خبرگزاری مهر - سرویس فرهنگ
اول
رسانههای ایران در روزهای منتهی به انجام مرحله رفت بازی فینال بین تیمهای فوتبال پرسپولیس از ایران با تیم کاشیما از ژاپن گزارشی را نشان دادند که حول محور یکی از دغدغههای بخشی از دانشآموزان ایرانی در خصوص تماشای این بازی فوتبال بود؛ گزارشگران قصد داشتند القا کنند که «فضای مجازی بالاخره جواب داد» و دانشآموزان توانستند با کامنتگذاری پای صفحه وزیر آموزش و پرورش، و درخواست تعطیل کردن روز شنبه، او را به عکسالعمل وادار کرده و حداقل شرایط نمایش بازی فوتبال در مدارس را فراهم کنند!
کاملا روشن است که این دانشآموزان بیشتر متعلق به «مرکز» در معنای عام آن هستند تا «پیرامون» و «حاشیه»! روشنتر اینکه همه مدارس کشور نمیتوانند امکان نمایش فوتبال برای دانشآموزان را فراهم کنند و تنها مدارسی این امکان را دارند که مثلاً «سالن آمفیتئاتر»، «سالن اجتماعات» یا «نمازخانه بزرگ»، «ویدئو پروجکشن»، «پرده نمایش یا مانیتور بزرگ» و ... را دارند. قطعا در مدرسههای کپری، چادرهای عشایری در مقام کلاس! مدارس نمور و شبیه به ویرانهی حاشیهها، کلاسهای منفرد و دورافتادهای که حتی سرویس بهداشتی مناسبی ندارند، چه رسد به آمفی تئاتر و... چنین امکانی فراهمشدنی نیست. البته جناب وزیر به نوعی این را میدانستند و در متنی که در صفحه اینستاگرامشان منتشر کردند که بعداً منجر به صدور بخشنامهای هم شد، آوردند: «... دانش آموزان عزیز ما مشتاق تماشای بازی فینال جام باشگاههای آسیا هستند. تعطیلی مدارس که ممکن نیست، اما از مدیران محترم میخواهم "چنانچه امکانات لازم را داشته باشند"، شرایط پخش مسابقه را در مدارس فراهم کنند...».
همچنین در بخشنامه فوقالذکر که از سوی دفتر وزیر ابلاغ شد اینچنین آمده بود که با عنایت به برگزاری بازی فینال فوتبال جام باشگاههای آسیا ساعت ۹.۳۰ صبح روز شنبه مورخه ۱۲ آبان ۹۷ و اشتیاق وافر دانشآموزان به تماشای مسابقات ورزشی، مقتضی است با توجه به عدم تعطیلی واحدهای آموزشی نسبت به پخش مستقیم این مسابقه "بر اساس ظرفیت و امکانات آموزش و پرورش در کلیه مدارس و تمام مقاطع (دخترانه و پسرانه) " مطابق ضوابط و مقررات برنامهریزی و اقدام نمایند.
در این پیام و بخشنامه دو عبارت مناقشهبرانگیز وجود دارد «امکانات لازم» در پیام وزیر و «بر اساس ظرفیت و امکانات آموزش و پرورش در کلیه مدارس تمام مقاطع» در بخشنامه! کاملا روشن است که این پیام و بخشنامه برای چه کسانی از چه طبقهای و با چه خصوصیاتی صادر شده است. کمترین نشانه این گروه آن است که آنها دسترسی تقریبا مناسبی به اینترنت، فضای مجازی و شبکههای ارتباطی آن دارند و از مناسبات مجازی جهان بورژوایی به خوبی باخبرند و به راحتی میتوانند به صفحه مجازی جناب وزیر بروند و از او بخواهند روز دیدار بازی فوتبال را تعطیل کند؛ امکانی که باز بچهها و دانشآموزان «پیرامون» و «حاشیه» برای ارائه مطالباتی بسیار ضروریتر از تعطیلی مدارس در روز بازی فوتبال، فاقد آن هستند! در ادامه به نوع مطالبهگریهای برخورداران از امکانات فضای مجازی در ایران برمیگردیم، ولی در اینجا یادآوری یک اتفاق دیگر ضروری است؛
همزمان با این کنش مجازی در ایران تصاویری از چند خودروی وانت در سیستان و بلوچستان منتشر شد که دانشآموزان سیستانی و بلوچستانی به شکلی ناامن و خطرناک توسط آنها، مسیر خانه تا مدرسه را طی میکردند و این خودرو به عنوان سرویس مدرسه بازنمایی شد. بعد از یکی دو روز مدیر آموزش و پرورش منطقه - و نه «وزیر» - عکس العملی با این محتوا نشان داد: «این خودروها با آموزش و پرورش قرار دادی ندارند و سرویس مدرسه نیستند، بلکه متعلق به والدین دانشآموزانند!» همین و بس. سطح واکنش و همچنین مقام واکنشدهنده را در مورد «فوتبال» و «حمل و نقل دانشآموزان با وانتی بیحفاظ» را مقایسه کنید؛ در حالی که در اولی، اگر پخش فوتبال انجام نمیشد تقریبا هیچ خطری سلامت دانشآموزان را تهدید نمیکرد، در مورد دوم مسئله دقیقا بر سر سلامت و حفظ جان تعدادی دانش آموزان است که از هر اولویتی بالاتر است. تنها تفاوت اینجاست که مطالبهگران در مورد اولی در مرکز حضور دارند و مطالبهگران در مورد دوم در «حاشیه» یا «پیرامون»!
این غفلتها و تبعیضها از کجا ناشی میشود؟ پاسخ تا حدی پیچیده است؛ اینجا نه وزیر به شخصه مقصر است، نه هیچ فرد دیگری؛ این روند، از فرایندی کلی خبر میدهد که این سالها خود را در قالب اعتدالگرایی به ظهور رسانده است. اصلا هم تفاوتی نمیکند کنشگران این فرایند راستی باشند یا چپی، اصولگرا باشند یا اصلاحطلب و آخوند باشند یا غیرآخوند و... مسئله این است که در نهایت هیچ مرز و مرزبندیای میان دو امر که به روشنی یکی حقیقی و دیگری کاذب است، وجود نداشته باشد. یعنی تعیین تکلیف قطعی و مبتنی بر حقیقتی در خصوص «این» و «آن» به میان نیاید، تا میانهی میدان امن باشد، کاری کنیم حال عموم آدمها خوب باشد، یا خوب به نظر برسد، چیزی به کسی برنخورد؛ چه مدافعان حقیقت، چه مدافعان فریب! اعتدالگرایی در سادهترین معنا یعنی «نه این، نه آن»؛ یعنی حرکت آهسته در میانه میدانی که در آن «گربه شاخت نزند» و «نه سیخ بسوزد و نه کباب»! در چنین فضایی همه عناصر رادیکال طبقاتی و آنچه به مناسبات اقتصاد سیاسی راجع است، به حاشیه رانده و سرپوش گذاشته میشود و کلیدواژه اساسی در این میانهی میدان چیزی نیست، جز «سیاستزدایی»! اعتدالگرایی یعنی نادیده گرفتن و سرپوش گذاشتن بر سوء تغذیه بیش از ۲۰ درصد از دانشآموزان حاشیهنشین در استانهایی چون سیستان و بلوچستان و خراسان جنوبی، کردستان و کرمانشاه و خوزستان و... به نفع امری شیک و فریبنده. این شکل از اعتدالگرایی یعنی نادیدهگرفتن و سرپوش گذاشتن بر ازدحام و فشرده شدن دانشآموزان سیستان و بلوچستان در پشت وانت بدون حفاظ و موتور سیکلتهای ناامن برای طی کردن مسیر پر گرد و خاک خانه تا مدرسه، در عوض نمایش فوتبال در برخی دیگر از مدارس موجود در مرکز! این اعتدالگرایی یعنی ندیدن مدرسههای کپری با حداقل امکانات، کلاسهای نمور و مخروبه و باز یعنی نادیده گرفتن و حذف اختیاری همه واقعیاتی که با در نظر گرفتن آنها و قیاسشان با برخی مدارس آزاد پایتختِ «ام القرای شیعه»، میتوانند مرزهای مصادیق نظریه «مرکز-پیرامون» را جا به جا کنند. در چنین شرایطی است که کنشهای بورژوامنشانه مرتبط با «فوتبال» در «فضای مجازی بالاخره جواب میدهد»!
دوم
پیش از تجربه حضور ایرانیان در شبکههای اجتماعی فضای مجازی پیشبینی میشد این تجربه دورانی را خواهد ساخت که با جدیت و فعالیت سیاسی و اجتماعی و رسانهای سازندهای همراه است. اما امروز تقریبا امری روشن است که وزن اراجیف و ابتذال فضای مجازی چقدر بیشتر از وزن امور جدی و کنشهای سازنده سیاسی و اجتماعی است؛ و حتی در همان محتواهای جدی با سوژههای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و... چقدر اهل نق زدن و غر زدن توهمی هستیم و تا چه میزان اهل سخن گفتن از حقایق و واقعیات سیاسی و اندیشیدن فعال درباره آنها. تا چه حد صرفنظر از احساسات و هیجانات جناحی و سیاستبازانه، مشغول کنش و مطالبهگری سیاسی موثر هستیم و تا چه میزان نمایشی، مصرفی و مبتذل رفتار میکنیم. اما چرا؟ چون این دوران، دوران تسلط ارزشهای بورژوایی، نه تنها در جهان حقیقی بود، بلکه این ارزشها، علایق و سلایق بورژوامنشانه که در موراد بسیاری در قالبی از لمپنیسم هم ارائه میشد، کلیت فضای مجازی ایران را مال خود کرد. در حقیقت آنچه تحت عنوان «شاخ» در اپلیکیشنی مانند اینستاگرام شهرت یافت، چیزی نبود جز برجسته شدن منش چند تن از «لمپن بورژواها» که تبدیل به اسطورههای لایک از سوی دیگر بوژواهای همداستان خود شده بودند.
در دل این فضا که کم و بیش در عموم شبکههای اجتماعی به طور یکسان تسلط یافته، یک چیز واضح بود؛ جدیتزدایی از هر آنچه که در نهایت جدیت است و سیاست سیاستزدایی از حیاتی که تاکنون هیچگاه تا این اندازه سیاسی نبوده است. نمونه اعلای این کنشهای بوژوایی همین دانش آموزانی هستند که دهها یا صدها هزار تن از آنها برای تعطیل شدن روز بازی تیم فلان با تیم بهمان به صفحه وزیر مملکت هجوم میبرند و آنقدر کامنت میگذارند که وزیر مجبور به پاسخگویی و عکس العمل میشود؛ اما وقتی دانشآموزانی هم سن و سال خود را میبینند که در یک گوشه این کشور در معرض خطر واژگونی از وانت، و همچنین فقر امکانات، کلاسهای نمور و مخروبه، فقدان میز و صندلی، رد شدن از رودخانه خروشان بدون وجود پل، نداشتن کلاس (نه آمفیتئاتر) و... قرار گرفتهاند، حتی یک کامنت برای وزیر آموزش و پرورش نمیفرستند و هیچ پیام و بخشنامهای هم صادر نمیشود.
در چنین شرایطی باید این عبارت را به عنوان یک سوال طرح کرد: «فضای مجازی بالاخره جواب داد؟» آیا نمایش دادن بازی پرسپولیس با کاشیما در مدارس تهران یا اصفهان یا تبریز همدان یا مشهد یا شیراز و ... جواب دادن «فضای مجازی» است، وقتی که بخشی از دانشآموزان این سرزمین کلاس و میز و صندلی و سرویس مناسب ندارند؟ به نظر میرسد فقط اگر دانش آموزان «مرکز» نشین ایرانی توانستند با فضای مجازی بخشی از فقر امکانات موجود در «حاشیه» را از بین ببرند و یا با طرح مطالبات طبقاتی، مسئولان را به دلیل اقتصاد سیاسی موجود، تبعیضها و نابرابریهای ناشی از آن به عکسالعمل وادار کنند، توانستهاند از فضای مجازی جواب بگیرند؛ و الا هر گونه مطالبه و جوابگرفتنی مانند این صدور بخشنامه برای نمایش فوتبال در مدارس و همچنین مطالبات بورژوامنشانه دیگری چون حضور زنان و دختران در استادیوم و پخش ربنا و برنامه نود از تلویزیون و... چیزی جز یک شوخی بیمعنی و مبتذل از سوی مشتی لمپن بورژوا نیست.
نظر شما