به گزارش خبرنگار مهر، آخرین روز از همایش سه روز بین المللی «همگرایی و واگرایی؛ گفتگویی میان فرهنگی-میان دینی»، روز گذشته، چهارشنبه ۲۲ اسفندماه در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
علی اصغر مصلح، رئیس پژوهشکده فرهنگ معاصر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در این همایش درباره موضوع «همگرایی من و دیگری در شرایط غلبه قدرت» سخنرانی کرد و گفت: «همگرائی» نحوۀ با همبودن و با همزیستنی است که تفاوتها باقی میماند و «من» و «دیگری» بدون نادیده گرفتن یا حذف تفاوتها، با حفظ تمایزات همراه میشوند.در متافیزیک از افلاطون تا هگل گرایش به اثبات هیأتهای کلی و مطلق و ساختن نامهای فراگیر حقیقت بود، اما در متفکران پس از نیچه، از روایتهای فراگیر حقیقت چشمپوشی شده و به حفظ تفاوتها و تمایزات گرایش نشان داده میشود.
وی افزود: متفکرانی چون ماکیاولی، هابز، لاک و روسو که به بنیانی برای دولت میاندیشیدند، از جهتی دیگر با موضوع اساسِ پیوند میان افراد برای شکلگیری وحدت سیاسی روبرو بودند. الگوی لویاتانی هابز علاوه بر همۀ نکات و نتایج، دلالت بر آغاز دورانی دارد که مبنای وحدت و باهمزیستن، ارادۀ قدرت است. اگر در گذشته بهواسطۀ حقیقت و ارزشهای متکی بر آن «من» در اتحاد با «دیگری» به «ما» تبدیل میشد. با واژگونی ارزشهای پیونددهنده، اکنون از مبنای پیوند پرسش میشود.همگرائی پرسش و موضوعی حادث است. چون فردی ظهور کرده که مایل به نادیدهگرفتن تمایزات و محو شدن در «ما» یی بزرگ که تفاوتها به حداقل میرسد، نیست.
مصلح ادامه داد: یکی از تبعات شرایط غلبۀ قدرت، بحران مناسبات انسانی است. با واژگونی حقیقتها، فضای زندگی انسان معاصر بهصورتی ویژه از حقیقتهای تلطیفکننده خالی شده است. «قدرت» در صورت تکنیک، مناسبات اقتصادیِ بورژوازی و نظامهای سیاسی مختلف زندگی را خالی و خشن ساخته است. در زمانه غلبۀ فردهای متمایز، نمیتوان بدون اندیشیدن به نسبت با «دیگری»، درصدد فراروایتهای متکی بر چشمانداز فرد یا یک فرهنگ خاص بود. روایتهای متکی بر یک فرهنگ خاص، اگر ادعای اطلاق داشته باشد، جز بر «واگرایی» نمیافزایند.وضع کنونی تمدن جهانی، پس از غلبۀ یکپارچه بر تمام سرزمینها، دلیل ناکافیبودن روشهای یکجانبه و مطلقگرا برای حلّ مسائل جهانی است.
رئیس پژوهشکده فرهنگ معاصر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی اضافه کرد: پذیرش تکثر و بهرسمیّت شناختن مراکز جدید قدرت و رقابت، بهمعنای پذیرش گذر از نظم کنونی است. اما آیا با گذر از نظمی که تمدن جهانی ایجاد کرده، وارد «واگرائی» های خطرناک نمیشویم؟ «چگونه میتوان به تکثر و حفظ تفاوتها دعوت کرد و این دعوت، در میدان قدرت به بهانهای برای افزایش رقابت و واگرائی نشود. باید الگوهای وحدت و همگرائیِ گذشته را در شرایط معاصر بازخوانی کرد و به صورتهای جدید همگرائی اندیشید.توصیف متفکرانی چون فوکو از نظم قدرت، هرچند چنان سخت و صلب است که گویی مجالی برای حقیقت در آن نیست، اما افقهایی که متفکرانی چون هیدگر به عنوان امکانات انسانی (دازین) مطرح ساختهاند، هنوز امیدهایی را زنده نگه داشته است.
در ادامه سیدمحمدرضا حسینی بهشتی، دانشیار گروه فلسفه دانشگاه تهران درباره موضوع «اندیشه میانفرهنگی بهعنوان شرطی ممکن برای مفاهمه میاندینی» سخنرانی کرد. وی گفت: حضور واقعی و نقشآفرین ادیان در همزیستی انسان معاصر، برخلاف انتظارات و پیشگوییهای سده پیش، بار دیگر با وضوحی تمام در رخدادهای دهههای اخیر چهره نشان داده است؛ هم بهشکل واگرایی و رویارویی و هم - متأسفانه نادرتر - بهشکل کوششهایی برای همگرایی و تعامل میان پیروان ادیان. همگرایی ادیان در دوران معاصر، جستجوی آنها برای معنای زندگی است؛ هرچند ممکن است در معنایابیها همچنان دچار واگرایی باشند. ضرورت همزیستی در جهان واحد، بلکه تداخل میان جوامع دینی، پیروان ادیان را ناگزیر به پذیرش اصل وجود یکدیگر و نیز تلاشهای غیر دینی برای معناجویی برای زندگی میسازد و از اینجهت، زمینه یک همگرایی را فراهم میکنند.
وی افزود: بهعلاوه، پیوند سنتهای فکری و عملی دینی با فرهنگها نیز زمینه تأمل جدیدی در باب این تلاش در سطح دروندینی و بروندینی را فراهم ساخته که حرکتهایی در جهت تقریب مذاهب و نیز گفتوگوهای میاندینی را در پی داشته است. از سوی دیگر، در طی دهههای اخیر، تصور اندیشه میانفرهنگی و تفکر فلسفی میانفرهنگی افقهای مهمی را در عرصه مواجهه میان فرهنگها گشوده است و در سطحی دیگر، به تأمل درباره امکان و وقوع این مواجهه میپردازند. پرسش محوری این گفتار، این است که دستاوردهای اندیشه میانفرهنگی تا چه اندازه میتوانند در مفاهمه دروندینی و بروندینی مؤثر واقع شوند و آیا افق اندیشه میاندینی نمیتواند راههایی برای برونرفت از مشکلات و موانع در مواجهه میاندینی پیش پای جوامع دینی بگشایند؟
نظر شما