به گزارش خبرنگار مهر، ریچارد رورتی، فیلسوف تحلیلی و پراگماتیست آمریکایی، که متاثر از فیلسوفانی مانند هگل، ویتگنشتاین، هیدگر، دیویی و کواین تاثیر بسزایی پذیرفته در سال 1991 مقاله ای با عنوان "اولویت دموکراسی بر فلسفه" به رشته تحریر درآورد. این مقاله به نوعی در دفاع از آراء و نظرات جان رالز، فیلسوف اخلاق و سیاست، نگاشته میشود.
اما این مقاله که در ایران با ترجمه خشایار دیهیمی منتشر شده بر دو پرسش عمده استوار است:
1- آیا می توان از حقانیت و مشروعیت یک نظام اجتماعی و یا سیاسی یا از برتری یک نظام اجتماعی و سیاسی بر سایر نظامها دفاع فلسفی و نظری کرد؟
2- آیا می توان از حقانیت و مشروعیت لیبرال دموکراسی یا از برتری آن بر سایر نظامها دفاع فلسفی و نظری کرد؟
پاسخ رورتی به این دو پرسش منفی است. او با رویکرد پساتحلیلی معتقد است که چون برای هیچ عقیده ای مبنای نظری وجود ندارد، بالطبع برای عقیده به حقانیت و مشروعیت یک نظام اجتماعی و یا سیاسی یا برای عقیده به برتری یک نظام بر سایر نظامها هیچ مبنای نظری در کار نیست. به عبارتی دیگر دفاع نظری و فلسفی از حقانیت و مشروعیت یا برتری هیچ نظام اجتماعی و سیاسی نمی توان کرد و چون چنین است فلسفه از هرگونه مدد رسانی به لیبرال دوکراسی نباید به این خیال خام بیفتد که می تواند به کمک فلسفه و مخصوصا انسان شناسی فلسفی، بر مخالفان خود غلبه فکری و نظری بیابند و آنان را به قوت دلیل و برهان تشکیک ناپذیر و غیر قابل خدشه از میان بردارند.
البته دشمنان لیبرال دموکراسی نیز از فلسفه طرفی برنمی بندند. عجز فلسفه اختصاص به حوزه دفاع از یک نظام اجتماعی و سیاسی خاص ندارد بلکه در دفاع از هر نظامی این ناتوانی آشکار می شود. رورتی همچنین معتقد است که ضرورت دارد که لیبرال دموکراسی بند ناف تعلق و وابستگی خود را به فلسفه بگسلد چرا که این تعلق و وابستگی برای لیبرال دموکراسی سودی ندارد بلکه زیان هم دارد.
در نقد مدعای فوق ارائه چند نکته حائز اهمیت است : رورتی نه از لفظ فلسفه شیء واحدی ارائه کرده است و نه از لفظ دموکراسی و نه از لفظ اولویت به صورتی که اگر جانب موشکافی و باریک بینی را فرونگذاریم می توانیم بگوییم که وی در واقع و بدون ذره ای مبالغه، ده ها مدعا را زیر عنوان اولویت دموکراسی بر فلسفه مندرج کرده است.
همچنین اگر با رورتی همدلی و مدارای فراوان نشان دهیم می توانیم مدعای او را مدعای سه لایه بدانیم: 1- فلسفه از کمک به لیبرال دموکراسی عاجز است. 2- لیبرال دموکراسی باید از فلسفه پیوند بگسلد 3- لیبرال دموکراسی می تواند از فلسفه پیوند بگسلد.
دیگر آنکه، رورتی نتوانسته است هیچ یک از این سه لایه مدعا را بر کرسی قبول خواننده ژرفنگر و منصف ولو همدل بنشاند. همچنین رورتی نتوانسته است گریبان خود را از چنگ فلسفه بدر آورد و همچنان ناچار است که برای دفاع از لیبرال دموکراسی به پاره ای از مبانی نظری انسان شناسانه فلسفی متوسل شود.
نظر شما