به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «دارم میرسم جانجان» تازهترین اثری است که از سوی مهدی کرد فیروزجایی و توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است.
«دارم میرسم جان جان» داستان ماجراهایی است که مهدی به خاطر خواهر تازه عروسش از سر گذرانده تا دیو را به بند بکشد و در آخرین روزهای حضور خواهر، دل او را به دست بیاورد. او که چند روز قبل از عروسی با خواهرش دست به گریبان شده و جای دندانهای تیز و برندهاش را روی کتف او به یادگار گذاشته، حالا برای حفظ آبرویش مأمور میشود تا برود و لباس عروس او را عوض کند.
طبیعت بکر و تازهی «فیروزجا» با قلم توانمند نویسنده نام آشنای «فیروزجایی» همچون تابلوی نقاشی اصیلی جلوی چشمهای مخاطب نقش میبندد و سرسبزی و طراوتش جلوهگری میکند. گذر از میان انبوه درختان و رسیدن به آببند ماهیگیری، خواننده را به وجد میآورد و هوس ماهیگیری را به دل او میاندازد. اما همان زمان این هوس به ترس تبدیل میشود و از دیدن جنازهای در آب که قاتل آن معلوم نیست، وحشت به جانش میافتد...
فضای گرم و جذاب روستا و لذت کشف رازی سر به مهر با هم عجین میشوند و خواننده را در ۲۱۱ صفحه به دنبال خود میکشانند تا آخر بفهمد چه شد و مهدی چکار کرد؟
جدا از محتوای خواندنی که مایههایی از طنز در آن دیده میشود، طرح جلد پویا و چشمنواز کتاب، مخاطب را مجذوب خود میکند. لنگه کفشی کهنه و مندرس مثل علامت سوال توی ذهن او وول میخورد و کنجکاوی عجیبی مثل خوره به جانش میافتد که بفهمد راز لنگه کفش چیست.
امان از روزی که خواهر آدم بخواهد عروس بشود. آن وقت است که دیگر تمام کارهای رو مخ و اعصاب خورد کنش از یاد میرود و فقط چهرهی مظلومیتش در ذهن خودنمایی میکند. انگار دستی از غیب میآید تمام شیطنتهای او را پاک میکند و مدام جای خالیاش را یادت میآورد.
آن وقت است که اگر لب تر کند، میشوی غلام حلقه به گوش خانم و اگر بخواهد حتی دیو دو سر را کت بسته در محضرش حاضر میکنی که خاک آستانش را ببوسد. از عشق خواهر هفت خوان که سهل است، خوان هشتم را هم رد میکنی، طومار دیو را در هم میپیچی و در راه بازگشت از شوق آواز سر میدهی:
- دارم میرسم... جان جـــــــــــان!
این رمان که برای ردهی سنی نوجوان به تحریر درآمده، در سال ۱۳۹۸ با تیراژ ۱۰۰۰ نسخه از سوی انتشارات شهرستان ادب راهی بازار شد تا با داستان پر کشمکش خود با انبوه داستانها و رمانهای نوجوان ترجمهای بازار به رقابت بپردازد.
نظر شما