پیام‌نما

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ‌اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ‌اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ كُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ‌اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * * * و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)] چنگ زنید، و پراکنده و گروه گروه نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که [پیش از بعثت پیامبر و نزول قرآن] با یکدیگر دشمن بودید، پس میان دل‌های شما پیوند و الفت برقرار کرد، در نتیجه به رحمت و لطف او با هم برادر شدید، و بر لب گودالی از آتش بودید، پس شما را از آن نجات داد؛ خدا این گونه، نشانه‌های [قدرت، لطف و رحمت] خود را برای شما روشن می‌سازد تا هدایت شوید. * * * معتصم شو به رشته‌ى يزدان / با همه مردمان با ايمان

۴ آذر ۱۳۹۸، ۹:۴۶

مهر گزارش می دهد؛

باران مشکلات بر سقف زندگی فاطمه زهرا/مسکن بزرگترین دغدغه

باران مشکلات بر سقف زندگی فاطمه زهرا/مسکن بزرگترین دغدغه

بیرجند- «فاطمه زهرا» مادر جوان محرومی است که باران مشکلات بر سقف زندگی اش تازیانه می زند و پیدا کردن سرپناه را اولین و مهم ترین دغدغه خانواده اش می داند.

خبرگزاری مهر، گروه استان ها: زندگی پازل پیچیده ای است که قطعه هایی درشت و کوچک، زشت و زیبا و سالم و مخدوش آن را شکل داده اند. اما تنها کافیست که پازل زندگی ات به هم بریزد و جای قطعات تغییر کند، اینجاست که به خودت گرفتار می شوی و مشکلات نه شوقی برای چیدن و از سر گرفتن برایت می گذارد و نه توانی برای ادامه مسیر... .

می خواهیم از زندگی بانویی روایت کنیم که دست روزگار قطعات پازل زندگی اش را بر هم زده و درد و مشکل زیادی را به دلش مهمان کرده است. بانویی که در سن ۱۶ سالگی مادر می شود و اکنون چهار فرزند دارد اما نا مهربانی های زیادی بر سقف زندگی اش نقش بسته است.

اکنون تمام بار مشکلات را خود به تنهایی به دوش می کشد. فلج شدن نیمه چپ بدن پسر، افسردگی دختر، اعتیاد پسر دوم و جدا شدن از شوهر تنها گوشه ای از مشکلات است و اوج دردها به بی سرپناهی و نداشتن مسکن ختم می شود.

به راستی که سخت است زیر رگبار مشکلات دست و پا بزنی اما چتر حمایت خانواده و فامیل بسته باشد. سخت است شب و روزت را در چهار دیواری استیجاری ضجه بزنی و فریادرسی به میدان نیاید. سخت است از جان مایه بگذاری تا فرزندت قد بکشد اما شیره جانت را برای اعتیادش دود کند.

زندگی برایت سخت می شود وقتی پسر رشیدت در گوشه ای از منزل گرفتار و خانه نشین شود و حتی توان غذا خوردن و آب نوشیدن هم نداشته باشد. لحظه هایت سخت می شود وقتی تنها سرگرمی زندگی ات مسجد محل می شود و از تمام دلخوشی های دنیا تنها غم و غصه به خانه ات سر می زند. 

اولین دیدار

این ها روایت زندگی «فاطمه زهرا»، بانویی جوان صورت بوده که درد و رنج دلش را پیر کرده است. مادری که در گردابی از مشکلات دست و پا می زند و تاکنون زندگی روی خوشی به او و فرزندانش نشان نداده است.

برای همدلی با این بانو راهی خانه اش می شویم. آسمان چادر ابری اش را به تن کرده و باران آرام آرام ما را همراهی می کند. درکوب را چندین بار به در می کوبیم. خانمی کوتاه قامت به استقبالمان می آید و با احترام ما را به داخل دعوت می کند. 

از حیاط کوچکی برای رسیدن به حیات خانواده ای محروم عبور می کنیم. ورودی منزل به آشپزخانه ای کوچک ختم می شود که با گاز و چند تیکه ظرف پر شده است.

اتاقی گنبدی در سمت چپ مان قرار گرفته و ما را برای شنیدن رنجنامه فاطمه زهرا فرا می خواند. سادگی و محرومیت بر دیوارهای خالی اتاق فریاد می زند. اگرچه به اتاق دیگری متصل است اما برای زندگی خانواده ای سه نفره کافی نیست. 

کاملا صمیمی حلقه وار می نشینیم تا فضای کوچک اتاق باعث شرم اهل خانه نشود و گفت و گوهایمان را آغاز می کنیم. 

تجربه اولین شکست

این بانوی رنج دیده اعتیاد شوهر را اولین تجربه شکست سخت زندگی اش می داند و می گوید: شوهرم سال های اول زندگی سیگار مصرف می کرد اما به تدریج به سمت مواد مخدر کشیده شد.

وی با بیان اینکه بعد از گرایش شوهرم به دخانیات، تنها به فکر تامین مواد و سیگار بود، می افزاید: برای تامین هزینه موادش وسایل منزل را فروخت و ما را آواره کرد.

فاطمه زهرا در حالی در صدد است بغض صدایش را هموار کند، می گوید: سال ۹۳ با شوهر و دخترم عازم کربلا شدیم اما شوهرم از ترمینال بیرجند برگشت و ما را همراهی نکرد.

حال دیگر اشک هایش یکی پس از دیگری بر گونه هایش جاری می شود و می افزاید: از کربلا که برگشتم، شوهرم خانه ای که با خون دل بنا کرده بودیم را فروخته و بیش از ۹۰ میلیون تومان ورشکست شده بود و راهی زندان شد .

وی با بیان اینکه شوهرم کارگر بود اما سرکار نمی رفت، می افزاید: چهار فرزند دارم که همه شان تا دوم و سوم راهنمایی تحصیل کرده اند.

اندکی سکوت می کند تا بغض صدایش را مهار کند. نفس عمیقی می کشد و می افزاید: شوهرم بعد از آزاد شدن با پسرم‌ تماس گرفته و او را به سمت خودش می کشاند.

وی با بیان اینکه متاسفانه پسرم هم به وسیله پدر معتاد شد، می گوید: دو بار برای ترک او را به کمپ بردم اما فایده ای نداشت و او را به حال خودش واگذار کردم.

تصادف پسرم را خانه نشین کرد

سکوت سنگینی بر چهار دیواری و سقف گنبدی اتاق حاکم است و فقط صدای شعله بخاری برخی نگاه ها را به سمت خود می کشاند. 

فاطمه زهرا از دومین شکست تلخ زندگی اش می گوید. از تصادفی که پسر دیگرش را خانه نشین کرده و رنج زیادی را متحمل اهل خانه‌ ساخته است.

از جزئیات تصادف می گوید. در صحنه حضور نداشته اما به واسطه دل مادری اش پرس و جو کرده و ثانیه به ثانیه را تعریف می کند و می گوید: پسر دیگرم سال ۹۵ تقریبا در سن ۱۸ سالگی در اثر برخورد موتور با دیوار، ضربه مغزی شد و به کما رفت.

بغضی دیگر گلویش را می گیرد و می افزاید: طی یک ماه که بیهوش بود، هیچ حرکتی نداشت و تقریبا دکتر و بقیه را نا امید کرده بود.

این مادر رنج دیده با بیان اینکه تمام شبانه روز زندگی دوباره اش را از خدا و حضرت ابوالفضل(ع) درخواست کردم، می افزاید: بعد از یک ماه در نگاه متعجب دیگران به هوش آمد و بعد از ۲۰ روز بستری مرخص شد.

حافظه پسرم کامل نشده است

وی با بیان اینکه پسرم به مدت دو سال روی تشک مواج بود و به سختی به او غذا و آب می دادم، می گوید: در حال حاضر از ناحیه چپ بدن فلج بوده و حافظه اش کامل نشده است.

اشک هایش را با گوشه چادر مشکی اش پاک می کند و می افزاید: هنگام تصادف گواهینامه و بیمه موتور نداشت بنابراین تمام وسایل خانه ام را برای درمانش فروختم.

فاطمه زهرا با بیان اینکه احسان به دلیل ضربه وارد شده به سرش، لکنت زبان گرفته است، می افزاید: اگرچه حافظه اش خوب نیست اما بسیاری از مواقع پیرامون مشکلات زندگی ام مانند نداشتن مسکن صحبت می کند و غصه می خورد.

پسر که اکنون تقریبا ۲۱ سال دارد در گوشه ای از خانه نشسته و به زمین خیره شده است. گاهی نیم نگاهی به مادر می اندازد و دوباره در دنیای خودش فرو می رود. شاید او هم از چهره مادرش شرم دارد چراکه می توانست در این چنین شرایطی عصای دست مادر باشد اما دست قضا او را خانه نشین کرده و تنها باید شاهد گذران روزهای سخت خانواده باشد بی آنکه بتواند حتی همدردی کند.

چتر بسته خانواده زیر باران مشکلات

دختر خانواده در حالی که سر به زیر افکنده، با چایی همراه با چاشنی محبت از ما پذیرایی می کند. ادامه گفتگو با مادر را از شرایط خانواده و حمایت های خواهر و برادر می پرسیم.

صدایش را صاف می کند و می گوید: خانواده حمایتم نمی کنند و از زمانی که طلاق گرفته ام حتی به دیدنم هم نمی آیند.

سرش را به زیر می اندازد و در حالی که با گل های فرش خودش را سرگرم دارد، می گوید: پدر و مادر پیری در محله کوشه ای بیرجند دارم که از بیماری های مختلف رنج می برند اما خواهر و برادرم سر زنشم می کنند.

اشاره ای به دخترش می کند و می گوید: تا دوم راهنمایی درس خوانده و اکنون ۲۲ سال دارد.

وی با بیان اینکه دخترم به دلیل شرایط بد زندگی مان در زمان عقد طلاق داده شد و اکنون افسرده است، می افزاید: دختر دیگرم یک بچه دارد اما همیشه به خاطر شرایط خانواده از سوی شوهرش سرزنش می شود.

فاطمه زهرا که تنها درآمد خانه را حمایت های کمیته امداد می داند، می گوید: پسرم یک حامی دارد که در مناسبت های خاص تقریبا ۲۰۰ هزار تومان به حسابش می ریزد.

وی در حالی که تلاش می کند درد دست چپش را با ماساژ تسکین دهد، می گوید: به دلیل رنج و غصه های زیاد از ناحیه دست چپ درد زیادی می کشم چراکه بی حس بوده و توانایی انجام کاری ندارم.

مسکن مهم ترین دغدغه

از دیگر کمبود هایش می پرسم. در حالی که کوهی از مشکلات به دوش دارد اما تنها نداشتن مسکن را عنوان می کند و می گوید: از سه سال گذشته برای مسکن درخواست کرده ام.

وی با بیان اینکه در این سه سال، چهار بار از خانه ای به خانه ای دیگر اسباب کشی کرده ام، می افزاید: از شروع زندگی مشترک تاکنون ۴۵ بار خانه مستاجری عوض کرده ام.

ای بانوی رنج دیده با بیان اینکه زمانی که خانه ها ۴۵ میلیون تومان بود پرونده ام تکمیل بود اما توان خرید نداشتم، می گوید: در حال حاضر کمیته امداد ۳۰ میلیون تومان وام بلاعوض و ۲۵ میلیون تومان تسهیلات می دهد و مابقی را باید خودم تهیه کنم.

نفس عمیقی می کشد و می افزاید: در حال حاضر یک میلیون و ۵۰۰ تومان برای این دو اتاق گنبدی ودیعه داده و ماهانه ۱۸۰ هزار تومان اجاره می دهم اما از سوی صاحب خانه اذیت می شویم.

سرش را تکانی می دهد و می افزاید: متاسفانه صاحب خانه که زنی سالخورده است، هرآنچه که در خانه اش گم می کند، برای یافتنش درب خانه مرا می کوبد. 

خیران قدم بردارند

سکوتی دیگر بر فضای اتاق چنگ می اندازد. گویی چند قاب کوچک حک شده بر دیوار هم با تو حرف می زنند و از شب های بی کسی و پر درد خانواده سخن می گویند. شنیدن این همه درد توان سخن گفتن را از ما می گیرد. 

فاطمه زهرا را به همراه پسر و دخترش تنها می گذاریم و خانه ای که آرامش در آن جایی نداشت، ترک می کنیم. اکنون تنها خیرین و افراد انسان دوست می توانند با دست نوازش شان فرزندان این مادر را امیدی دیگر داده و رنگ شادی را به زندگی بی روح فاطمه زهرا باز گردانند.  

گفتنی است مرکز نیکوکاری تخصصی رسانه یاران خراسان جنوبی با شماره حساب ۶۰۳۷۹۹۷۹۵۰۱۱۰۰۳۲ آماده دریافت کمک های خیران و نیک اندیشان برای کمک به این خانواده نیازمند است.

کد خبر 4780081

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha