به گزارش خبرنگارمهر، روز گذشته، سه شنبه ۱۷ دی ماه نشست پنجم از سلسله نشستهای وضعیت تفکر در ایران معاصر با عنوان «ما و فلسفه تحلیلی» در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.
در ادامه بخشی از متن سخنرانی علی پایا مولف و پژوهشگر فلسفه تحلیلی که مربوط به این نشست است میآید؛
فلسفه تحلیلی در حال حاضر در عرصههای متنوع، از فلسفه سیاست گرفته تا فلسفه اخلاق و از فلسفه حقوق تا فلسفه دین، و از فلسفه زیبا شناسی تا فلسفه علوم اجتماعی و نظایر آن بسط یافته است و فیلسوفان تحلیلی در همه این قلمروها به تکاپو های معرفتی و عرضه آنها به حیطه عمومی اشتغال دارند. فیلسوفان تحلیلی اکنون به مراتب بیش از گذشته از ابزارهای نظریی که در اختیار دارند برای کاوش در حوزه مسائل عملی نیز بهره میگیرند. در سالهای اخیر همچنین تلاشهای متعدد و راهگشایی نیز برای نزدیک کردن رویکردهای تحلیلی و قارهای صورت گرفته است و محصول آنها در قالب مقالات و کتابهای خواندنی انتشار یافته اند.
یکی از مهمترین جنبههای فلسفه تحلیلی که احیاناً کمتر بدان توجه میشود اهتمام فیلسوفان تحلیلی (یا لااقل شمار قابل ملاحظهای از آنان) به مسائل اجتماعی و سیاسی است. به عبارت دیگر هرچند پژوهشهای تحلیلی از تراز بالایی از تخصص گرایی و تکاپو های فنی و پیشرفته برخوردارند که زمان و انرژی زیادی را از کسانی که بدان مشغولند به خود اختصاص میدهد، چنین نیست که فیلسوفان تحلیلی یکسره در برج عاج تخصص گرایی صرفاً به تامل در بحثهای انتزاعی سرگرم باشند. از همان آغاز این نهضت فلسفی تا این زمان بسیاری از چهرههای سرشناس این مکتب و دیگر دست اندرکاران کمتر شناخته شده آن، با دغدغههای جدی انسانی در قبال کاستن از آلام بشری و بهبود بخشی به آنچه که با عنوان سپهر وضع و حال انسانی از آن یاد میشود، به فعالییت در عرصههای ملی و بین المللی سرگرم بوده اند. در این مسیر بهره گیری از ابزار نقد در حیطه عمومی یکی از موثرترین شیوههایی بوده است که این فیلسوفان در ترویج آن اهتمام داشته اند. بسیاری از مخاطبان این یادداشت احیاناً با کوششهای برتراند راسل در دوران جنگ سرد برای مقابله با تهدیدات هستهای، با تکاپوی پوزیتیویست های منطقی برای بالا بردن حساسیت جامعه در برابر باورهای خرافی، با تلاشهای عقل گرایان نقد برای بسط اندیشههای رهایی بخش و طرد جزم انگاری و بالابردن حساسیت عامه به ضرورت مشارکت در به حداقل رساندن مصائب جوامع بشری، با اقدام راولز در معرفی روایتی از عدالت که در آن بر نقش محوری انصاف تاکید میشود، و بسیاری نمونههای نظیر این موارد آشنا هستند. فیلسوفان تحلیلی بر اهمیت روا داری، پلورالیسم، دموکراسی، حکومت قانون، حفظ حرمت انسانها و بسیاری دیگر از ارزشهای مورد احترام عامه تاکید بلیغ دارند.
در کشور ما نیز فلسفه تحلیلی و جنبههای مختلف آن اکنون کم و بیش به همت فیلسوفان ایرانی به جامعه اهل نظر معرفی شده است و محققان در دپارتمانهای فلسفه در دانشگاهها و موسسات پژوهشی مختلف به انجام کاوشهای نظری در قلمرو های مختلف فلسفه تحلیلی سرگرمند. تفصیل در باب این فعالیتها را به عزیزانی واگذار میکنم که همچون نگارنده برای ارائه مطلب به این نشست دعوت شده اند.
از آنجا که برگزار کنندگان نشست از صاحب این قلم خواسته اند به تجربیات شخصی خود نیز اشارهای بکند به اجمال متذکر میشوم طی دو دهه اخیر پروژه تحقیقاتی اصلی خود را خواه در ایران و خواه در خارج از ایران ترویج رویکرد عقلانیت نقاد قرار داده ام. طی این مدت و از طریق تدریس از راه دور یا نزدیک در دانشگاهها و مراکز پژوهشی داخل و خارج کشور، راهنمایی رسالههای دانشجویان دکتری و فوق لیسانس، مشارکت در کنفرانسها و نشستهای داخلی و خارجی، و تحریر کتابها و مقالات به فارسی و انگلیسی کوشیده ام آموزههای عقلانیت نقاد را در حوزههایی همچون پژوهشها در حوزه اندیشه سیاسی، مطالعات اسلامی، فلسفه و متدولوژی علوم انسانی و اجتماعی، فلسفه اخلاق و فلسفه علم و تکنولوژی بسط دهم.
عقلانیت نقاد، در درون عرض عریض سنت تحلیلی، ابزار نظری قدرتمندی را در اختیار پژوهشگران در عرصههای گوناگون قرار میدهد که آنان را قادر میسازد با اتخاذ رویکردی مساله محور و بهره گیری از یک مدل خاص عقلانیت، به روشنگریهای بدیع در تک تک آن عرصهها دست یابند. برخی از مهمترین آموزههای عقلانیت نقاد، که البته تفصیلشان را باید در کتابها و مقالات دیگر نگارنده، و یا در آثار پوپر و شاگردان مستقیم او نظیر دیوید میلر و ویلیام بارتلی و ایان جاروِی و جوزف آگاسی دنبال کرد، بدین قرارند:
*تکاپو های معرفتی در پاسخ به چالشها و مسائلی صورت میپذیرند که از سوی واقعیتی که وجود مستقل آن از فاعلان شناسایی مفروض گرفته میشود، پیش روی فاعلان شناسایی قرار داده میشود.
*در تلاش برای حل مسائل مورد اشاره، احیاناً جنبههای تازه ای از ظرفیتهای و گرایشهای مندرج در واقعیت برای فاعلان شناسایی آشکار میشود.
*یافتههای معرفتی اما همواره ماهیتی گمانزنانه خواهند داشت.
*گمانهها به دو نحو ایجابی و سلبی به شناخت واقعیت کمک میکنند.
*شناخت سلبی ناظر به اطلاعی است که به واسطه ابطال یک گمانه در جریان ارزیابی نقادانه آن، در باره واقعیت حاصل میشود. مضمون این نوع شناخت آن است که واقعیت، هرگونه که باشد چنان نیست که گمانه ابطال شده، ادعا کرده بود.
*شناخت ایجابی ناظر به آن دسته از گمانه هاست که علیرغم بهترین کوششها برای آشکار ساختن کاستیهای آنها، هیچ نقطه ضعفی در آنها یافت نشده است. این دسته از گمانهها تا زمانی که در پرتو دستیابی به بی نههای جدید نقاط ضعف اجتناب ناپذیرشان آشکار گردد، بهترین ابزار نظری برای نورتاباندن به فعالییت های عملی را در اختیار فاعلان شناسایی قرار میدهند.
*عقلانیت نقاد رویکردهای موجه سازانه را ناممکن و عقیم تلقی میکند و استقراء گرایی را نیز (به همه معانی آن) بی اعتبار.
*رویکرد عقلانیت نقاد، یقین را مقولهای میداند غیر معرفتی و متعلق به قلمرو روانشناسی شخصی.
*از منظر عقلانیت نقاد میان تکاپو های معرفتی و سلوک اخلاقی فاعلان شناسایی رابطهای وثیق وجود دارد.
*در رویکرد عقلانیت نقاد، رشد معرفت، و نه معرفت به نحو ایستا و با عزل نظر از تحولات قبلی و بعدی، حائز اهمیت است.
*رشد معرفت از رهگذر کشف و حذف خطاهای گمانههایی که برای شناخت واقعیت برساخته شده اند امکان پذیر میگردد.
*حذف خطای گمانهها به مدد نقادی با دو ابزار تحلیلی-فلسفی و / یا تجربی به انجام میرسد.
*از رهگذر حذف خطاست که میتوان به تدریج به بالاترین هدف تکاپو های معرفتی، یعنی روایتی صادق از واقعیت (به معنای روایتی که گزارش منطبق با واقعیت مورد نظر در اختیار فاعلان شناسایی قرار میدهد) نزدیکتر شد.
*عقل گرایان نقاد میان دو ظرف و زمینه اکتشاف و ارزیابی نقادانه تفکیک قائل میشوند. رشد معرفت در گرو ادای حق این هر دو زمینه است.
*عقل گرایان نقاد، برای شناخت واقعیت، که چنان که اشاره شد وجود مستقل آن از فاعلان شناسایی را مفروض میگیرند، زیر مجموعههایی را در آن گمانه زنانه تفکیک میکنند. از جمله این زیر مجموعهها سه جنبه واقعیت فیزیکی، جهان احساسی-ادراکی متعلق به هر فاعل شناسا، و بالاخره جهان سومی است که از تعامل میان این دو جنبه نخست در واقعیت برساخته میشود.
*عقل گرایان نقاد با توجه به این سه جهان که آنها را به ترتیب با عناوین جهان ۱، جهان ۲، و جهان ۳ مشخص میکنند، تاکید میورزند که رشد معرفت در خصوص راز و رمزهای های واقعیت بطور کلی، و از جمله آنچه در جهان ۱ مندرج است، در گرو غِنای جهانهای ۲ و ۳ است. زیستبوم هایی که در آنها این دو جهان فقیرند، با فقر معرفتی مواجه خواهند بود.
در پایان و به ضرورتِ لبیک گفتن به درخواست برگزارکنندگان این نشست لازم می دانم به اجمال و فهرست وار به برخی از نظریههایی که بخواست حضرت حق توفیق دستیابی به آنها از رهگذر بهره گیری از رویکرد زاینده عقلانیت نقاد فراهم شده است اشاره کنم:
*نظریهای در باب اصول بنیادین اخلاق و عدالت با این مضمون که این اصول همچون دیگر قوانین موجود در واقعیت، بخشی از واقعیتند و میتوان به شیوههایی که در نظریه مزبور به آن اشاره شده است به شناختی گمانزنانه و البته در همه حال نیازمند تدقیق بیشتر، از آنها دست یافت.
*نظریهای در باب جایگاه معرفت شناسانه فقه با این مضمون که فقه نوعی تکنولوژی است و فقیه نوعی تکنولوژیست و مهندس.
*نظریهای در این خصوص که برساختن دیسیپلینی به نام "علم اسلامی"، که نباید آن را با آنچه که به نحو سنتی در حوزهها بدین نام شهرت یافته است خلط کرد، امکان پذیر نیست. دقیقاً به همان نحو که علم چینی یا هندی یا مسیحی یا بودایی امکان پذیر نیست. اما برساختن تکنولوژیهایی که خاستگاههای مشخص در این سنت یا آن سنت و این فرهنگ یا آن فرهنگ دارند، ناممکن نیست. هرچند که دیگر فرهنگها و سنتها میتوانند این قبیل تکنولوژیها را با تغییراتی مناسب در محیط بومی خود به کار گیرند.
*نظریهای در این خصوص که رویکرد عقلانیت نقاد به دین و به فهم متون دینی، از جمله قران، در زمره قدرتمندترین (اگر نه قدرتمندترین) ابزارهای نظری موجود در قرن بیست و یکم است که بهره گیرندگان از آن را قادر میسازد بهتر از بسیاری دیگر از رویکردهای بدیل بن مایه آنچه را که فهم دینی نام دارد فرا چنگ آورند.
*نظریهای در باب ماهیت دین با این مضمون که همه ادیان، و از آن جمله اسلام، در معنای خاص آن، دارای دو بخش متمایزند: بخشی که جنبههای وجود شناسانه و معرفت شناسانه دین را در خود جای میدهد. این بخش در همه ادیان مشترک است. و بخشی که شعائر و آئینها را در بر دارد.
*بخش نخست تنها متشکل از تنها دو گزاره ذیل است:
مُلک هستی صاحبی دارد (گزاره وجود شناسانه)
شناخت صاحب مُلک هستی برای انسان خاک نشین علی الاصول و به درجاتی امکان پذیر است.
بخش دوم، بخش تکنولوژیک ادیان است و همین بخش است که سبب تمایز میان ادیان میشود.
و بالاخره نظریهای در خصوص رابطه میان امور واقع (فکت ها) و ارزشها. خلاصه مدعای این نظریه چنین است: رابطه میان فکت ها و ارزشها از حیث نسب چهارگانه رابطه عموم و خصوص من وجه است. این نکته اما به هیچ روی ناقض بصیرت عمیق دیوید هیوم در این خصوص نیست که میان هست و باید رابطه تولیدی برقرار نیست. اما این نکته برای پرهیز از انتقاد مقدر نیاز به اندکی توضیح دارد.
فکت ها بخشهایی از واقعیتند که گروهی از موجودات توانا بر ادراک بدان توجه میکنند. به این اعتبار فکت ها همواره صرفاً برای کسانی که بدان توجه کرده اند فکت محسوب میشوند. به عنوان مثال این امر که گروهی از علاقمندان به فلسفه در نشستی که هم اکنون در آن این مقاله قرائت میشود گرد آمده اند، برای این گروه و دیگر کسانی که از این نشست اطلاع دارند "فکت" محسوب میشود. اما اگر فرض کنیم آقای ماهاتیر محمد رئیس جمهور مالزی از آگهی دعوت برای شرکت در این نشست بی اطلاع بوده باشد، فرضی که چندان دور از واقع نمینماید، در آن صورت میتوان گمانه زنانه نتیجه گرفت که نشست امشب برای او «فکت» به شمار نمیآید.
به همین قیاس اگر هم اکنون که این متن در این جمع قرائت میشود در گوشهای از کیهان سیاهچاله ای کهکشانی را در مجاورت خود ببلعد اما هیچ یک از ابنا بشر از آن اطلاع نیابد، در آن صورت آن جنبه از واقعیت برای ساکنان زمین فکت محسوب نخواهد شد.
ارزشها ناظر به همه اموریند که برای فرد یا افراد معنا خلق میکنند. معانی از حیث میزان اهمیت برای فرد و از حیث ابزاری بودن و یا اصالت فی نفسه، عینی بودن یا ذهنی بودن، و نظایر آن در یک سلسله مراتب جای میگیرند. اما جایگاه وجود شناسانه همه ارزشها، جهان ۳ یا همان عرصه فرهنگ است که پیشتر بدان اشاره شد.
ارزشهای موجود در جهان ۳ یا عرصه فرهنگ به میزانی که برای شماری از افراد شناخته شده باشند برای آنان "فکت" نیز به شمار می آیند زیرا اولاً آن ارزشها به اعتبار حضور در جهان ۳ پارهای از واقعیت به شمار می آیند و ثانیاً به این اعتبار که طرف توجه شماری از فاعلان شناسایی قرار گرفته اند، برای آنان فکت محسوب میشوند. برخی از ارزشهای عینی که هنوز به وسیله هیچ فرد یا گروهی کشف نشده است برای هیچ کس فکت محسوب نمیشود.
ارزشهای موجود در جهان ۳ طبقه خاصی از فکت ها را پدید میآورند که «طبقه ای منحصر و مختص» به خود به شمار می آیند و با دیگر فکت ها تفاوت دارند. تفاوت این طبقه خاص، با دیگر فکت ها در برداشتن جنبه نرماتیو در آنهاست.
سخن دقیق هیوم اما صرفاً ناظر به فکت های واقع در جهان ۱ است (یعنی آنچه که با نام کیهان از آن یاد میکنیم) که با ارزشهایی که در جهان ۳ اند هیچ نوع ارتباط تولیدی ندارند. این فکت ها در عین حال فاقد هر نوع جنبه نرماتیوند.
با توجه به زمان محدودی که برای ارائه این مقاله در نظر گرفته شده است، اطاله کلام را بیش از این جایز نمی دانم. از همه شما عزیزان بابت صبوری و شکیبائیتان تشکر میکنم و همگی را به خدای بزرگ میسپارم.
علاقمندان به این موضوع میتوانند متن کامل این یادداشت را در اینجا مطالعه کنند.
نظر شما