به گزارش خبرنگار مهر، مطلب زیر متن سخنرانی، حسین صدیقی، فرزند غلامحسین صدیقی، پدر جامعه شناسی ایران در پنجمین همایش روز ملی علوم اجتماعی است.
جناب آقای دکتر حبیبی- ریاست محترم دانشگاه خوارزمی- جناب آقای دکتر سراج زاده ریاست محترم انجمن جامعه شناسی ایران- استادان ارجمند- سروران محترم باعث افتخار است که در یکصدمین سال تأسیس اولین موسسه آموزش عالی در ایران موسسه که برای خانواده ما ناآشنا نیست، حضور داریم. در واقع خود را در خانه احساس می کنیم.
تربیت و تعلیم همواره مورد توجه خاص پدرم بود. باور ایشان به معلمی برای پیشرفت معرفت و روشن شدن افکار جامعه بود که باعث شد به فرانسه بروند و در آنجا خود را برای معلمی حاضر کنند. در ادامه آن تز دکترای خود را که از زمان تحصیل در دبیرستان مشغول تهیه بودند به انجام رساندند و پس از بازگشت به ایران در دانشکده ادبیات و دانشسرای عالی که وابسته بودند، استخدام شدند. طبق نوشته ها و نامه های رسمی، اقدامات آموزشی و به خصوص مستقیم و غیر مستقیم اداری ایشان برای هر دو بوده است.
دکتر صدیقی اعتقاد راسخ به تعلیم داشت چون آن را وسیله آموزش نه فقط علم بلکه اخلاق در جامعه می دانست و بدان عمل و به دیگران توصیه می کرد. درسی را به نام جامعه شناسی پرورش و آموزش به عهده داشت چون بر این عقیده بود که نخست پرورش است و بعد آموزش. برخی از افرادی که برای مشورت نزد وی می آمدند را تشویق به ادامه تحصیل در دانش سرای عالی و شغل معلمی می کرد و مادرم با دریافت لیسانس از دانش سرای عالی و بعد اتمام دوره فوق لیسانس علوم اجتماعی، سال هایی در دهه چهل در دانش سرای عالی در همین محل به تدریس مشغول بودند.
اما پنجمین همایش روز ملی علوم اجتماعی ایران که هشتادمین سال نام گذاری جامعه شناسی نیز هست با تأسف بسیار مصادف است با اولین سالی که استاد فقید دکتر محمد امین قانعی راد در بین ما نیست.
روز ملی علوم اجتماعی توسط عده ای از علاقه مندان در صدر آنها جناب آقای دکتر ناصر تکمیل همایون سالها قبل پیشنهاد و در مراسم صدمین زادروز دکتر صدیقی در سال ۱۳۸۴ در باغ نگارستان فعلی رسماً اعلام شد. نشان علمی دکتر صدیقی هم که با پی گیری و زحمات استاد محترم جناب آقای دکتر معید فر به انجام رسیده بود و در حدود نهم اردی بهشت ماه به استادان پیشکسوت و برجسته علوم اجتماعی اهدا می شد، هر دو مورد توجه خاص استاد فقید، دکتر قانعی راد بود و با همت شایان توجه به انجام آن اصرار و تأکید داشت و عمل می کرد. سال پیش در همین روزها در سخنرانی خود به تفصیل در اهمیت و لزوم آن، سخنان به یادماندنی بیان فرمود. یاد استاد فقید، جاوید و گرامی باد.
بیانات دیگر ایشان، همنوع با سخنان عده ای دیگر از استادان در سال های قبل از جمله در مراسم هشتادمین سال، تأسیس علوم اجتماعی در ایران، بیانگر نگرانی ها و سختی هایی برای عالمان علوم اجتماعی بوده است که همواره دغدغه خاطر پدرم نیز بود. گاه افراد نزد پدرم می آمدند و می گفتند شما پزشک جامعه هستید، نسخه ای برای مسائل بنویسید. این سخنان و گفته ها مرا به عنوان پزشک جسم، و هم دانشجوی سابق جامعه شناسی به تأمل و مقایسه این دو گروه پزشکان جسم و پزشکان جامعه می اندازد.
مختصراً:
در گروه اول: تشخیص معمولا اگرنه قطعی ولی سریعتر و برای گروه دوم با وقت و زحمات بیشتر توأم است.نوشتن نسخه نیز برای گروه اول سریع تر است.
اما تفاوت اصلی در این است که در مورد پزشکان جسم، معمولاً بیمار به تشکر و دعا می پردازد، ولی در مقابل پزشکان جامعه، بیمار یا مسئول و متولی بیمار گاه، بیماری را انکار کرده، طلبکار شده دست به اعتراض و مقابله زده و اصل موضوع بررسی و تشخیص بیماری و راه درمان آن را سرزنش می کنند. این مسئله به خصوص در مورد پیشگیری به مراتب سخت تر می شود گرچه بشر به تجربه باید آموخته باشد که پیشگیری آسان تر و ارزان تر و موفقیت آمیزتر است!
بعضی از ما، با مواضع و موقعیت های مختلف از سال ۱۳۳۷ فعالیت های علمی موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی را به یاد داریم. موارد عدیده ای بود که محققان آن موسسه چون مسائل روز جامعه را مورد بررسی قرار داده و احیاناً راه حل هایی پیشنهاد کرده بودند، مورد بازخواست، بازداشت، بازجویی، بازپرسی، توهین و تهدید و محدودیت هایی قرار می گرفتند.
اکنون، پس از گذشت سالها، متخصصان و بعضی مسئولان اذعان دارند که اگر پیش بینی های آن زمان، برای پیشگیری از بروز مسائل بعدی، یا درمان به موقع جدی گرفته می شد، پیشرفت های قابل ملاحظه ای حاصل و از بروز برخی مسائل جامعه جلوگیری می شد.
البته، نکته قابل توجه دیگری نیز هست، آنانی که به دنبال حق جویی، حق شنوی و حق گویی هستند، گرچه با مشکلات فکری و بلکه گذران روز مواجه اند همواره با وجدان راحت زندگی می کنند، با وجدان راحت شب را می گذرانند و با وجدان بیدار بر می خیزند. این است زندگانی تلخ و شیرین عالمان و روشنفکران واقعی در جستجوی حقیقت برای بیان حقیقت و روشنگری در زمان درست.پس عبرت بگیریم- تا عبرت نشویم.
پدرم در یکی از نامه های حکیمانه خود به بنده نوشته بودند:
تلخی های درد آلود دیریابی را تنها دستیابی به لذت سکر آور مقصود جبران می کند
آفرین بر درد بادا زانکه درد آرد پدید
مردم آزاده را از سفله بر وجه حسن
اما چرا در آن زمان موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی که مسلماً شخصیت هایی در این جمع، تجربه آن را داشته اند در کار عملی خود موفق بود و اکنون از آن به نیکی یاد می شود؟ دلیل آن همبستگی و همکاری و به دور نگاه داشتن عقاید شخصی و گروهی و تعصبات بود. افراد به اعتقادات و عقاید مختلف گاه افراطی در آنجا با نگاه داشتن حرمت یکدیگر و با تساهل و تسامح به گفتگو مطالعه و کار علمی می پرداختند. از سختی ها با همنین روحیه و داشتن پشتوانه معنوی محکم و وجود چتر حمایتی نمونه درک اخلاق و اندیشه و خردمندی، می گذشتند.
احساسات، لازمه زندگی بشری است ولی بشرط آن که در تسلط عقل و فکر روشن باشد چه در غیر این صورت، آن شود که دست روی دست زده اظهار پشیمانی و تأسف کنیم.بارها دوستان و شاگردان قدیم دکتر صدیقی جمله معروف وی را تکرار کرده اند: تعصب استعفای از تعقل است. شاید عده ای با این نظر موافق باشند که انتخاب روز ملی علوم اجتماعی فقط به دلیل تأسیس جامعه شناسی یا علوم اجتماعی نبوده است، بلکه دکتر صدیقی در راه و روش خود و انجام مسئولیت های اخلاقی و علمی و اجتماعی، صدیق بلکه صدیق بود.
حال که صحبت از آن موسسه شد، لازم می دانم نکاتی را که اخیراً در برخی منابع، به اشتباه نوشته شده مختصراً توضیح دهم: چنان که دانشگاهیان می دانستند پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دکتر صدیقی قدم به اتاق رئیس دانشگاه بلکه دبیرخانه دانشگاه نمی گذاشت و به همین دلیل در سال ۱۳۳۳ که هنوز در بازداشتگاه لشگر ۲ زرهی زندانی بود، از نمایندگی دانشکده ادبیات در شورای دانشگاه استعفا داد. تأسیس موسسه در سال ۱۳۳۷ در زمان ریاست دانشگاه شادروان دکتر احمد فرهاد معتمد بود. وی از اردی بهشت ماه ۱۳۳۶ ریاست دانشگاه تهران را عهده دار و از جمله شخصیت هایی بود که روزهای جمعه صبح در منزل دکتر صدیقی شرکت می کردند. به پیشنهاد دکتر صدیقی و همکاری شادروان دکتر علی اکبر سیاسی رئیس دانشکده ادبیات و شادروان دکتر یحیی مهدوی نماینده دانشکده ادبیات در شورای دانشگاه موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی تأسیس شد و نه با پشتیبانی کسی که دکتر صدیقی با او از نظر اخلاقی و سیاسی در تضاد کامل بود و هیچ گونه ارتباطی نداشت و در اردی بهشت ماه ۱۳۳۶ برکنار شده بود. مطلب ذکر شده در آن منابع، مسلما بالاتر از خطاست!
پس از تأسیس موسسه، مرحوم دکتر احسان نراقی پیشنهاد دوره تکمیلی را داد که با تغییراتی مورد قبول واقع شد و وی توسط دکتر صدیقی از دانش سرای عالی به دانشکده ادبیات منتقل شد. انصافاً در حل مسائل دانشجویان با مراکز اداری مزاحم و نجات طرح های تحقیقاتی نقش ارزنده ای ایفا می کرد و مدیر باکفایتی بود.
صورت جلسات پیشنهاد و اساسنامه و برنامه آموزشی موجود است و بنده مدتی است مشغول جمع آوری و تکمیل مدارک و اسناد و یادداشت های پدرم در مورد دانشگاه تهران دانشکده ادبیات و دانش سرای عالی و وزارت فرهنگ هستم که امیدوارم مورد استفاده علاقه مندان قرار گیرد.
امیدوار و آرزومند باشیم که استادان و پژوهشگران و دانشجویان عزیز یا همه پزشکان جسم و روح و جامعه در پیشبرد مقاصد عالی خود موفق و موید باشند.
نظر شما