خبرگزاری مهر -گروه فرهنگ: رمان «جادوی اپ سیزده» از تازهترین تولیدات انتشارات کتاب نیستان است. رمانی تخیلی و فانتزی برای نوجوانان به قلم مریم حاجیلو نویسنده فعال در عرصه ادبیات نوجوان. این رمان که میتوان از آن به عنوان یکی از تجربههای موفق در حوزه تولید ادبی فانتزی در سالهای اخیر یاد کرد در فاصله کوتاهی پس از انتشارش مورد توجه بسیاری قرار گرفته است. آنچه در ادامه میخوانید یادداشتی که در ادامه میخوانید توسط دیانوش ضمیری محمدنیا از خوانندگان و منتقدان جدی حوزه ادبیات نوجوان تألیف شده و برای انتشار در اختیار مهر قرار گرفته است:
جادوی اپ سیزده منتشر شد. آخرین رمان مریم حاجیلو. پیش از این مجموعه داستان راه برفی و رمان در خواب دویدن که نامزد جایزهی جلال بود را از او خواندهایم. در جادوی اپ سیزده، حاجیلو دوباره به نوشتن برای برای نوجوانان و جوانان برگشته است. از همان راه برفی، دغدغههای او معلوم بود. آدمهایی تنها که در جمع ناجور! چیزی که در رمان در خواب دویدن عمدهتر هم شده بود. دخترکی شهرستانی که به خوابگاهی مصادرهای و متروک میآید و نمیخواهد گلیمش را همچون دیگران و به شیوههای مرسوم از آب بیرون بکشد. بنابراین وقتی خوابگاه مصادره میشود قرار است تخریب شود، همه میروند دنبال کار و آشنایانشان و او که کسی را ندارد، در میان برف سنگینی که باریده، از بالای دیوار میپرد تا همچنان بتواند در خوابگاه متروک پناه بگیرد. جایی که هنوز گازی دارد و گرمایی.
در جادوی اپ سیزده اما با تنهایی پسرکی به نام دانا مواجهه هستیم. مادر او با وجود مواظبتهایی که داشته، قربانی محصولات تراریخته شده و پسرک را در دنیای که حتی برای پدر هم فرصت کافی نمیدهد که با پسر حرف بزند، تنها گذاشته است.
نکتهی عجیب و جالب، در حرکت به شدت لبه مرزی و هوشمندانهی نویسنده است.
پسرک بعد مرگ مادر به شدت افسرده شده. اما هیچ وقت در این باره سخن گفته نمیشود و فقط از قرائن بسیار گذرا و از جمله خواب و تلاش برای خواب بیشتر، این را متوجه میشویم. گویی او هم قرار است فقط در خواب بدود!
خوانندهی هوشیار اما به سختی متوجه میشود که پسرک به چیزی روانگردان روی آورده احتمالاً تا درد و تنهاییاش را فراموش کند. یا حتی قصد فراموشی دارد با خوردن داروهایی که از آن تحت عنوان معجون نام برده میشود. در این مورد هم اما نویسنده هرگز به تصریح سخن نمیگوید به هیچ وجه و لابد برای رعایت اقتضای سنی مخاطب. و از همین جاست که فرم عجیب و غریب کار، شکل میگیرد. فرمی بر آمده از محتوا. در تمام طول داستان، معلوم نیست دنیایی که تصویر میشود دنیای خیالی و بلکه توهمی پسرک است و یا دنیای تخیلی نویسنده و یا حتی دنیایی که مادر با دلسوزی و پیش از مرگ، برای پسر طراحی کرده تا بعد رفتنش، او تنهای تنها هم نباشد. در تمام طول داستان، هرچند هیچ وقت به بازیهایی مثل "نهنگ آبی" اشاره نمیشود، اما دنیای خیال و واقعیت چنان در هم آمیخته است که به هیچ وجه نمیتوان دریافت کدام اصالت دارد و کدام جعلی است.
پسرک بعد از مرگ مادر به اتاق خودش پناه میبرد و لپتاپش را روشن میکند تا دریابد دنیای دیگری که مادر از آن حرف زده، کجاست؟ سیزده ثانیه وقت دارد تا وارد اپی بشود که پر است از عدد سیزده. بعد، چیزی که در دنیای مجازی وجود دارد، به دنیای واقعی هم کشیده میشود. سیاهپوش داستان، در بیرون هم دیده میشود. مردی ظاهراً خطرناک که همه جا در تعقیب پسرک است و بار اول در صحنهی هجوم کوسهها در دریاست که در مییابیم او گویی حامی است و نه جانی! گویی مادر در آخرین روزهای زندگی، با نقشهای ماهرانه، ترتیب همه چیز را داده است!
در این داستان هم نویسنده به علایقش در رمان قبلی خود برگشته است. یعنی فرم دوار در نوشتن.
این بار البته فصل بندی داستان هم این دواری بودن را تقویت کرده است. رمان از ۲۶ فصل تشکیل شده است. از یک تا از سیزده و از سیزده تا یک! عددی که مردم عادی نحس میشمارند آن را و پدر دانا، از امتیاز آن استفاده کرده برای ارزانتر خریدن خانهای که در آن ساکن هستند و همین امتیاز را داشته. شاید عدد سیزده از همین جا در ذهن شخصیت اصلی داستان که نوجوانی است در آستانه سیزده سالگی، هک شده باشد؛ عددی که وقتی فصلها هم به آن میرسند، دیگر توان گذشتن ازش را ندارند!
رمان در همه جا با ذهن مخاطب بازی کرده و او را به مشارکت دعوت میکند. کمی پر گوست اما همانند رمانهای به ظاهر علمی تخیلی وطنی دیگر، آسمان ریسمان به هم نبافته و روابط علی و معلولی در آن به خوبی رعایت شده است.
نظر شما