پیام‌نما

وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَ إِمَائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ‌اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ * * * [مردان و زنان] بی‌همسرتان و غلامان و کنیزان شایسته خود را همسر دهید؛ اگر تهیدست‌اند، خدا آنان را از فضل خود بی‌نیاز می‌کند؛ و خدا بسیار عطا کننده و داناست. * * اللّه از فضلش بسازدشان توانمند / دانا و بگشاينده مى‌باشد خداوند

سلسله دروس خارج فقه فرهنگ-۲۳؛

عملی کردن فقه اجتماعی، تکلیف دولت است/ وجوب هنجارسازی رفتارها

عملی کردن فقه اجتماعی، تکلیف دولت است/ وجوب هنجارسازی رفتارها

آیت الله اراکی گفت: دولت باید در پیاده کردن فقه اجتماعی دخالت کند. این رفتارسازی‌ها آنجایی که رفتارسازی‌های اجتماعی است از تکالیف دولت هم خواهد بود.

به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر مشروح جلسه بیست و سوم درس خارج فرهنگ آیت الله محسن اراکی است که در ادامه می خوانید؛

مقدمه

فرهنگ یک نظام ارزشی است که همه فعّالیّت‌های ارادی انسان را در برمی‌گیرد؛ مجموعه‌ای از داوری‌های ارزشیِ به هم پیوسته و متکامل درباره کلیه رفتارهای انسانیِ انسان که مجموعه ساختاری هماهنگ و واحدی را شکل می‌دهند.از سویی فرهنگ خاستگاه رفتارهای ارادی انسانیِ فردی و اجتماعی است و لذا هرگونه تغییر در رفتارهای فردی و اجتماعی، دگرگونی در نظام فرهنگی را می‌طلبد و نیز هرگونه تغییر در نظام فرهنگی، دگرگونی در شیوه‌های رفتار انسانی را به دنبال دارد به همین جهت بررسی این نظام اجتماعی از منظر فقه و معارف اهل بیت علیهم السلام ضروری به نظر می‌رسد. در این سلسله دروس آیت الله محسن اراکی که مکتب علمی نجف و قم را توأماً درک کرده است، به بررسی این مهم می‌پردازد.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاةُ عَلی سَیدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیتِهِ الطَّیبِینَ الطّاهِرِین

تبیین قسم اول از گفتارهای ترویجی هنجارساز

بحث در مورد گفتارهای ترویجی بود. گفتارهای ترویجی چند نوع هستند؛ قسم اول از گفتارهای ترویجی، گفتارهای ترویجی هنجارساز است که گفتارهای هنجارساز خود شامل دو قسم هستند؛ یا یک رفتار نامأنوسی را مأنوس می‌کند یعنی چیزی که هنجار نیست را هنجار می‌کند، گاهی هم یک رفتاری را که ناهنجار است هنجار می‌کند، یعنی اگر رفتاری در عرف جامعه، ناهنجار است تبدیل به هنجار شود.

قسم اول را بحث می‌کنیم؛ بیان ترویجی هنجارسازی که رفتارهای ناشناخته را ترویج می‌کند تا حدی که این رفتار ناشناخته به یک هنجار اجتماعی و یک رفتار شناخته شده و مأنوس و معروف در جامعه تبدیل شود. یعنی چیزی که معروف نیست، معروف شود. این‌ها هم چند گونه هستند؛ قسم اول هنجارسازی‌های ضروری و مفید به حال جامعه است. یک رفتارهایی است که این رفتارها برای جامعه ضرورت دارد و باید هنجار شود مانند؛ اصول بهداشت عمومی، رفتارهای مربوط به حفظ محیط‌زیست، رفتارهای اجتماعی مربوط به خانواده، مانند خیلی از رفتارهای اقتصادی بازار. این‌ها رفتارهایی هستند که هنجارسازی در این رفتارها، ضرورت دارد و برای جامعه مفید است.

رفتارسازی‌های اجتماعی از تکالیف دولت

این رفتارسازی‌ها آنجایی که رفتارسازی‌های اجتماعی است از تکالیف دولت هم خواهد بود. دولت باید در پیاده کردن فقه اجتماعی دخالت کند. البته مردم هم باید اطاعت کنند منتها مسئول مباشر در کل فقه نظام، حاکم است. امتیاز فقه نظام از فقه فردی همین است که در فقه نظام مخاطب کل جامعه است -این کل که می‌گوییم؛ کلی است که حاکم را می‌گیرد یا خصوص حاکم است منتها حاکم به لحاظ اینکه مردم از اول تبعیت می‌کنند-. خب اگر بگوییم یک هنجاری اجتماعی برای جامعه لازم است پس در اینجا یکی از تکالیف دولت ایجاد این هنجارها است. دلیل بر وجوب ایجاد این هنجارها، یا دلیل بر وجوب هنجارسازی در این عرصه چند دسته از ادله است که آن‌ها را بیان می‌کنیم. ادله برای اثبات وجوب هنجارسازی در زمینه آن رفتارها یا هنجارهایی که برای جامعه ضرورت دارد و مفید است.

ادله روایی اثبات وجوب هنجارسازی رفتارها یا هنجارهای ضروری جامعه

دسته اول، ادله‌ای است که بر وجوب تعلیم جاهلان به وسیله عالمان دلالت دارد؛ واجب است که عالم، جاهل ر ا تعلیم کند. قدر متیقن از این وجوب آن علمی است که برای دیگران مفید، لازم و ضروری است. ادله آن بیان وجوب تعلیمی شامل اینجا هم می‌شود؛ یعنی بیان ترویجی را همین‌جا فرامی‌گیرد چون در اینجا ترویج به‌وسیله تعلیم است. روایت اول روایت طلحه بن زید است. البته باید دانست طلحه توثیق خاصی ندارد اما دارای توثیق عام است و مشایخ ثلاثه از او روایت کرده‌اند و یکی از مشایخ از او روایت می‌کند. لذا ما این روایت را صحیحه می‌دانیم چون سایر رجال سند همه جزء ثقات هستند و طلحه بن زید هم توثیق دارد. روایت می‌فرماید که خدای متعال از جاهلان در وجوب طلب علم تعهدی گرفته است؛ لذا اگر جاهلی خلافی مرتکب شد نمی‌تواند عذر بیاورد که پروردگارا نمی‌دانسته‌ام، به او می‌گویند چرا یاد نگرفته‌ای؟! 

در آن روایت معروف در تفسیر آیه: «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعینَ‏» چنین آمده است: «قَالَ أَخْبَرَنِی أَبُو الْقَاسِمِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِیَادٍ قَالَ سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیه السلام وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَی فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یَقُولُ لِلْعَبْدِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَبْدِی أَ کُنْتَ عَالِماً فَإِنْ قَالَ نَعَمْ قَالَ لَهُ أَ فَلَا عَمِلْتَ بِمَا عَلِمْتَ‏ وَ إِنْ قَالَ کُنْتُ جَاهِلًا قَالَ لَهُ أَ فَلَا تَعَلَّمْتَ حَتَّی تَعْمَلَ فَیَخْصِمُهُ وَ ذَلِکَ‏ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ.» در روز قیامت از جاهل می‌پرسند: چرا عمل نکردی؟ می‌گوید: نمی‌دانستم. خدا [با حالت عتاب] به او می‌گوید؟ چرا یاد نگرفتی؟!

پس جهل عذر نیست و خداوند از جاهلان میثاق گرفته است که بیاموزند. این روایت می‌فرماید قبل از میثاقی که خداوند از جاهلان به طلب علم گرفته است از عالمان میثاق آموختن علم به جاهلان را گرفته است. پس بر عالمان، تعلیم جاهلان واجب است.

روایت دوم؛ روایت علی بن ابراهیم است از امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه است: «قُلْ لِلَّذینَ آمَنُوا یَغْفِرُوا لِلَّذینَ لا یَرْجُونَ أَیَّامَ اللَّهِ لِیَجْزِیَ قَوْماً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ‏»

در تفسیر این آیه این‌چنین آمده است: «حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبَّاسٍ قَالَ: حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَی قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَظِیمِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ رُشَیْدٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْ لِلَّذِینَ آمَنُوا یَغْفِرُوا لِلَّذِینَ لا یَرْجُونَ أَیَّامَ اللَّهِ قَالَ قُلْ لِلَّذِینَ مَنَنَّا عَلَیْهِمْ بِمَعْرِفَتِنَا أَنْ یَغْفِرُوا لِلَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ فَإِذَا عَرَّفُوهُمْ فَقَدْ غَفَرُوا لَهُم‏»

-ما معتقد هستیم این معرفتنا در روایت به معنای معرفت به خداوند و پیامبر و همه دستگاه حاکمیتی خداوند با قوانین و احکامش است.- حضرت می‌فرماید: به کسانی که منت بر سرشان گذاشتیم و معرفتمان را به آن‌ها داده ایم بگو که آنان که نمی‌دانند را دانا کنند، اگر چنین کنند خداوند آن‌ها را می‌بخشد. مفهومش این است که اگر چنین نکند خدا آن‌ها را نمی‌بخشد؛ یعنی از این استفاده وجوب می‌شود.

روایت سوم؛ روایت مفضل بن عمر است. ما مفضل بن عمر را در محل خود توثیق کرده‌ایم و این فرمایشاتی که بعضی از بزرگان دارند که به مفضل خدشه وارد می‌کنند را قبول نداریم. بعضی از چیزهایی را که در جرح مفضل به آن استناد جسته‌اند را در محل خود رد کرده‌ایم و اعتقاد داریم که مفضل از کِبار معتمدین امام صادق علیه السلام بود و امام صادق علیه السلام این موضوع را خود در بعضی از روایات فرموده‌اند که گاهی ما بعضی از نزدیکان خود را برای اینکه حفظ شوند و دولت‌های مجاور آن‌ها را آزار ندهند مذمت می‌کنیم. لذا مذمتی که درباره مفضل آمده از این قبیل است. نظیر این مذمت که در حق زراره و در حق بعضی از کبار اصحاب هم آمده است. پس این روایت هم به نظر ما از نظر سند روایت درستی است:

«وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِیِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخَیْبَرِیِّ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام اکْتُبْ وَ بُثَّ عِلْمَکَ فِی‏ إِخْوَانِکَ فَإِنْ مِتَّ فَأَوْرِثْ کُتُبَکَ بَنِیکَ فَإِنَّهُ یَأْتِی عَلَی النَّاسِ زَمَانُ هَرْجٍ لَا یَأْنَسُونَ فِیهِ إِلَّا بِکُتُبِهِمْ»

اینجا دستور کتاب نویسی است منتها «وَ بُثَّ عِلْمَکَ» یعنی علمت را نشر کن. منظور کدام علم است؟ علم مفید؛ چون علمی که دست اوست علم مفید است. علم اهل بیت علیهم السلام است، حضرت دستور می‌دهد پس معلوم می‌شود این واجب است؛ یعنی امر ظهور در وجوب است. یعنی از امر استفاده وجوب می‌کنیم. علمک هم یعنی علمی که داری. خلاصه قدر مطلق آن علمی است که اطلاع آن برای مردم ضرورت دارد. قدرمتیقن همان علمی است که راجع به آن بحث می‌کنیم.

هر علمی که برای جامعه مفید باشد و جهل جامعه نسبت به آن مطلب مضر است قدر متیقن از این علمی است که در این روایت آمده است. حالا یا شارع یا تجربه آن را معین می‌کند. یعنی به‌عبارت‌دیگر یا علم نقلی یا علم عقلی، یکی از این دو تا اثبات می‌کند که این علم مفید یا مضر است. یا از شرع استفاده می‌کنیم یا عقل به ما می‌گوید. منظور از عقل هم عقل فلسفی نیست بلکه عقلی که به آنچه با آن به عقل بشر می‌رسیم. در اینجا از تجربه هم به همان عقل تعبیر می‌کنیم.

روایت چهارم روایت هشام الحَکَم از امام صادق علیه السلام است. در ضمن حدیث؛ این حدیث از نظر محتوای مطالب، مهم و خوب است؛ «قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ الْکُلَیْنِیُّ مُصَنِّفُ هَذَا الْکِتَابِ رَحِمَهُ اللَّهُ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عُمَرَ الْفُقَیْمِیِّ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ لِلزِّنْدِیقِ الَّذِی سَأَلَهُ مِنْ أَیْنَ أَثْبَتَّ الْأَنْبِیَاءَ وَ الرُّسُلَ قَالَ إِنَّا لَمَّا أَثْبَتْنَا أَنَّ لَنَا خَالِقاً صَانِعاً مُتَعَالِیاً عَنَّا وَ عَنْ جَمِیعِ مَا خَلَقَ وَ کَانَ ذَلِکَ الصَّانِعُ حَکِیماً مُتَعَالِیاً لَمْ یَجُزْ أَنْ یُشَاهِدَهُ خَلْقُهُ وَ لَا یُلَامِسُوهُ فَیُبَاشِرَهُمْ وَ یُبَاشِرُوهُ وَ یُحَاجَّهُمْ وَ یُحَاجُّوهُ ثَبَتَ أَنَّ لَهُ سُفَرَاءَ فِی خَلْقِهِ یُعَبِّرُونَ عَنْهُ إِلَی خَلْقِهِ وَ عِبَادِهِ وَ یَدُلُّونَهُمْ عَلَی مَصَالِحِهِمْ وَ مَنَافِعِهِمْ وَ مَا بِهِ بَقَاؤُهُمْ وَ فِی تَرْکِهِ فَنَاؤُهُمْ- فَثَبَتَ الْآمِرُونَ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْحَکِیمِ الْعَلِیمِ فِی خَلْقِهِ وَ الْمُعَبِّرُونَ عَنْهُ جَلَّ وَ عَزَّ وَ هُمُ الْأَنْبِیَاءُ علیهم السلام وَ صَفْوَتُهُ مِنْ خَلْقِهِ حُکَمَاءَ مُؤَدَّبِینَ بِالْحِکْمَةِ مَبْعُوثِینَ بِهَا غَیْرَ مُشَارِکِینَ لِلنَّاسِ عَلَی مُشَارَکَتِهِمْ لَهُمْ فِی الْخَلْقِ وَ التَّرْکِیبِ فِی شَیْ‏ءٍ مِنْ أَحْوَالِهِمْ مُؤَیَّدِینَ مِنْ عِنْدِ الْحَکِیمِ الْعَلِیمِ بِالْحِکْمَةِ ثُمَّ ثَبَتَ ذَلِکَ فِی کُلِّ دَهْرٍ وَ زَمَانٍ مِمَّا أَتَتْ بِهِ الرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیَاءُ مِنَ الدَّلَائِلِ وَ الْبَرَاهِینِ لِکَیْلَا تَخْلُوَ أَرْضُ اللَّهِ مِنْ حُجَّةٍ یَکُونُ مَعَهُ عِلْمٌ یَدُلُّ عَلَی صِدْقِ مَقَالَتِهِ وَ جَوَازِ عَدَالَتِهِ.»

این فرمایش را حضرت در مقابل زنادقه می‌فرماید. می‌فرماید وقتی ثابت شد خدا و آفریننده‌ای داریم که ما را آفریده است و این آفریننده‌ای است که دیدنی نیست و مستقیماً نمی‌شود با او ملاقات کنیم و از او حرف بگیریم پس باید سفیرانی داشته باشد که اوامر و دستوراتش را منتقل کند. باید سُفَرایی داشته باشد که از سوی او سخن بگویند. شاهد این قسمت است؛ «وَ یَدُلُّونَهُمْ عَلَی مَصَالِحِهِمْ وَ مَنَافِعِهِمْ وَ مَا بِهِ بَقَاؤُهُمْ وَ فِی تَرْکِهِ فَنَاؤُهُمْ» معلوم می‌شود که انبیا برای بیان ما آمده‌اند، برای بیان آنچه به نفع مردم و به صلاح آن‌هاست و بیان آنچه حیات و قوای زندگی مردم در آن است. این همان علمی است که انبیا آوردند. بنابراین انبیا این علم را از جانب خداوند آوردند و از سوی خدا به پخش کردن این علم موظف هستند. انبیا که موظف به تعلیم و انتشار علم هستند دیگران هم موظف هستند این علمی را که از انبیا دریافت کرده‌اند به دیگران منتقل بدهند و این علم شامل همه آن چیزی که نفع و زندگی مردم به آن قوام دارد. این دسته اول از روایات است که اجمالاً از این روایات استفاده می‌شود، وجوب تعلیم مردم و آنچه که برای زندگی آن‌ها لازم و مفید است یعنی فایده‌ای که اگر به این فایده دست پیدا نکنند آسیب می‌بینند به دست می‌آید.

و صلی الله علی محمد و آله و سلم

کد خبر 4498155

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha