خبرگزاری مهر، گروه بینالملل- مریم خرمائی: کنفرانس امنیتی مونیخ از دیروز جمعه با سخنرانی «فرانک والتر اشتاین مایر» رئیسجمهوری آلمان آغاز شد و قرار است تا فردا یکشنبه نیز برقرار باشد.
در آغاز این نشست بینالمللی، آنچه مثل بمب خبری صدا کرد، جمله معروف اشتاین مایر بود مبنی بر اینکه «آمریکا، چین و روسیه جهان را خطرناکتر میکنند».
این اظهارنظر وی، ریشه در نگرانی اروپا از آغاز دور جدیدی از رقابت تسلیحات اتمی میان ۳ قدرت جهانی دارد که با منقضی شدن پیمان استارت نو در ماه میلادی فوریه و اصرار دونالد ترامپ رئیسجمهوری آمریکا مبنی بر پیوستن چین به پیمان جدید، عمیقتر هم شده است.
همچنین اشتاین مایر از اینکه دولت ترامپ جامعه جهانی را انکار میکند به شدت انتقاد کرد و با لحنی کنایهآمیز گفت نباید «به قیمت تضعیف همسایه، خود را بزرگ کنیم» - اشارهای آشکار به شعار معروف ترامپ مبنی بر اینکه «بیایید آمریکا را دوباره بزرگ کنیم»!
اما حتی پیش از آنکه اشتاین مایر خطابه تند و تیز خود علیه ۳ قدرت جهانی را ارائه دهد؛ باید از شعاری که میزبانان کنفرانس امنیتی مونیخ برای آن در نظر گرفتهاند میفهمیدیم که لحن و فضای حاکم بر این رویداد بینالمللی، امسال سنگینی خاص خود را دارد.
اما این شعار چیست و در پس آن چه مفهومی گنجانده شده است؟
شعار سال کنفرانس امنیتی مونیخ یک تک واژه غریب است که از ترکیب ۲ واژه (west) و (lessness) حاصل شده تا کلمه (westlessness) را ایجاد کند که ترجمه تحتالفظی آن میشود «نقصان غرب» یا «بیغربی». به همین سادگی و به همین کوتاهی، بدون هیچ توضیح اضافه.
اما در پس این واژه نوظهور، معنای عظیمی نهفته که انعکاس به مراتب ضعیفتر آن میشود: بیقراری غربیها در قدرتیابی کشورهای غیرغربی که خود تا حد زیادی متأثر از عدم انسجام آنها در مواجهه با چالشهای جهانی است.
در گذشته، به کنفرانس امنیتی مونیخ اغلب به چشم یک گردهمایی خانوادگی کشورهای غربی نگاه میشد و حتی وقتی آنها سعی کردند با شریک کردن شرقیها به آن رنگ و بویی بینالمللی بدهند، ملاک در درجه نخست، تأمین منافع غرب بود. اما اکنون، با توجه به آنچه سال گذشته در این مجمع بینالمللی روی داد؛ میتوان این گونه قضاوت کرد که دنیای غرب در مخمصهای جدی گرفتار شده تا آنجا که برخی صاحبنظران شرایط فعلی را «مرثیهای برای غرب» توصیف کردند که به کنایه حاکی از زوال آن حداقل در شکل فعلی است.
این تصور از سال گذشته و وقتی آغاز شد که آنگلا مرکل صدراعظم آلمان و مایک پنس معاون رئیس جمهوری آمریکا روی سن رفتند تا به سوالات «مشابه» از آینده توافق هستهای ایران گرفته تا خط لوله گازی نورد استریم ۲، هزینههای ناتو و توازن تجاری فراآتلانتیکی، پاسخهایی بینهایت «متفاوت» بدهند.
گوش دادن به اظهارات همزمان مرکل و پنس، این تصور را به وجود آورد که گویا اتاق کوچک اما پر ازدحامی که نشست خبری در آن برگزار میشد؛ به ۲ دنیای کاملاً متفاوت تعلق داشت. به عبارت دیگر، مخاطبین در حالی آن اتاق را ترک کردند که میدانستند از این پس، فهم مشترکی از آنچه غرب ارائه میدهد؛ وجود ندارد.
تغییر توازن قدرت در عرصه جهانی، غرب را دچار نوعی بیقراری و اضطراب میکند. به عبارت دیگر، «جهان کمتر از گذشته غربی است» حال آنکه از آن بیشتر «غرب هم نسبت به قبل کمتر غربی است» و این همان مفهومی است که واژه نوظهور ( Westlessness) سعی به تعریف آن دارد.
به عنوان مثال، در سایه عدم اتحاد غرب، شاهد برگزاری نخستین رزمایش دریایی مشترک ایران، روسیه و چین در اقیانوس هند و دریای عمان بودیم که خود حامی پیامی مبنی بر امکان ایجاد ائتلافهای نوظهور داشت.
در حالی که اتحاد غربیها در جدال با قدرتیابی تفکراتی چون «یک جانبهگرایی» و «ملیگرایی» خدشه دار شده و آنها دیگر علاقهای به درگیری مستقیم در بسیاری از تحولات جهانی ندارند؛ روسیه با قدرت هرچه تمامتر به نقشآفرینی در سوریه، لیبی و آفریقا روی آورده. همزمان، ترکیه نیز راهبرد کلانی را برای عبور از مدیترانه و گذار از نقش بازیگر منطقهای با هدف تبدیل شدن به بازیگری جهانی در پیش گرفته است. عرض اندام در مدیترانه، آفریقا، سوریه، عراق؛ همکاری با ناتو، روسیه و ایران، تلاش برای بسط رابطه با پاکستان و مالزی و همچنین برقراری اتحاد با قطر، ارتباط با حماس و نهایتاً بسط قدرت نرم از طریق رسانه و فعالیتهای هلال احمر، همگی حاکی از بلندپروازیهای ترکیه در عرصه بینالملل دارد.
آمریکا نیز اگرچه به این عدم انسجام اذعان دارد اما از زاویه دید خود که قطعاً به تأمین منافع ملی ذیل تعریف ترامپ منجر میشود؛ به آن نگاه میکند.
ترامپ بسیار پیشتر در جولای ۲۰۱۷ مدعی شده بود: سوال اساسی این است که آیا غرب اراده دوام آوردن دارد. میتوانیم بزرگترین اقتصادها و کشندهترین تسلیحات را داشته باشیم؛ اما چنانچه خانوادههای قوی با ارزشهای قوی نداشته باشیم؛ ضعیف خواهیم بود و دوام نمیآوریم.
اما نسخه جدیدتر تفکرات ترامپ را میتوان در اظهارنظری که معاون وی در فوریه ۲۰۱۹ داشت؛ مشاهده کرد. مایک پنس مدعی شده بود: چنانچه متحدانمان به شرق وابسته شوند، نمیتوانیم دفاع از غرب را تضمین کنیم.
آیا این حرف پنس را باید به منزله این تلقی کرد که برخی از متحدان غربی آمریکا شبیه دشمنان شرقی رفتار میکنند و دیگر نمیتوان آنها را دوست تلقی کرد؟
با این حساب توسعه خطرناک ناتو را که بازوی اجرایی غرب محسوب میشود باید نه تنها واکنش به قدرتهای نوظهور بلکه پاسخی به عدم ثبات هویت جمعی غرب تلقی کرد.
نظر شما