه بر مبنای فرهنگ را «نظام فرهنگی» مینامیم. بنابراین نظام فرهنگی الگو و سیستمی است که رفتارهای انسانها را درون جامعه در جهت اهداف فرهنگی و بر مبنای اصول و قواعد پذیرفته شده فرهنگی سامان میدهد.
در هر جامعهای با هر نوع باور و فرهنگ و هر نوع سیستم سیاسی، الگو و سیستمی وجود دارد که روابط فرهنگی اعضای آن جامعه را بر مبنای فرهنگ مقبول آن جامعه سامان و نظم میبخشد. از این الگو به «نظام فرهنگی» تعبیر میکنیم.
فقه نظام فرهنگی
همانگونه که در تعاریف فقها آمده است، فقه مجموعه احکامی است که از سوی شارع مقدّس وضع شده و به افعال مکلّفان تعلّق گرفته است:
«الفِقهُ هُو العِلمُ بأحکامِ أَفعالِ المُکلَّفینَ الشَّرعیةِ مِنْ أَدِلَّتها التَّفصیلیةِ»
و ازآنجاکه بخش عظیمی از رفتارهای مکلفین رفتارهای فرهنگی است، بنابراین فقه مربوط به این رفتارها، فقهی است که احکام رفتارهای فرهنگی را تبیین و اثبات میکند.
حال با توجّه به اینکه رفتارهای فرهنگی مکلّفان در جامعه، نیاز به نظامی دارد که به آنها نظم و سامان ببخشد که از آن -همانگونه که در گذشته توضیح دادیم- به نظام فرهنگی تعبیر میشود. پس از فقهی که تبیین این نظام یعنی نظام فرهنگی را به عهده دارد به «فقه نظام فرهنگی» تعبیر میکنیم.
و ازآنجاکه فقه نظام فرهنگی دانشی است که استنباط و تبیین الگوی رفتار فرهنگی جمعی جامعه را تبیین میکند و تبیین این الگو نیازمند بررسی و استنباط احکام فقهی مربوط به رفتار اعضاء و بخشهای خُرد جامعه است به همین دلیل به طور طبیعی برای استنباط و تبیین فقه نظام فرهنگی لازم است به تبیین و استنباط احکام فقهی خُرد نیز بپردازیم.
فقه نظام فرهنگی بخشی از فقه اسلامی کلان است که ساماندهی احکام فقه خُرد را به عهده دارد.
احکام تکلیفی فقه خُرد همانگونه که معلوم است بر پنج نوع است: وجوب، حرمت، استحباب، کراهت و اباحه. هر یک از رفتارهای فرهنگی خُرد در فقه اسلامی یکی از این احکام را داراست که در مجموع فقه خُرد را تشکیل میدهند. ادلّهٔ دالّه بر احکام پنجگانهٔ فقه فرهنگی خُرد از یکسو و ادلّهٔ عامهای که در برخی موارد به طور مستقیم احکام فقه فرهنگی کلان را بیان کردهاند از سوی دیگر، منبع اصلی استنباط احکام فقهی مربوط به فقه کلان فرهنگی است.
برای تبیین فقه فرهنگ لازم است ابتدا مجموعهٔ احکام فقهی مربوط به فقه فرهنگ خُرد را تبیین کنیم و سپس به تبیین نظریه عام مربوط به فقه کلان فرهنگی بپردازیم.
بنابراین مباحث مربوط به فقه فرهنگ را در دو بخش اصلی بررسی میکنیم:
فقه فرهنگ خُرد و فقه فرهنگ کلان.
فقه فرهنگ خُرد
نظر به آنکه فقه فرهنگ خُرد به تبیین احکام مربوط به فعّالیّت و رفتار ارادی انسانها از جنبه فرهنگی میپردازد و با توجّه به اینکه فعّالیّت ارادی فرهنگی انسانها به لحاظ ماهیت و آثاری که بر آنها بار میشود، سه گونه متفاوتاند:
۱. عقاید و باورها؛
۲. بیان (با اقسام سهگانه آن یعنی: اظهاری و تعلیمی و ترویجی)؛
۳. رفتارها.
به همین دلیل مسائل و قضایای فقه فرهنگ خُرد را باید در سه حوزه اصلی مورد بحث و بررسی قرار دهیم:
حوزه عقاید و باورها؛ حوزه بیان اظهاری و تعلیمی و ترویجی؛ حوزه رفتارها.
نظر شما