خبرگزاری مهر-گروه فرهنگ: نام بیژن اشتری در سال گذشته با ترجمههای قابلتوجه زیادی گرده خورد. از مجموعه دو جلدی «دختر استالین» تا کتابهای «ادبیات علیه استبداد» و «حرمسرای قذافی». وی جدای از این آثار در سالهای اخیر مترجم سرگذشتنامه بسیاری از رهبران دیکتاتور در حکومتهای توتالیتار کمونیستی جهان بوده است. به بهانه انتشار این ترجمهها با وی گفتگوی کوتاهی داشتیم:
میان مخاطبان ایرانی در سالهای اخیر آثار داستانی و غیر داستانی که از کشورهای تحت سلطه حکومتهای کمونیستی رووایت میکند بسیار جذاب بوده و با اقبال خوبی نیز مواجه شده است. به عنوان مترجمی که بخش زیادی از فعالیت شما به ترجمه چنین متونی گذشته است، راز جذابیت این دست متون را در چه میدانید؟
انقلاب اکتبر و اندیشههای مونیستی شکل گرفته به دنبال آن در کشور ما تاثیرات قابل توجهی داشت. به تعبیر من میشود چندین نسل از روشنفکران ایرانی را نیز تحت تاثیر این اندیشه دید و حتی معتقدم که این تاثیرگذاری روی اندیشمندان مذهبی و مسلمان هم به صورت ناخواسته وجود داشته است. بعدترش خیلی از چهرههای انقلابی و حتی صاحب منصبان کشور در این روزها نیز به صورت غیر مستقیم تحت تاثیر اندیشههای چپ و کمونیستی بودهاند. جدای از این بسیاری از تنگنظریهای اجتماعی اقتصادی و سیاسی در کشور ما نیز حاصل سوء این رابطه میان سیاستمداران و اهالی اندیشه و فکر در ایران است. به همین خاطر است که به طور معمول این دست از آثار و آنچه روایتی است از این اندیشه در ایران مورد استقبال قرار میگیرد. من هم به عنوان مترجم سعی دارم با ترجمه راهی برای این کار بازکنم
من فکر میکنم بسیاری از روشنفکران ایرانی حتی هنوز نتوانستهاند درست با اندیشههای مارکسیستی و چپ گرایانه آن روزگار آشنا بشوند و خیلی از صاحب منصبان آنها را نیز درست نمیشناسند. مثلا شخصیتی مانند انور خوجه که در اوایل انقلاب در ایران یک بت بود برای برخی گروههای مبارز یا شخصیتی مانند لنین، چرا نباید درست معرفی و شناخته شوند. ترجمه و ادبیات کارش دقیقا همین است که نشان دهد خیلی از بتها و چهرههای این تفکر در واقع که و چه بودهاند
آقای اشتری بخش زیادی از مخاطبان آثار شما را نسل جوان کتابخوان در ایران تشکیل میدهند. به نظر شما چرا این دست آثار باید بیش از هر قشر دیگری از سوی این افراد مورد توجه قرار بگیرد؟
من فکر میکنم ما با یک بحران همهجانبه اقتصادی اجتماعی فرهنگی سیاسی در جامعه مواجهیم و مهمتری از همه آنها بحران فکر و اندیشه. نسل جوان ما برای مواجهه و حل این بحران در حال نقب زدن به گذشته است. او در تاریخ به دنبال آن است که ببیند چه اتفاقی رخ داد و در کجا مسیر اشتباه طی شده است. پدران و پدربزرگانش کجا مثبت بودند و کجا منفی. نسل تازه فکر میکند که با شناخت تاریخ میتواند گره از مشگلات این روزهای خود را حل کنند.
کتابهای شما به طور اخص کتابهایی است که یک روایت تاریخی از یک شخصیت را در دست بازگویی دارد. چقدر میتوان به آنچه مورخان به طور عمده غیر بومی درباره یک شخصیت و یا موقعیت بیان میکنند اعتماد داشت؟
یک مورخ قرار نیست حتما در یک جامعه زیست داشته باشد تا بتواند تصویر درستی از آن بیان کند کنا اینکه در مورد آثار ترجمه شده توسط من این مساله گاه صدق میکند. مثلا کتاب انورخوجه را یک نویسنده آلبانیایی نوشته است. بخش عمدهای از نویسندگان این آثار محققان دانشگاهی هستند که چندین سال برای نوشتن یک مضمون وقت صرف کردهاند و بسیاری دیگر نیز پژوهشگر و محقق هستند و به همین خاطر میشود به کار آنها از منظر آکادمیک اعتماد داشت. بسیاری از این نویسندگان برای کارشان زحمت کشیدهاند و بر مبنای یک متدولوژی خاص به تولید محتوا پرداختهاند.
به تازگی از شما دو کتاب قابل توجه منتشر شده است. نخست کتابی با عنوان «ادبیات علیه استبداد» است که درباره بوریس پاسترناک نوشته شده است. اهمیت این نویسنده برای پرداخته شدن در قالب یک کتاب مستقل در چیست؟
پاسترناک قبل از اینکه نویسنده باشد یک شاعر بوده است. او یک رمان بیشتر ندارد، «دکتر ژیواگو». شخصیت اصلی کتاب هم در واقع خود پاسترناک است. تمایز او با دیگر نویسندگان هم عصرش این است که با وجود اینکه او لیبرال مسلک بوده است اما به طرز معجزهآسایی موفق شد که در روسیه از تصفیه استالین جان سالم به در ببرد و زنده بماند. به خاطر اینکه استالین شعرهای او را میپسندید. همین به او فرصت زیست طولانی داد تا بتواند رمانش را بنویسد و بعد از مرگ استالین آن را منتشر کند.همان هم در روسیه میسر نبود. ابتدا در اروپا منتشر شد و پس از آنها به روسیه آمد. این کتاب درباره آن صحبت میکند که چطور ادبیات این قدرت را دارد که بتواند علیه استبداد یک حکومت وارد صحبت شود و آن را به چالش بکشد. اینکه چطور یک رمان میتواند جنبشی سیاسی ایجاد کند که یک حکومت دیکتاتوری هفتاد ساله را به زیر بکشد. کتاب این مساله را روایت میکند که ژیواگو چطور تکثیر میشود و فرزندان او چطور در روسیه کار او را ادامه میدهند.
مساله دیگر این است که کتاب روایت میکند که مبارزه با دیکتاتوری راهی طولانی میطلبد. همین الان هم در روسیه با یک حکومت اقتدار گرا روبرو هستیم و این مساله هم به خاطر دیرپایی حکومت استبدادی در روسیه است و نهادینه شدن این امر در این کشور. مردم روسیه هرگز تجربه حومت دموکراتیک نداشتهاند و این کتاب راهی است که نشان میدهد آنها باید چگونه مسیر خود را ادامه دهند.
کتاب دیگری که اخیرا از شما منتشر شده است به موضوع قذافی و حکومت او در لیبی باز میگردد. این مساله برای شما چطور جذاب شد؟
من تا به حال ندیده بودم درباره قذافی به صورت مستقل در ایران کتابی منتشر شده باشد کما اینکه این کتاب یعنی «حرمسرای قذافی» مهمترین اثری است که درباره او در خارج از ایران منتشر شده است. نویسنده کتاب خبرنگار ارشد روزنامه لوموند بوده که همزمان با انقلاب لیبی یکسال در طرابلس زندگی کرده و با قربانیان تجاوزهای جنسی قذافی مصاحبه کرده است و حاصل آنها را در این کتاب گردآوری کرده است. او در این کتاب چهره پلید یک دیکتاتور کالیگولا صفت آشنا میشویم که چطور از مسائل جنسی برای اعمال قدرت و حاکمیت خود بهره برده است.
نظر شما