مجله مهر: امسال عزم کرده بودم تنهایی به کربلا برم. تنها رفتن در ایام اربعین حس و حال دیگری دارد. حسی که هرکسی فرصت نمیکند امتحانش کند. تنها که باشی زمان بیشتری داری تا با خودت خلوت کنی. همه مسیرها و رخدادها به چشمت میآیند و کمتر چیزی از نگاهت پنهان میماند. به مرز که رسیدم برای نجف ماشینی کرایه کردم. ایرانی جماعت نجف نرفته کربلایی نمیشود مگر آنهایی که موکبی را در طریق یا کربلا ردیف کرده باشند تا به زوار خدمت کنند. آنها دیگر فرصتی برای پیاده روی ندارند، زود میروند تا به استقبال ما بیایند. از نجف اما چندسالی است که مسیرهای مختلفی را برای رسیدن به کربلا میروند. بعضیها به سامرا میروند و بعضیها به کاظمین. آنهایی هم که میخواهند پیاده به کربلا بروند طریق اصلی یا طریق العلما را انتخاب میکنند. اما این پاره خط نجف تا کربلا برای ما تعریف دیگری دارد. گویی مسیر بهشت است. پر از شور و عشق. کمتر کسی را دیدهام پیاده به کربلا رفته باشد و یک دل نه صد دل عاشق حسین علیهالسلام نشده باشد. عاشق مسیر با همه سختیهای جسمانیاش، فنجانهای قهوه و استکانهای کمرباریکاش و غذاهای عربی و چشمان پر از عشق مردم عراقیاش.
در ایام اربعین اینطور است که هر چه از نجف دورتر میشوی حرکت مردم پیوستهتر میشود. امسال اما چون هوا گرمتر از سالهای قبل بود، مردم عموماً شبها حرکت میکردند. دیگر نمیتوان گفت طریق شبها خلوت میشود. زیست شبانه مردم را در طول مسیر به خوبی میشد دید. شب و روز حرکت مردم را به هم پیوسته تر کرده بود.
از عمود ۱۲۹۴ به بعد دیگر تقریباً وارد کربلا میشویم. عمود ورودی خطابش میکنند. وارد کربلا که میشوی موکب ها کمر به کمر هم دایر شدهاند. یکی نذری میدهد و دیگر اسپندی دود میکند. یکی خیابان را آبپاشی میکند تا خاک و خل کمتر از رفت و آمد مردم به پا خیزد و دیگر با یک دله قهوه ایستاده و فنجانهای قهوه را به هم میکوبد.
انگار صحرای محشر است کربلا. موکب ها کیپ تا کیپ پر شده و مردم در پیادهرو ها و بلوارها اسکان کرده اند. تازه اینجا هنوز ورودی کربلاست. آنها که زودتر رفتهاند خبر میدهند که اطراف حرم جای سوزن انداختن نیست. از عمود ورودی کربلا که عبور کردم فقط بین الحرمین را تصور میکردم. مردمی که ناخواسته با موج فشار به این سمت و آن سمت میروند و حرم امام عباس (علیهالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) را طواف میکنند.
از ورودی کربلا ماشینها دیگر امکان جلو آمدن ندارد. مردم از ونها و اتوبوسها پیاده میشوند و به جمعیت پیاده در حال حرکت اضافه میشوند. من هنوز نمیدانم از کجا به بعد میتوان حرم را دید. فقط شنیده ام یکی از همین عمودهای کربلا معروف است به عمود سلام! عمودی که برای اولین بار یکی از حرمها جلوی چشمان زائرین هویدا میشود.
خستگی امانم را بریده بود. اما عمودها را یکی بعد از دیگری پشت سر میگذاشتم. از چند خیابان اصلی و میدان که عبور کردیم. به یک خیابان رسیدیم که طبق شمارش عمودها باید آن را به راست میپیچیدیم. خیابان را که کمی جلوتر رفتیم گنبدی با گلدستههای بلند جلوی چشمانمان پیدا شد. اینجا عمود ۱۳۹۹ است. همان عمود سلام. گنبد و گلدستههای حرم عباساند. میخکوب شدم. بعضیها هم به شوق دیدنش به سرعتشان اضافه میکردند. چند دقیقهای خیره به حرم پای این عمود ایستادم. این تصویر و این لحظه هربار تازگی دارد. هربار که برای اولین بار چشمت به یکی از حرمهای بین الحرمین بخورد همین حالی میشوی. انبوه مردم را میشکافم و جلوتر میروم. صدای سنج و دمام بیشتر و بیشتر میشود. یکی زیارت عاشورا میخواند و دیگر زیر لب شعرهای حماسی زمزمه میکرد.
«گرد حرم دویده ام صفا و مروه دیدهام
هیچ کجا برای من کرب و بلا نمیشود»
نظر شما