۲۰ تیر ۱۳۹۷، ۱۴:۴۵

ماجرای دیوارنویس قزوینی در روزهای انقلاب؛

خط خوش مبارزه/جلای هنر در روزهای دفاع

خط خوش مبارزه/جلای هنر در روزهای دفاع

قزوین-مبارزه برای ایرانیان یادآور انقلاب و دفاع مقدس دارد، روزهایی که در دل مبارزات انقلابی سپری کردند و سپس در مقابل جنگی تمام عیار قرار گرفتند.

خبرگزاری مهر- گروه استان ها، مریم کشاورز: در سن ۱۳ سالگی برای نخستین بار به دست ساواک دستگیر شد، زمانی که دست های رنگی و لباس آغشته به رنگش نشان می داد در حال دیوار نویسی بوده، اما خط خوش و خاص نوشته باعث شد که باور نکنند این نوشته کار نوجوانی ۱۳-۱۴ ساله باشد.

 از پدر و پدر بزرگ خوشنویسی را آموخته بود، هنر ریشه در گذشتگان این خاندان داشت، امیرهم مانند بیشتر گذشتگان خط را در کودکی آموخته بود. خوش نویسی در ذات او نهفته شده بود، هنری که بعدها در مسیری خاص مورد استفاده قرار گرفت.

هنرمند دیوار نویس

امیر عاملی خودش اینگونه تعریف می کند: ۱۳ یا ۱۴ ساله بودم در خیابان سپه امروز رو به روی کوچه محمدیه روی دیواری بزرگ با خط خوش می نوشتم: «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی».

مامور ساواک با لباس شخصی از آن محل می گذشت و دستگیرم کرد. نه که نترسیده باشم، اتفاقا خیلی هم ترسیده بودم این نخستین مواجهه من با ساواک و ماموران آن بود، وقتی به شهربانی منتقل شدم تمام مسیر داشتم به این فکر میکردم که چه تاوانی خواهم پرداخت، دست ها و لباسم رنگی بود، راهی برای فرار نداشتم.

وی ادامه می دهد: وقتی به ساواک رسیدیم مامور بالادستی به کسی که مرا دستگیر کرده بود خرده گرفت که آن خط روی دیوار نمیتواند کار این نوجوان باشد، بین خودشان صحبتی کردند و مرا آزاد کردند، ولی ترس آن لحظات، لحظه دستگیری تا انتقال به ساواک در جانم مانده بود، موقعی که به خانه رسیدم انقدر ملتهب بودم که بدون این که چیزی بگویم پدرم فهمید.

لبخندی میزند و میگوید:تنبیه پدرم بیشتر از تنبیه ساواکی ها بود، پدرم نگران بود و می ترسید به سرنوشتی که خیلی از جوان های آن روزگار دچار شدند، برسم.

آقای عاملی میگوید: ماجرا به همین جا ختم نشد، خط خوش من برای خیلی ها مورد نیاز بود، آن هم در روزهایی که نه کامپیوتر وجود داشت و نه راهی برای تایپ کردن نوشته ها، دست نویس کردن آنها باید به خوش ترین خط ممکن انجام میشد، بعد از دستگیری توسط ساواک مسیر فعالیتم تغییر کرد، شب ها درخانه ها می نوشتیم، از اعلامیه گرفته تا دست نوشته و بنر و پلاکارد برای راهپیمایی ها.

وی ادامه داد: شب ها میرفتیم در خانه های مبارزان، من با قلم می نوشتم و بقیه با رنگ داخل نوشته ها را پر میکردند، انگار بعد از دستگیری ترسم کمتر شده بود و آن هراسی که از ساواک داشتم کمتر بود، به علاوه میدیدم این کاری است که همه انجام میدهند. تصمیم همه مردم بود.

این هنرمند خوشنویس می گوید: نوشته ها را به کمر می بستیم و وارد مسجد النبی میکردیم آنجا یا بین مردم پخش میکردیم یا به جایی نصب می کردیم، دیوار نویسی هم همچنان ادامه داشت ولی این بار با دقت بیشتر کار میکردیم تا کسی گرفتار ساواک نشود.

هنرکده امیر

امیر عاملی از روزهای بعد از انقلاب می گوید: بعد از پیروزی انقلاب دیگر کشور گویی به یک آرامش رسیده بود، اگرچه بعدها فهمیدیم آرامش قبل از طوفان بوده است ولی در این فرصت ازدواج کردم، پسردار شدم و هنرکده خود را با نام هنرکده امیر راه اندازی کردم. در این هنرکده کارم آموزش هنر به جوانان و علاقمندان بود.

وی می افزاید: بعدها پایم به دانشگاه ها باز شد، استاد خوشنویسی بودم و توانستم در آن سالها این هنر را به خیلی از علاقمندان آموزش دهم.

این هنرمند می افزاید: آرامش آن روزها این اجازه را داد تا اولین رسم الخط شکسته را با نام رسم الخط امیر به انتشار برسانم و بعد هم کتابی از خطوط قدما با همکاری چند تن از هنرمندان این رشته به مرحله انتشار رساندم.

عاملی میگوید: روزهای آرامش ولی دوام زیادی نداشت، در چند ساعت خبر شروع جنگ در همه کشور پیچید، ابزار ارتباط جمعی خاصی وجود نداشت ولی پرواز هواپیماها از آسمان شهر خبر از شروع دردسری بزرگ برای ایران داشت، آن روزها فکر میکردیم چند روز و چند ماهی را گرفتار جنگ خواهیم بود. مردم به سمت مساجد و پایگاه های بسیج برای دریافت اسلحه هجوم برده بودند.

میخندد و میگوید: ما آدم های میدان جنگ نبودیم، قبل از این هرمبارزه ای که کرده بودیم بیشتر شکل فرهنگی داشت ونهایتا حضور در راهپیمایی به همین خاطر اکثرا راه و روش را بلد نبودیم، شما تصور کنید ما با کلاشینفک روی پشت بام ها رفته بودیم و فکر میکردیم می توانیم به هواپیماهای عراقی شلیک کنیم.

حضور در جبهه

۶ ماهی بیشتر ازجنگ نگذشته بود که بساط سفر را بستیم و آماده شدیم برای رفتن، از مبارزه و میدان جنگ هیچ چیزی بلد نبوم ولی میدانستم حداقل می توانم کار فرهنگی انجام دهم، با یک تیمی قرار شد برویم به مناطق جنگی و برای مردم و رزمندگان تئاتر اجرا کنیم، با یک تیم تئاتر مدتی بود در هلال احمر قزوین اجرای برنامه داشتیم و با همین تیم راهی شلمچه شدیم.

به اینجای صحبت که میرسد شور آن روزها را می توان در موج صدایش احساس کرد، میگوید: آن روزها کار همه رفتن بود، همه میدانستیم چه میخواهیم انقلاب اسلامی را به سختی به دست آورده بودیم اجازه نمیدادیم به این راحتی ها آن را از دست ما بگیرند.

از همسر و فرزندش که می پرسم میگوید: نه که دلتنگی نباشد، بود، اتفاقا همسرم آن روزها باردار بود روزهای سختی بود او هم دلتنگ بود به علاوه این که پدر و برادرش هم در میدان مبارزه بودند ولی میدانست این فرهنگ در کشور و بخصوص خانواده آنها وجود داشت که این مبارزه به اختیار نیست و وظیفه ای است که در این مرحله از تاریخ روی دوش ما نهاده شده است.

عاملی میگوید: شاید بگویید میشد که نروم ولی باور کنید آن روزها نمیشد، اگر کسی برای مرخصی چند روزی برمیگشت با خجالت در شهر راه میرفت، هر کسی که احساس می کرد کاری از دستش برمی آید راهی میشد.

خرقه ارغوانی و حدیث عشق

خرقه ارغوانی و حدیث عشق نام دو نمایشنامه ای است که آن روزها بسیار مورد توجه قرار گرفت. امیر عاملی در این خصوص میگوید: این دو نمایشنامه اول در قزوین اجرا شد، بعد که تاثیر خاص آن را روی مردم و تماشاچیان دیدم تصمیم گرفتیم نمایش را در جبهه روی صحنه ببریم.

نزدیک به ۶ ماه در جبهه بودیم از شلمچه شروع شد و در غرب کشور به اتمام رسید حتی بعداز این که در جبهه اجرا شد تلاش کردیم تا اجرای نمایش را به شهرها برسانیم و در شهرهای مختلف کشور بین مردم اجرا کردیم.

عاملی می گوید:این دو نمایشنامه ماجرای رزمنده ای بود که از شهر و دیار خود دل کنده است و این قصه مشترک بسیاری از رزمندگان حاضر در جبهه بود برای همین در روزگاری که نه تلویزیون، نه موبایل و نه حتی روزنامه به دست رزمنده ها نمی رسید تنها کار فرهنگی همین اجرای تئاترهایی بود که توسط گروه های مختلف اجرا می شد.

این هنرمند قزوینی میگوید: یکی از پای ثابت اجرای تئاتر ما در جبهه شهید مهدی زین الدین بود که با چهارپایه همیشگی اش گوشه ای مینشست و با دقت تئاتر  را تماشا میکرد، حتی یک روز به من گفت «ناراحت نباشید اگر شما رزمنده نیستید، کاری که شما انجام میدهیم تاثیرش از بارها رزم و نبرد بیشتر است»

وی میگوید: بعد از این که به سمت غرب کشور رفتیم متوجه نیازهای خاص فرهنگی در آن منطقه شدیم، حتی خطاطی و شعارنویسی و بنر نویسی انجام می دادیم. در این مدت برادر کوچکترم نیز در میدان بود و مبارزه میکرد.

شهید زین الدین پای ثابت تئاتر حدیث عشق

عاملی می گوید: هر شب اجرا یک اتفاق تازه بود و کمتر پیش آمده بود دو گردان جمعیت بنشینند تئاتر را نگاه کنند، اما آن روزها  می آمدند، تئاتر را می دیدند و با ما عکس میگرفتند.

وی خاطرنشان کرد: آقای دلزنده استاد نقاشی اند اونجا نقاشی کشیده بودند واقعا شادی بچه ها خیلی برای ما شادی آور بود و خاطراتی که خلق میشد بیشتر از شادی بچه ها بود در روزگاری که نه اینترنت بود نه تلویزیون بود نه روزنامه بود و اتفاق فرهنگی بین رزمندگان وجود نداشت جز تئاتر و شادی و خنده و در همان چهار چوب جنگ و جبهه تلاش می کردیم تا از دلتنگی هایشان قدری کم کنیم و همین خیلی لذت بخش بود.

این هنرمند میگوید : حضور در جبهه شکل خاص و تازه ای به هنر ما بخشید، باورم نمیشد یک تئاتر بتواند انقدر تاثیرگذار باشد، تغییر روحیه رزمندگان به راحتی قابل مشاهده بود و ما هم خوشحال بودیم از این تاثیر خاص و شگفت انگیزی که روی ما داشت.

عاملی افزود: جبهه معانی عریان شده خلوص و تقوا را به ما ارائه میداد و هنر میتوانست در این بستر زلال به تکامل برسد.

وی می گوید: این ارتباط منطقی بین هنر و خلوص جبهه زمینه را برای رشد هنر ایجاد کرده بود، زلالی دفاع و رزمندگان هنر را تکمیل میکرد و هنر نیز جلابخش روح جبهه و رزمندگان بود.

عاملی از روزهای شعر و شاعری در جبهه میگوید: وقتی دستت به هیچ جا نمیرسد، وقتی افتاده ای درون یک زخم شیرین تنها کاری که میتوانی انجام دهی سرودن شعر است و این که احساست را خلاصه کرده و تلاش کنی برای این که ماندگار شود و اجازه ندهی به این زودی ها از بین برود.

باور کنید بال و پری را که سوخته است

عمق بغض را می شود در صدایش شنید وقتی به اینجای صحبت می رسد: خانم شاید شما ندانید ولی ما دیدیم و درک کردیم در جبهه ها چه گذشت، روزی بود که من به چشم خودم دیدم پدری سوخته های فرزندش را در یک گونی روی دوشش حمل میکرد.

با صدای لرزان برایم می خواند:

باور کنید بال و پری را که سوخته است                            ققنوس رفته از نظری را که سوخته است

باور کنید دیده اناری به چشم خویش                            در دوش یک پدر، پسری را که سوخته است

مارا ببین چه راحت از این کوچه رد شدیم                        افسوس می خوریم زری را که سوخته است

ادامه میدهد: یک بیت از شعر همان لحظه سروده شد، روی یک تکه کارتن نوشتم و بعدها وقتی که از جبهه برگشتم تکمیلش کردم، میدان مبارزه میدان جهاد بود.

شهادت علی اصغر

از جبهه که برگشتم کارم را دوباره آغاز کردم، بنر نویسی میکردیم و اعلامیه ها را روی پارچه می نوشتیم، نوشتن اسامی شهدا برای نصب در میادین هم شده بود یکی از کارهای روزمره ما، تا روزی که لیست اسامی شهدای عملیات رمضان را آوردند، از بالای لیست نگاه میکردم و دانه به دانه یادداشت میکردم، پدرخانمم لیست را که دید گوشه ی پایینی آن را کند و برد، همه اسامی را یادداشت کردم.

وقتی کارم تمام شد، لیست ناقص بود، اسم یکی از شهدا نبود، مسئولین که برای دریافت بنر آمدند متوجه شدم آن اسم کنده شده «علی اصغر» بود برادر کوچکترم، ساکش را دستم دادند، باورم نمیشد، ساک را باز کردم، خودش بود، لباس هایش، ساعتش و ...

اینجای صحبت دیگر با یک هنرمند گفت وگو نمیکنم، برادر داغ دیده ای را رو به روی خودم میبینم که از تنها دارایی اش گذشته است: آه عمیقی میکشد و میگوید: علی اصغر تنها برادرم بود، تنها دارایی ام بعد از این که پدر و مادرم از دنیا رفتند دلم به همین یک برادر خوش بود که آن هم شهید شده بود، کاری نمیتوانستم بکنم.

فقط دور شدم نمیدانم ۵ ساعت ۶ ساعت یا بیشتر در گوشه پارک نشستم و بلند بلند گریه کردم، آنقدر گریه کردم که دیگر احساس کردم کافی است، بلند شدم و برای کارهای مراسم راهی خانه شدم.

این برادر شهید میگوید: شهادت علی اصغر شوک بزرگی برای من بود، باورم نمیشد به این راحتی برادر کوچکترم را از دست داده ام، علی اصغر من ۱۸ سالگی اش را تازه رد کرده بود، دلم سوخت از این که در مدتی که در جبهه بودم نتوانسته بودم او را ببینم.

دوباره جبهه

بعد از علی اصغر حال و روز خوبی نداشتم، گریه امانم نمیداد، راهی جبهه شدم دلم میخواست ببینم برادرم کجا به شهادت رسیده است، با طلبکاری خاصی رفتم ولی از رفتنم شرمنده شدم، آنجا که رسیدم پدری را دیدم که ۳ پسرش را در راه خدا داده بود، برادری دیدم که ۴ نفری آمده بودند و حالا تنها بازمیگشت.

این دفعه من برای هنر به جبهه نرفته بودم، این دفعه یک برادر شهید بودم رفتم تا محل شهادت علی اصغر را ببینم شاید بتوانم آنجا آرام شوم، آن جا که بودم آرامش پیدا کردم، حالم بهتر شد، چندروزی بودم و بعد برگشتم قزوین.

پیاله گر نگرفتم ز ساقیان جهاد                               به خم سرای شهادت برادری دارم

بعداز شهادت علی اصغر شعرهایم برای او بود، انگار این هنر میتوانست من را جلا دهد.

پذیرش قطعنامه/لبیک مردم

با اعلام خبر پذیرش قطعنامه همه راهی جبهه شدیم، انگار برای خداحافظی رفته بودیم، آنجا که رسیدم همه بودند، هر کسی که میشناختم آمده بود، همه برای خداحافظی آمده بودیم.

مداحی کردیم، گریه کردیم، با رفتگانمان خداحافظی کردیم و برگشتیم.

شوق شبنم، یادگار وقت، حسرت پرواز

کتاب های شعر حسرت پرواز، یادگار وقت و شوق شبنم بعد از دوران جنگ به چاپ رسید که همه نشات گرفته از همان روزها بود.

بعد از جنگ هم در هنرکده امیر آموزش خوشنویسی داشتیم مطالب و شعرهای جنگ را می نوشتیم و در رابطه با شهادت می نوشتیم انگار جنگ روح ما را جلا داده بود و حاصل این تاثیر ۳ کتاب در این باره شد.

تنها دغدغه جدی من بعداز جنگ این بود که نسل بعد از ما این خاطرات و این مجاهدت ها را فراموش نکند. از روی کتاب «تاکه پاینده بماند ایرانَ»  کتاب شعر کودک و نوجوان را برای به تصویر کشیدن این دلیر مردی ها تالیف و منتشر کردم.

وی میگوید: یادگار این زخم شیرین سالها در سینه همه دلسوختگان جنگ وجود دارد و همین مسئله سبب شده است ما تلاش بیشتری برای کمک به این جریان داشته باشیم.

عاملی می گوید: من در این کتاب تلاش کردم تا سرگذشت شهدا را با ابزار شعر به تصویر بکشم برای نسل جدید و کودکان این کتاب در یک تیراژ بسیار بالا چاپ شد.

میگوید: الان نوه های من همه شعرهای کودک جبهه را حفظ هستند و رسالت و حال و هوای آن را میدانند، آن ها امروز میدانند که ما چکار کردیم تا چراغ از تو نگیرد دشمن  از این رو به نظر من یکی از مهم ترین وظایف و رسالت های ما رسیدن به این مرحله است که به نسل آینده این باورها را منتقل کنیم.

این هنرمند بعد از جنگ، توانسته ۱۷ کتاب در حوزه خوشنویسی و شعر  را به مرحله انتشار برساند که بخش قابل توجهی از آن در حوزه دفاع مقدس و جنگ تحمیلی است.

عاملی در پایان از مسئولین فرهنگی هم گلایه دارد که در این حوزه با جدیت وارد نشده اند. او میگوید: نباید اجازه داد دشمن با باورهای ما بازی کند، امروز دشمن روی این مسئله هدف گیری جدی داشته و تلاش کرده تا به نسل جوان ما عکس جریان جنگ را معرفی کند.

وی خاطرنشان کرد: این که اصل دفاع را زیر سوال میبرند یعنی پایمال کردن خون شهدای پاک ما که با جان و دل در راه حفظ این خاک و بوم تلاش کرده اند.

کد خبر 4344079

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha