پیام‌نما

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ‌اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ‌اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ كُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ‌اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * * * و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)] چنگ زنید، و پراکنده و گروه گروه نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که [پیش از بعثت پیامبر و نزول قرآن] با یکدیگر دشمن بودید، پس میان دل‌های شما پیوند و الفت برقرار کرد، در نتیجه به رحمت و لطف او با هم برادر شدید، و بر لب گودالی از آتش بودید، پس شما را از آن نجات داد؛ خدا این گونه، نشانه‌های [قدرت، لطف و رحمت] خود را برای شما روشن می‌سازد تا هدایت شوید. * * * معتصم شو به رشته‌ى يزدان / با همه مردمان با ايمان

۲۶ مرداد ۱۳۹۹، ۱۰:۱۲

یادی از تاریخ

روز توقف سیدالشهدا در «شراف»/منزلی که آب فراوان داشت

روز توقف سیدالشهدا در «شراف»/منزلی که آب فراوان داشت

کاروان کربلا در چنین روزی به منزل شراف که آب فراوان داشت رسید و سیدالشهدا امر فرمود که جوانان آب بردارند. فردای این منزل بود که حضرت و اصحاب لشکر حر را مشاهده کردند.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ: منابعی چون «تقویم شیعه» عبدالحسین نیشابوری و «اَلْامامُ الْحُسَیْن وَ أصْحابُه» نوشته فضل علی قزوینی روایت کرده‌اند که حضرت اباعبدالله الحسین با اهل بیت و اصحاب در «سفر شهادت» خود در چنین روزی (۲۶ ذی الحجه) به منزل شراف رسیدند.

در منزل شراف سه چاه آب جوشان و نیز چاه‌های کم عمق بسیاری بود که آب باران در آنها جمع می‌شد. بنابراین این منزل آب زیادی داشت و حضرت سیدالشهدا (ع) به جوانان امر فرمودند که آب بردارند. حضرت و اصحاب یک شب را در این منزل توقف کردند و روز بعدش به ذوحُسُم رسیدند.

منابعی چون «الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد» شیخ مفید، «تاریخ طبری»، «بحار الانوار» و «مقتل الحسین» أبومِخنف روایت کرده‌اند که پس از این منزل بود که عبیدالله بن زیاد لعنت‌الله علیه، لشکر حر برای مانع شدن آن حضرت از ورود به کوفه فرستاد.

ابومخنف این جریان را از زبان عبدالله بن سلیم اسدی و منذر بن مشمعل اسدی (این دو کسانی بودند که ماجرای شهدات حضرت مسلم و جناب هانی بن عروه را به امام و یارانش رساندند) چنین نقل کرده است: حسین (علیه‌السّلام) که به منزل شراف آمد و در آن به استراحت پرداخت. هنگام صبح به جوانانش دستور داد آب بسیاری برداشتند و از آنجا حرکت کردند. طبق معمول، اوایل روز در حرکت بودند، تا اینکه روز به نیمه رسید. در این هنگام مردی تکبیر گفت. حسین (علیه‌السّلام) که فرمود: الله اکبر به چه علت تکبیر گفتی؟ مرد گفت: نخلستانی مشاهده کردم.

در این هنگام ما (عبدالله بن سلیم اسدی و مذری بن مشمعل اسدی) گفتیم: هرگز در این منطقه نخل ندیده‌ایم. حسین (علیه‌السّلام) به ما فرمود: پس به نظر شما چه می‌آید؟ گفتیم: به نظر ما سرهای اسب‌های لشکریان است. فرمود: به خدا سوگند من نیز همین گونه فکر می‌کنم. سپس فرمود: آیا در این منطقه پناهگاهی وجود دارد که ما بتوانیم به آنجا پناهنده شویم و آن را پشت سرمان قرار دهیم، تا از یک جهت با آنها روبه‌رو شویم؟ گفتیم: «بلی چنین جایی وجود دارد. ذوحُسُم کنار شماست که می‌توانی از جانب چپ به سوی آن بروی؛ اگر پیش از آنان بدانجا برسی، کار بر وفق مراد شما خواهد بود.»

کد خبر 4999574

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha