به گزارش خبرگزاری مهر، محمد عماره، عضو آکادمی پژوهشهای اسلامی در دانشگاه الازهر درگذشت. وی با معرفی جمالالدین اسدآبادی، محمد عبده، الکواکبی، مودودی، سید قطب و حسن البنا و بسیاری از اندیشورزان و با تألیف نزدیک به دویست اثر در طول عمر خود کوشید پروژه بیداری عربی و اسلامی را در جهان عرب زنده نگه دارد.
یادداشت یاسین عبدی مترجم آثار وی را در ادامه میخوانید؛
او نیز گذشت از این گذرگاه
وان کیست که نگذرد از این راه
دراین وضعیت کرونایی و قرنطینه که من و عموم هموطنانم و حتی بسیاری از انسانها در کشورهای دیگر را خانهنشین کرده و فشارهای روحی و روانی زیادی را بر آنها تحمیل ساخته و بلکه خیل کثیری را نیز در نتیجة بیکفایتی متولیان دولتی و بهداشتی به کام مرگ کشانده است، امروز صبح نیز همچون چند روز اخیر خواستم پیش از رفتن سروقت مطالعه و ترجمه و نوشتن سری به فضای مجازی بزنم و گذری به اخبار و رویدادهای تازه داشته باشم. اما خبری ناگوار مرا بهشدت متأثر و اندوهگین ساخت و آن خبر درگذشت متفکر، فیلسوف، متأله، دینشناس و نویسندهای بود که قریب به بیش از یک دهه و اندی افتخار آشنایی با خودش، شخصیت، منش، بینش و آثارش را داشتم و با آنها مأنوس و مونس بودم و سالها از محضرش درس اندیشه، دین و اخلاق آموختم. رفتن محمد عماره از جهان و میان ما تنها به معنای درگذشت متفکری مسلمان یا عرب یا نویسندهای معمولی برایمان نبود بلکه به تعبیر همسر فاضلم بسان عضوی از خانوادة ما شده بود و ما به عنوان فرزندان معنوی سالها از خوان اندیشههایش فیض میبردیم و به قدر وسع به دیگران نیز عطایی داشتیم؛ هر چند تفاوتهای جدی فکری و معرفتی نیز میان ما بود که به کرات با ایشان در میان میگذاشتیم. شاید از همینرو بود که خبر درگذشت این پاکیزهمرد بشدت ما را متأثر و متألم ساخت بهطوری که حتی حوصله و دل ودماغ نوشتن این سطور را هم نداشتم و ناگزیر به خاطر وفا و ادای دَین به آن بزرگوار این یادداشت را نگاشتم.
هر چند پیشتر به واسطه برخی دوستان و شاگردان مصری محمدعماره و خبررسانیهای فضای مجازی مطلع بودم که چند وقتی است در بستر بیماریست و تنش به ناز طبیبان نیازمند گشته اما همواره آرزو میکردم که وجود نازنینش آزردة گزند نگردد و همچنان خیل کثیری از خوان او بهرهمند شوند اما گویا دست تقدیر چیز دیگری را رقم زده بود و آخرین برگ دفتر عمر او نیز امروز و در روزهای اولیة ماه رجب ورق خورد. انالله و انا الیه راجعون.
آشنایی من با محمد عماره به اوایل دهة هشتاد هجری شمسی بازمیگردد. آن زمان که بهرهام از زبان عربی اندک و دستکم بسان امروزم نبود و خواندن آثار محمد عماره برایم سخت بود، هر چند که تا به امروز نیز خواندن آثار فکری و معرفتی محمد عماره برای بسیاری از عربیخوانان و عربیدانان همچنان دشوار است، چرا که او متن دشواری داشت و از متفکران و نویسندگان دشوارنویس بود که البته این نیز ناشی از عمق ادبیات و فصاحت و بلاغت و وسعت فکری او بود. رفتهرفته که بنا به توفیق اجباری رشتة دانشگاهی آشنایی بیشتری با زبان و ادبیات عرب یافتم عنایت بیشتری به مطالعه و بررسی متفکران و نویسندگان شاخص جهان عربی و اسلامی پیدا کردم که محمد عماره از جمله آنها بود و بهطور کلی بعدها نیز به عنوان مترجم اختصاصی وی در ایران آثاری را به فارسی برگرداندم.
در این مجال فرصت را غنمیت میشمارم و نهیبی به جامعه اهل سنت و جماعتها و گروههای دینی و مذهبی آن میزنم که متأسفانه و هزار افسوس چشم خود را بر روی متفکران شاخص و اندیشور بستهاند و نه تنها به معرفی و بیان آثار و اندیشههای آنها نمیپردازند و هریک به نوعی خدمت کردن به ساختار سیاسیِ بسته و فرهنگ دینی جامعه را به دست فراموشی سپردهاند و هریک سودای دیگری را در سرمیپرورانند و همواره با مریدپروری و مجیزگویی این و آن روز به روز عرصه را بر عقلانیگری و خردورزی در این کهن بوم و بر تنگتر ساخته و رواج خرافهپروری و دینسوزی میدهند.
هر چند آشنایی اولیه من با محمد عماره به کتابهای وی در باب سنت اعتزالی و اندیشة سیاسی-اسلامی بازمیگردد و از بخت بد تاکنون بنا به تیغ سانسور متولیان فرهنگی و عدم ظرفیت و حوصله و اقبال عموم جامعه اهل سنت و حتی متولیان دینی آنها هنوز مجال چاپ و طبع نیافته و در پیشخان کتابفروشیها و قفسههای کتابخانههای کشور قرار نگرفته است اما ترجمه و انتشار آثاری در حوزههای مختلف فکری و معرفتی از محمدعماره گویای مدعای پیشگفته میباشد.
آثاری که حتی با تحریم و واکنش منفی و یا در خوشبینانهترین حالت ختثیگونة برخی به اصطلاح گروههای دینی موجود در میان اهلسنت مواجه شد، از تأویل بیهوده گرفته تا معجزة جاوید و افراطگرایی دینی و لادینی و حقوق آزادیهای زن در اسلام و منطق فهم نسخ در قرآن و… کتابهایی که میتوانست گفتمان فرهنگی و دینی جامعة ایرانی با طیفهای اهلسنت و شیعه آن را تحولی سازنده بخشد و زمینة تحولات و دگردیسیهای عمیقتر و گستردهتری را رقم زند اما صدافسوس گویا انس و اشتیاق گروهها و جماعتهای دینی اهل سنت ایران به خرافه و مریدپروری و عضوگیری و فقهزدگی به مراتب دوصد چندان بیشتر از خردورزی و عقلانیگری است.
شخصیت عماره میتوانست بهمثابةپلی میان جریانها و نسلها و طیفهای فکری و دینی و اجتماعی و مذهبی مختلف الهامبخش باشد اما متأسفانه عدم اقبال بزرگان جامعة دینی اهل سنت ایران به عقلانیگری و اندیشههای نو آن را با کم اقبالی مواجه ساخت و در این میان تنها جوانانی اهلمطالعه با وی دمساز گشتند.
فضای فکری و فرهنگی حاکم بر آثار فکری و معرفتی محمد عماره میتوانست برای اهل سنت ایران الهام بخش باشد. او دلبستة هیچ حزب و گروهی نبود و هیچگاه سودای قدرت و سیاست نداشت و همة عمرش را معتکف محراب علم و اندیشه و قلم بود و هیچگاه دامان آنها را نیالود.
خاطرة تلخی که همواره و بلکه امروز نیز دوباره برایم تداعی شد برمیگردد به زمانی که چند جلد از کتابهای محمد عماره را انتخاب کرده و برای پذیرش به برخی ناشران اهل سنت دادم که پس از چندی به من اعلام کردند که ترجمه آثار محمد عماره برای اهلسنت ایران به صلاح نیست چرا که او دارای گرایشهای اعتزالی و رگههای عقلگرایی و فلسفی و…. است! اما امروز که این پاکیزه مرد رخت از این جهان بربسته است همانها نام عماره را در بوق و کرنا کردهاند و برای این متفکر بزرگ مسلمان سوگواری میکنند و او را پاسبان و مدافع مرزهای باورهای دینی مسلمانان قلمداد میکنند و سعی دارند که تا همچون همیشه با سو استفاده از نام بزرگان از آنها به سود خود بهرهبرداریها کنند.
در مورد محمّد عماره گفته میشود که وی زندگی فکری خود را با افکار و گرایشهای مارکسیستی شامل نظریات ماتریالیسم تاریخی در تفسیر تاریخ و رصد حرکت تحولات اجتماعی آغاز کرد، اما چنانکه وی نیز به کرات اشارتهایی داشته است، شاید تأکید مارکسیسم بر ایدهٔ عدالت اجتماعی و همگرایی آن با اندیشهٔ اسلامی علیه ظلم و فساد اجتماعی جامعه و برههای که عماره در آن زیست میکرده است، از عوامل اصلی تمایل او به اندیشههای مارکسیستی بوده باشد.
عواملی چون زندگی سادهٔ روستایی با فرهنگی اسلامی و حفظ قرآن در مکتبخانة روستا و مواجههٔ او با فرهنگ غربی در حین فعالیتهای سیاسیاش مانند مارکسیسم؛ در تکوین ساختار فکری محمد عماره نقش تعیینکنندهای داشتهاند.
این تنوع در مواردشناختی سبب شد که او شخصیتی روشنفکر، متخصص و مسلط بر افکار و ایدههای خود بار آید و آنچه برخی از مدعیان تفکر غربی در ارتباط با نظریات خود تبلیغ میکنند، او را نَفریبد.
حفظ و تأملات قرآنشناسانهٔ توأم با روششناسی نیز سبب شد که او روشنفکری بار آید که در عین نگاه انتقادی به برخی گزارههای سنت و میراث اسلامی و پیرایش و پالودهسازی، توجه و عنایت خاصی به آنها نیز داشته باشد و در مواجهه با آرا و اندیشههای روشنفکران غربی و یا غربگرا بتواند دفاعی عقلانی از گزارههای دینی داشته باشد و در عین حال نیز مطالعاتش در غربشناسی سبب آن نشد که از تمدن و میراث اسلامی غفلت ورزد.
به دیگر سخن اگر بخواهیم عنوانی برای مختصات فکری وجهان اندیشگی عماره برگزینیم، میتوان وی را از متفکران و اندیشوران مکتب تلفیق یا تلفیقگرایان برشمرد. اندیشوری که با فراست هرچه تمام توانسته است از بسیاری از دوگانگیها درحوزهٔ فکر و اندیشه، فلسفه و سیاست و اجتماع و فرهنگ گذار نماید و هیچگاه در بنبست عقلگرا و نصگرا، سلفی و اخوانی و صوفی، اسلامی و غربی گرفتار نیاید.
محمد عماره در طول زندگیاش تصمیم گرفت وقت و تلاش خویش را در راستای پروژهٔ فکریاش به کار بگیرد، از همین رو به هیچ سیستم آموزشی رسمی و دانشگاهی نپیوست و بلکه با اعتکاف در محراب تفکر، خود را وقف برپا داشتن پروژهٔ فکریاش نمود.
به گفتهٔ محمد عماره غایت پروژه وی، بازسازی، تکوین و ارتقای خرد و عقلانیت عربی و اسلامی است. عماره براین باور بود که مشکل جوامع اسلامی امروزه کسانیاند که احکام را میفهمند اما واقعیت و زمانهٔ خویش را درک نمیکنند و نیز کسانیاند که علیرغم درک زمانه و واقعیت خویش درک و فهم درستی از فرهنگ خویش و فرهنگ امت و دینشان ندارند و از اینجاست که اهتمام اولیهٔ دکتر عماره در پروژهٔ فکری خود بر میراث اندیشوران، متفکران و طلایهداران بیداری نوین اسلامی بوده و از سنت و میراث ستبر قدیم مسلمانان نیز نصوص و شخصیتهایی را برمیگزیند که خدمات و دستاوردهای فکری، سیاسی، اجتماعی داشته و هنوز نیز میتوان با بازسازی و بازخوانی این میراث آن را به عنوان زیربنایی شایسته و محکم و به عنوان نقطهٔ شروعی برای نهضت و خیزش اسلامی مطلوب برگزید.
همهٔ آنچه دکتر عماره آرزوی آن را داشت، این بود که گسست و شکاف میان مبانی تمدن و واقعیت زندگی و آیندهٔ مطلوب و مورد تمنا از میان برداشته و یا دست کم تقلیل و به نقطهای حداقلی برسد.
برخلاف عموم مشایخ دانشگاه الأزهر مصر و حتی عموم متفکران و نویسندگان جهان اسلام که به تکفیر و تفسیق و حذف فیزیکی مخالفان فکری و سیاسی خود میپردازند، محمد عماره از جملهٔ اندیشوران و متفکرانی نیست که به دنبال فرهنگ دورکردن باشد، بلکه وی پیوسته به مثابهٔ روشنفکری اصیل و نواندیشی راستین، حق بقا و اختلافنظر را برای مخالف خود قائل بوده و رواداری و دگرپذیری بخشی از لاینفک از پروژهٔ فکری، فلسفی و معرفتشناختی و جهاناندیشگی اوست.
روششناسی او بر رویکردی قرآنی با چاشنی عقلانیت اعتزالی است. به دیگر سخن چنانکه خود وی نیز به کرات تصریح کرده است، عقلانیت اسلامی که فراهم آمده از گفتمان و منطق قرآنی بوده و جامع عقل صریح و نقل صحیح و قلب صوفی و عقل فیلسوف است. او با پیروی از منطق قرآن، آرای مختلف را با حجت و دلیل بررسی میکند و از ایشان برهان و دلیل میطلبد، چنانکه میفرماید: «قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکمْ إِنْ کنْتُمْ صَادِقِینَ»
وی میگوید: اگر در حال حاضر، در محافل فکری و اجتماعی عربی و اسلامی بسیاری از جریانهای فکری از مراجع غیراسلامی وجود دارد، راه حل این نیست که آن را از خود دور کرده یا نفی نمائیم، بلکه راه حل این است که با آن به گفتگو بپردازیم و تلاش نمائیم تا آن را در سایه قرآن ببینیم و قرآن را در پرتو آن متصور باشیم.
در بین مکاتب متعدد اسلامی محمد عماره منتسب به جریانی است که آن را به عنوان مکتبی میانهرو میشناسند که با قالبی جدید و با سابقهای بیش از چند دهه عناصر عدالت و حقیقت را از جهات مختلف کنار هم قرار میدهد، سرهها را جمع و از ناسرهها چشمپوشی میکند. پیوسته آنچه پروژهٔ عماره را متمایز مینماید، دفاع بیشائبهٔ وی از اتحاد مسلمانان و دفاع از دین اسلام به صورت مساوی در سطوح شریعت و عقیده و نیز تلاش برای ایجاد رویکردی جدید و حمایت از دین اسلام به عنوان فلسفهای برای زندگی علیه کسانی است که برای سلب مشروعیت از آن با رویکرد ستیزهگرانهٔ سکولاریستی معاصر تلاش میکنند.
بنابراین اهمیت میانهروی از دیدگاه محمد عماره از آنجا سرچشمه میگیرد که پیوسته صاحبش را به سویی میکشاند که با دو جبهه یعنی جبههٔ افراطگرایی دینی و افراطگرایی بیدینی مبارزه کند؛ چرا که میانهروی دینی گونههای مختلف افراطگرایی را مردود میشمارد.
چنانکه دکتر عماره خود نیز به کرات اشاره داشت دو جریان مختلف او را به سوی خود میکشانند: نخست جریان سکولاریسم با ادعای عقلانیت و دیگری بنیادگرایی با ادعای سلفیگری و بازگشت به اصول؛ وی میگوید: رویکرد عقلانی بنفسه دارای مشکل نیست چنانکه اصولی و سلفی به ظاهر خود عیبی ندارد و مسأله اینجاست که ما امتی هستیم با میراثی فرهنگی که با عقلانیتی نشأت گرفته از نقل، متمایز میشود.
معجزهٔ عقلی اسلام این است که خرد انسان را به فعالیت وادار کند نه اینکه آن را با معجزات مادی متحیر نماید مانند آنچه در ادیان گذشته بوده است.
دکتر عماره معتقد است که سلفیت فی نفسه عیب نیست، اما میگوید: باید پرسید کدام سلفیت مورد نظر است؟ سلفیت زمان علم و تمدن، یا سلفیت زمان انحطاط؟ اشکال این رویکردها این است که مستدعی سلفیت زمان انحطاط و جمود و تقلید است. هنگامی که سکولارها، عماره را صورت ظاهری حرکت اسلامی نامیدند، با زیرکی جواب داد: آن شرفی است که من ادعای آن را نمینمایم و آنان از این سخن قصد مدح را نداشتهاند بلکه از روی عداوت و دشمنی آنان علیه من است.
محمد عماره به دنبال بنیانگذاری عقلانیگری اسلامی نوینی بود که با سنت اسلامی سازگار و با تحولات زمانه همگام باشد و برای محقق ساختن این منظور نیز به بسیاری از مفاهیم و موضوعات سیاسی از دیدگاه اسلام و غرب پرداخت و به مقایسة این دو دیدگاه از منظر خود و با روششناسی خاص خود پرداخت. از مهمترین موضوعاتی که او بدانها پرداخته است میتوان به مسألة دموکراسی و نسبتسنجی آن با دین و تفکر اسلامی، شوراسالاری، آزادی، حقوق بشر و ملیگرایی و ناسیونالیسم، سکولاریسم و… اشاره داشت. یکی دیگر از مقولاتی که همواره ذهن و ضمیر عماره را به خود مشغول داشته بود بازاندیشی و بازنگری در مفاهیم و انگارههای اسلامی و دینی و قرآنی بود که قلمفرساییهای جدی و بدیعی در بسیاری از این موارد انجام داده است. بررسی و بیان تکتک موضوعات پیشگفته حتی به صورت تیتروار و گذرا نیز در حوصلة این نوشتار نبوده ونیازمند قلمفرساییهای جدی دیگری است که امید دارم در وقت دیگری بدان بپردازم. محمد عماره در زمینة حقوق بشر در اسلام معتقد است که تلاشهای فکری مسلمانان در این زمینه با اینکه در پی نشان دادن ماهیت متمایز اسلامی است همان اصطلاحی را در نوشتههای خود به کار گرفتهاند که غربیها استعمال کردهاند یعنی اصطلاح حقوق؛ عماره میگوید چنانکه میدانیم اسلام باور بسیار بالایی به انسان دارد و حقوق بشر را به اندازهای تقدیس میکند که آن را بالاتر از هر حقوقی در نظر میگیرد و به دید ضرورت بدان مینگرد و آن را در چارچوب واجبات قرار میدهد، خوراک، پوشاک، مسکن، امنیت، آزادی اندیشه بیان و اعتقادات، مشارکت در تبلور و تدوین نظام اجتماعی و نظارت بر حکمرانی و اعمال حاکمان و بازخواست آنها و انقلاب در زمینة تغییر رژیمهای مستبد و خودکامه و…
به باور عماره همه اینها از نگاه اسلام تنها حقوقی صرف نیستند که انسان حق دارد در پی رسیدن به آنها تلاش کند و موانع موجود در سر راه آنها را بردارد بلکه ضرورتهای غیرقابل انکاری برای انسان هستند و رسیدن به آنها برای انسان واجب است. به باور وی اینها صرفاً حقوقی نیستند که فرد یا جماعتی حق دارند که از برخی یا تمام آن صرفنظر کنند بلکه ضرورتهایی انسانی فردی یا اجتماعی هستند که زندگی انسان بدون آنها امکانپذیر نیست.
اسلام در تقدیس این ضرورتهای واجل انسانی تا جایی پیش میرود که معتقد است بدون مهیا شدن آنها برای انسان برپایی دین امری محال و غیرممکن است. به باور عماره آزادی انسانی در معنای فردی و اجتماعی در عرف اسلام یکی از مهمترین ضرورتها برای محقق ساختن انسانیت است. او براین باور است که اسلام در بحث از آزادی چیزی را مدنظر دارد که معنای زندگی برای انسان را محقق میسازد.
به باور وی از نگاه اسلام انسان با از دست دادن آزادی میمیرد. حتی اگر به زندگی خود ادامه دهد و همچون حیوانات بخورد و بیاشامد و راه برود. عماره ضمن تأکید بر آزادی و حقوق زنان به بررسی شبهات وارده در اسلام و غرب میپردازد و میکوشد پاسخهای عقلی و منطقی به آنها بدهد.
عماره معتقد است که آنچه از مسلمانان در امر دین علاوه بر دنیا خواسته میشود فقط دریافت متون نیست بلکه انسان باید از فقه بهره جوید که عقل را به اعماق میبرد و از ظواهر متون میگذراند.
به باور عماره مسلمانان در زمینه شوراسالاری یا شوراکراسی دارای میراثی غنی هستند و از نگاه او اسلام شورا را نه فقط حقی از حقوق بشر بلکه فریضهای شرعی وو اجب بر همة امت چه حاکم و چه محکوم در دولت و جامعه و خانواده در نظر گرفته است.
به باور وی از منظر شوراسالاری یا شوراکراسی اسلامی ملت منبع و خاستگاه همه قدرت و صاحب تصمیمگیری در سیاست دولت و تنظیم و ساماندهی جامعه و گسترش عمران و توسعه آن است. ملت نمایندگان خود را که به اندازة کافی با واقعیت و شریعت آشنا هستندانتخاب میکنند و این نمایندگان صاحب اختیارند و باید مقامات دولت را برگزیننند در کنار اینها نیز اهل حل و عقد حضور دارند که آنها هم باید واقعیت را با شریعت تلفیق کنند. ملت حق دارد از طریق این نمایندگان بر مسأله حکمرانی و حاکم نظارت کند و آنها را بازخواست و مؤاخذ و عزل کند.
عماره در زمینه حکمرانی قائل به حکمرانی دینی یا حاکمیت دینی نیست و به شدت آن را ناسازگار با فلسفة اسلام در زمینة قدرت و سیاست و ساماندهی حوزه عمومی میداند و ضمن بررسی تاریخ حاکمیت دینی به بیان سیاه اندیشی و صفحات سیاه آن در تاریخ مسلمانان و غیرآنان نیز میپردازد.
شاید بتوان گفت از همین منظر سکولاریسم را در ساحت سیاسی میپذیرد به این معنا که قائل به تفکیک قلمرو دینی و سیاسی است و اما سکولاریسم معرفتی را امری غیرقابل پذیرش و نسخهای غیرقابل قبول برای جوامع عربی و اسلامی با توجه به پیشنیة تاریخی آنها میداند.
عماره ضمن بررسی مفصل و تحلیلی که در زمینه تاریخ صدر اسلام انجام میدهد براین باور است که تمامی جنگهای صورت گرفته در صدر اسلام و دوران رده و پس از آنها نیز جنگهایی سیاسی بوده و به هیچ عنوان ماهیت دینی ندارد و صبغة دینی دادن به آنها ناروا و جفاست. او میگوید در تاریخ فتوحات مسلمانان صفحات درخشان و تابناک و در عین حال صفحات سیاه و خونین نیز وجود دارد که به هیچ وجه قابل دفاع نیست.
با نگاه به عناوین فعالیتهای او به نتیجه میرسیم که همهٔ این فعالیتها هماهنگ با پروژهٔ فکریاش و تطبیق عملی آن بوده است، آنجا که هر مجموعهای از فعالیتهای او به رکنی از ارکان پروژه فکریاش اشاره دارد و بدون شک بررسی کل تألیفات او، که از دویست تألیف و تحقیق بالاتر رفته، مشکل است.
دکتر عماره در آثار و نگاشتههای خود تلاش دارد پروژه فکری یا دیدگاه روشنگرانه برای یک متفکر معاصر را روشن نماید که شاید با این راهنمایی تمدنی زنده را برپا سازی.
وی از جمالالدین افغانی در ارتباط با دروغهایی که به او نسبت داده بودند، به نام «دروغهای لویس عوض» دفاع میکند، همچنین دفاع از رفاعه طهطاوی، استاد شیخ محمد عبده و رشید رضا و استاد حقوقدانان عبدالرزاق سنهوری پاشا، شیخ محمد غزالی، مودودی، سید قطب، قاسم امین بخشی از فعالیتهای وی میباشد یا اینکه هدف وی از این فعالیتها این است که از تاریخ اسلامی نمونهٔ جمعی عقلانی برگیرد که بدین وسیله از اسلام در برابر شبههٔ تقلید دفاع نماید، چنانکه در کتابش به نام «المعتزله و مشکله الحریه الانسانیه» این کار را انجام میدهد.
محمد عماره نمونهای از یک متفکر اسلامی روشنفکر بود که از تمدنهای فراوان بهره گرفته است، سپس همهٔ آنها را مورد تحقیق و بررسی قرار میدهد تا از آن با قالبی بیرون آید که با چهارچوب عقاید اسلامی منافات نداشته، بلکه دلیلی بر جهانی بودن دین و تمدن اسلامی باشد و چه بسا قدرت عماره بر جمع بین یک فکر و نقیض آن و برون رفت با قالب سومی به نام میانهروی -که فراتر از هر دو فکر است- بهترین دلیل بر حسن بهکارگیری مقولات فکری مختلف برای خدمت به قضایای فکری اسلامی است و چه بسا آن میراث مارکسیستی قدیم وی باشد.
در پایان لازم است یادآوری کنم که تاکنون مجموعهای از آثار فکری و معرفتی محمد عماره ترجمه و چاپ شدهاند و برخی دیگر نیز ترجمه و در حال ویراست و مجموعهای دیکر در دست ترجمهاند.
آثار چاپ شده:
تفسیر مارکسیستی اسلام
معجزه جاوید
تأویل بیهوده
منطق فهم نسخ قرآن
حقوق و آزادیهای زن در اسلام
افراطگرایی دینی و لادینی
جستارهای در اندیشه سیاسی با تکیه بر انقلاب مصر
دولت اسلامی در کشاکش سکولاریسم و حاکمیت دینی
در دست چاپ:
معتزله و مسأله آزادی انسان
معتزله و فلسفه قدرت
جریانهای اندیشه اسلامی
عقل و اعتقاد دینی
جریانهای اندیشه اسلامی و مسأله آزادی
جنگ مقدس، جهاد و تروریسم
نقد و بررسی اندیشههای سیاسی ابوالاعلی مودودی
رواداری و دگرپذیری در اندیشه اسلامی
ابن رشد فقیه فلاسفه و فیلسوف فقیهان
منطق فهم سنت نبوی
و….
یادش گرامی و راهش پررهرو و مستدام باد.
نظر شما