خبرگزاری مهر – گروه فرهنگ
احیای عروسکهای همچون «دوتوک»، «دُهتُلوک»، «لیلی» و… توسط گروهی از فعالان محیط زیست باعث امیدواری بسیاری از عروسکسازان شد. عروسکهایی که در روستاهای مختلف به شکل و شمایل گوناگون توسط مادران، مادربزرگان و زنان و دختران ساخته میشده و همچنان ساخته میشود، این عروسکها از دل طبیعت، با دستانی پُرشور، عشق و علاقه برای کودکان ساخته میشود اما تنها وسیله سرگرمی برای کودکان نیست بلکه فرهنگ، باورها و اعتقادات، افسانهها، لالاییها و… اقوام را زنده نگه داشتهاند، عروسکهای بومی و سنتی پُر از خاطرههای گفته و ناگفته هستند که با دیدن آنها در درون هر فردی جادویی عجیب رخ میدهد که هزاران ناگفتهها را گفته میکند. بسیاری از فعالان فرهنگی درصدد جمعآوری این عروسکها در مجموعههای بومی و فرهنگی هستند تا آنها را به مردم معرفی کنند. «اروسکخانه ماهگنج» اولین گالری برای عرضه عروسکهای بومی و دستساز است که شامل مجموعهای غنی از تمام عروسکهای بومی، سنتی و آئینی اقوام ایرانی است. مجموعه «ماهگنج» حاصل پژوهش و جمعآوری عروسکهای بومی از سرتاسر ایران است که «پوپک عظیمپور» بیش از دو دهه زمان صرف تحقیق و گردآوری آنها کرده و با همکاری «پرور قویدل» در شهریور ماه سال ۱۳۹۶ در باغ فردوس تهران «ماهگنج» تأسیس شده است.
«پوپک عظیمپور» نویسنده و پژوهشگر در زمینه عروسکهای آئینی، سنتی و بومی درباره فرهنگ متنوع و صنایع دستی کشورمان به ویژه ساخت عروسک میگوید: «کشور ما ایران مجموعه بینظیری از تنوع فرهنگی اقوام، به لحاظ زبان، لهجه، فولکلور، لباس، غذا و… را دارد و یکی از معدود کشورهایی است که آبوهوایی متفاوت در چهار فصل دارد. خصیصههای فرهنگی هر قومی از غنای خاصی برخوردار است. اگر بخواهیم درباره اقوام و فرهنگ هر کدام از آنها صحبت کنیم زمان زیادی میبرد اما درباره بخش تخصصی و حوزه مطالعاتی من که عروسکهای آئینی، سنتی و بومی ایران است باید بگویم این عروسکها به تمامی و بسیار زیبا حامل ویژگیهای فولکلور و فرهنگ مختص قوم خود بوده و نمایندگان و سفیران شایسته ایل و تبار خود هستند.»
او ادامه میدهد: «من تقریباً از دهه ۷۰ تحقیقاتم را راجع به عروسکهای آئینی، سنتی و بازیچه شروع کردم و حاصل تحقیقات و مشاهداتم در قالب اولین فرهنگنامه نمایش عروسکی در ایران با عنوان فرهنگ عروسکها و نمایشهای عروسکی آئینی - سنتی ایران توسط انتشارات نمایش در سال ۱۳۸۹ چاپ و منتشر شد. در کتاب، فصلی به عنوان عروسک - بازیچههای اقوام است که این فصل بیشتر مورد توجه قرار گرفت و بعد از مطالعات در این حوزه نهضت احیای عروسکها شروع شد. اقوام ایرانی به قدمت خودشان عروسکهایشان را داشتهاند اما با تغییر شیوه زندگی، معیشت و شهرنشینی بسیاری از آداب و سنتها از یاد رفت و در کنار این «عروسکسازی» و «عروسکبازی» هم دچار بحران شد که به تدریج و آرامآرام عروسکهای کارخانهای، فرنگی و غیر ایرانی در دست کودکان ایران جای گرفت و این هم ماحصل تغییر شیوه زندگی بود، در گذشتههای دور عروسکها بسیار ساده و انتزاعی بودند برای مثال تلفیق یک چوب و دگمه یا سنگ، میتوانست پیکرهای را شکل دهد و همین میتوانست خیالات کودک را به راحتی و سادگی در صحرا، جنگل، سیاه چادر و … به بازی بگیرد و خیالاتش را نقش بزند.»
در گذشتههای دور عروسکها بسیار ساده و انتزاعی بودند برای مثال تلفیق یک چوب و دگمه یا سنگ، میتوانست پیکرهای را شکل دهد و همین میتوانست خیالات کودک را به راحتی و سادگی در صحرا، جنگل، سیاه چادر و … به بازی بگیرد و خیالاتش را نقش بزند
عظیمپور درباره تحولات صنعتی و ماشینی توضیح میدهد: «زمانیکه عروسکهای صنعتی و ماشینی، فرنگی و غربی جای عروسکهای دستدوز و مادر ساخت را گرفتند تغییر ذائقهای نه تنها برای کودکان ایرانی که برای کودکان سرتاسر جهان شکل گرفت شاید آن طراحی که عروسکها داشتند همانند چشمان آبی، موهای بلوند، لباسها و جاذبههای بصری زیاد باعث شد تا عروسکهایی که نماد زندگی عشایری، قومی و ایلاتی بودند کم کم به فراموشی سپرده شوند و برای سالها عروسکهای بومی تقریباً از یاد رفتند. از سال ۹۰ نهضت احیای عروسکها شروع شد که حاصل تلاش خودم و همکارانم: لیلا کفاشزاده، افسانه احسانی، فریبا گرجیان، آمنه خادم، فرزانه سلیمانی، مسعود ناصری، علی گلشن، امیر سهرابی بود و بعدها بسیاری از زنان هنرمند عروسکساز و برخی از پژوهشگران این حوزه در میراث فرهنگی شهرستانهای مختلف ایران حامی این قضیه شدند و هر کدام بستر و موقعیتی را فراهم کردند تا عروسکها نه تنها به ثبت ملی برسند و در فهرست میراث فرهنگی کشور قرار بگیرند بلکه زنده شده و به تولید انبوه برسند و به یاد همگان بیایند.»
این پژوهشگر درباره ثبت ملی عروسکهای بومی و سنتی میگوید: «البته این را هم بگویم که نزدیک به ۲۰ تیپ از عروسکها و شبه عروسکهای اقوام ثبت ملی شدهاند، سال ۹۳ که پرونده «دوتوک» تاجمیری را برای ثبت ملی باز کردیم و درخواست دادیم تا در فهرست میراث معنوی و فرهنگی کشورمان باشد اصلاً عنوانی به نام «عروسکبازی» یا «عروسکسازی» در آن فهرست دیده نشده بود. یعنی همه دستساختههای ملموس و ناملموس انسانی وجود داشت اما عروسکسازی از قلم افتاده بود و توجهای به آن نشده بود. این کمتوجهی شاید به خاطر لفظ عروسک و کماهمیت شمردن این ابژه فرهنگی در بین عوام و خواص باشد ولی از منظر من «عروسک» نماد بسیار قدرتمندی برای انتقال فرهنگ و برقراری دیالوگ فرهنگی در میان ایرانیها و جهانیان است. زمانیکه پرونده ثبت ملی عروسکهای اقوام شکل گرفت و عروسک «دوتوک» ثبت شد، دیگر دوستان فعال در حوزه عروسکسازی هم قوت قلب گرفتند و با تلاش بسیار عروسکهایشان را به ثبت رساندند از آن جمله: از قشم عروسکهای «دُهتُلوک»، از لرستان «لیلی»، «عاروس» از بادرود کاشان، «تادونه» از مازندران، «قورجوق» از ترکمن صحرا و...
عظیمپور درباره سیطره عروسکهای باربی در جهان بیان میکند: «باید بگویم که عروسک «باربی» جهان را تسخیر کرده، هر چند که بیهویت در غنای فرهنگی ما است ولی در بستر فرهنگی که طراحانش ایجاد کردند دارای هویت و خصیصههای یک جامعه سرمایهداری غربی است. شکی نیست که در حیطه سرمایهداری بیش از نیم قرن برای ساختن یک الگو از طریق طراحی ویژه ظاهری باربی برای ذائقهسازی و تعریف زیبایی برای دختران و زنان تلاش مستمر کردند که فقط به جامعه مصرفگرا دیکته کند بخرید و مصرف کنید و غیر مستقیم به کودکان آموزش بدهند که تنها الگوی زیبایی یک زن به لاغری اندام، رنگ آبی چشمان و موی بلوندش است، البته بعد از سالها ذائقهسازی متوجه شدند که صدمات بیشماری را با الگوهای نادرست به زنان و کودکان وارد کردند. زیرا بچهها با عروسکها ارتباط برقرار میکنند، آن را همهجا در آغوش میگیرند، با عروسکها به خواب میروند، با آن راز و نیاز میکنند و دوست دارند شکل و شمایلشان هم شبیه به عروسکها شود. ولی در حال حاضر و خوشبختانه باربی عروسکهای مختلفی از گونههای بشری، حتی با معلولیت و تنوع گوناگونی از چهرهها و شکلهای مختلف و متنوع را تولید میکند و دانستهاند که جهان تنوعی از ابنای بشر است.»
او ادامه میدهد: «با توجه به اینکه عروسکهای غربی وارد کشور ما شد و به بچهها اجازه دادیم که با این عروسکها انس بگیرند و بعد از مأنوس شدن آنها با عروسکهای خارجی تازه به این فکر و اندیشه افتادیم که باید عروسک ملی داشته باشیم که این فکر هرچند درست و اصولی بود ولی عروسکهای «دارا و سارا» بسیار غیرفنی، غیر اصولی، غیر هنری، بدون نگاه فرهنگی و فاقد تحقیقات مردمشناسی و قومشناسی، روانشناسی و زیباشناسی بود، در نتیجه متأسفانه نتوانستند شایسته عنوان عروسک ملی باشند و باز هم در رقابت با عروسکهای خوشساخت فرنگی شکست خوردند. باید بدانیم صرف بستن لَچَک بر سر یا پوشاندن لباس کُردی نمیتوانستیم ادعای داشتن عروسک ملی را داشته باشیم که هیچ شباهتی به کودک لر، ترکمن، آذری و… نداشت. زیرا چهره کودک سیستانی با کودک آذری متفاوت است، همچنین کودک خراسانی با کودک گیلانی به لحاظ چهره، لباس و زیباشناسی قومی فرق میکند. بعد از سالها سازندگان و سرمایهگذاران «دارا و سارا» متوجه شکست پروژه شدند زیرا مخاطبان استقبال نکردند.»
این مدرس دانشگاه میگوید: «عروسکهای دارا و سارا با جنسهای نازل و ارزانقیمت، در کشور چین تولید میشد، در حالیکه عروسک ملی میبایست از مصالح و مواد ایرانی همراه با عشق، فرهنگ و نفس ایرانی ساخته شود تا بتوان به آن لقب عروسک ملی داد. هر کدام از این عروسکهای اقوام میتوانند به تنهایی نماد عروسک ملی باشند. به اعتقاد من، با توجه به تنوع قومیتی و عروسکها همه عروسکهای اقوام میتوانند نماد عروسک ملی باشند و فرقی نمیکند، گلین آذری، دوتوک تاجمیری، لوپتو کرمانی و… هر کدام اینها عروسک ملی هستند. تفکیک هر کدام از این عروسکها کار مشکلی است زیرا با زنده شدن هر کدام از این عروسکها، لباس سنتی، افسانههای کهن، لالاییها، اعتقادات عامیانه و نامهای زیبای ایرانی همچون «شاهپری، گلبیبی، ماهگنج، گلبیبی، آیبیبی، آیناز، گلنار و…» دوباره زنده شدند.»
باید بدانیم صرف بستن لَچَک بر سر یا پوشاندن لباس کُردی نمیتوانستیم ادعای داشتن عروسک ملی را داشته باشیم
او درباره حمایتهای دولتی از عروسکسازان بومی و سنتی بیان میکند: «ما در حوزه عروسکسازی و احیای عروسکهای بومی به حمایت همه جانبه از سوی دولتمردان لازم داریم. تا به امروز هم ما و هم سازندگان عروسک به صورت شخصی در این راه قدم برداشتیم و هیچ حمایتی نیست، البته برای گزارشهای فرهنگی در مناسبتهای مختلف از داستان عروسکهای اقوام برای پُز فرهنگی استفاده میشود ولی به وقت حمایت با تأسف زیاد، هیچ کمک یا امکانی در گستره وسیع و همگانی از ما و هنرمندان عروسکساز نمیشود. من امیدوارم که صحبت از توانمند سازی زنان تنها در حد شعار نماند و به واقعیت تبدیل شود، مسئولان باید به زیرساختها توجه کنند و حمایت کنند تا بازار از این عروسکها اشباع شود. در حالیکه خارجیها خیلی این عروسکها را دوست دارند برای اینکه سنت توجه به عروسک دستدوز و مادر ساخت را دارند و یکی از سوغات فرهنگیشان عروسک است ولی ما هنوز به این باور نرسیدهایم و تا جایی که مقطعی نسبت به این موضوع توجه میکنیم به نتیجه هم نخواهیم رسید. توجه اصیل، برنامهریزی دقیق و دراز مدت و باور به قدرت فرهنگی این عروسکها در سطح کلان باعث دلگرمی هنرمندان عروسکساز و دستاندرکاران و علاقمندان این حوزه خواهد شد. در آخر، کودک ایرانی، فرهنگ ایرانی و عروسک ایرانی آرزویی است که برای همه فرزندان ایران دارم.»
نظر شما