پیام‌نما

وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَ إِمَائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ‌اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ * * * [مردان و زنان] بی‌همسرتان و غلامان و کنیزان شایسته خود را همسر دهید؛ اگر تهیدست‌اند، خدا آنان را از فضل خود بی‌نیاز می‌کند؛ و خدا بسیار عطا کننده و داناست. * * اللّه از فضلش بسازدشان توانمند / دانا و بگشاينده مى‌باشد خداوند

۶ مهر ۱۳۹۹، ۱۴:۳۸

خاطرات محمدرضا عاطفی منتشر شد؛

ارائه روایت کاملی از ماجرای درگذشت کیارستمی در بیمارستان جم

ارائه روایت کاملی از ماجرای درگذشت کیارستمی در بیمارستان جم

کتاب «چرا پزشک شدم: خاطره‌ها و خطرها» نوشته محمدرضا عاطفی منتشر شد. عاطفی از پزشکان مشهور بیمارستان جم است و در این کتاب روایتی از ماجرای درگذشت کیارستمی ارائه داده است.

به گزارش خبرنگار مهر، «چرا پزشک شدم: خاطره‌ها و خطرها» نوشته محمدرضا عاطفی با شمارگان هزار نسخه و ۲۱۶ صفحه و بهای ۲۵ هزار تومان توسط انتشارات سها در دسترس مخاطبان قرار گرفت. عاطفی پزشک بیمارستان جم، متخصص اورولوژی و عضو کانون پزشکان خانه موسیقی است. او پزشک معالج شخصیت‌هایی چون عبدالحسین زرینکوب، احسان طبری، ایرج افشار، هانیبال الخاص، رحیم معینی کرمانشاهی و… بود.

این کتاب مشتمل بر خاطرات محمدرضا عاطفی است که روایت داستانی به خود گرفته‌اند. این خاطرات در زمینه انحرافات پزشکی، اوضاع دانشگاه و دانشجو در دوران گذشته، اتفاقاتی که در ایام تحصیل و نوجوانی و جوانی برای نویسنده پیش آمده، چگونگی دیدار و طبابت بزرگان اهل دانش و بینش و… است. نویسنده در ضمن نگارش خاطرات خود نکات جالب و جذابی را در زمینه تاریخ معاصر ایران بویژه برخی اتفاقات در حوزه پزشکی و هنر را بیان می‌کند. همچنین در بخش دیگری از خاطرات، نویسنده با نگاهی جامعه‌شناسانه تاریخ اجتماعی، فرهنگی و پزشکی عصر حاضر را برای حال و آینده بررسی کرده است.

کتاب ۶ فصل به ترتیب با این عناوین دارد: «چرا پزشک شدم»، «دانشگاه تبریز، دانشکده‌ی پزشکی»، «زندان سیاسی»، «پس از آزادی»، «تصمیم بزرگ» و «بعضی از بزرگانی که در خدمت‌شان بودم».

عاطفی کیست؟

دکتر محمدرضا عاطفی متولد ۱۳۲۶ در کرمانشاه است که دوران تحصیل ابتدایی و متوسطه را در همان شهر به پایان بُرد. سال ۱۳۵۳ از دانشگاه تبریز در رشته پزشکی فارغ‌التحصیل شد و در ۱۳۶۰ در تهران دوره تخصصی اورولوژی را با موفقیت گذراند. خانواده وی از ساکنان قدیم شهر کرمانشاه و نسل بعد نسل به شغل طبابت سنتی و عطاری اشتغال داشتند و بدین پیشه در شهر شُهره بودند. پدرش شادروان حاج اسماعیل عاطفی در بخش سه‌گذر علی مراد خان کرندی در کرمانشاه به درمان بیماران و تهیه داروهای ترکیب و مرهم دردمندان مراجع مشغول بود. عمویش نیز مرحوم محمود عاطفی در محله برزه دماغ کرمانشاه در این رشته صاحب اسم و رسم بود و بی‌چشمداشت مادی خادم بیماران شهری و روستایی بود.

ماجراهای عاطفی در دانشگاه تبریز

عاطفی به سال ۱۳۴۵ – ۴۶ در دانشگاه تبریز در رشته پزشکی قبول می‌شود. برخی نکات جالبی که او درباره دانشگاه تبریز می‌گوید از این قرار است: «دانشگاه تبریز دومین دانشگاهی است که در ایران گشایش یافته بود. این همان دانشگاهی است که فرقه دمکرات آذربایجان در سال ۱۳۲۴ با امکاناتی محدود تأسیس کرده بود. پس از شکست دموکرات‌ها، دولت مرکزی ایران به هر شکلی شده آن را نگه داشت و گسترش داد. در آغاز معمولاً استادان سواد زیادی نداشتند، امکانات بسیار محدود بود و به شکل عقب‌افتاده‌ای اداره می‌شد. دولت تصمیم گرفت دانشگاه را بازسازی اساسی کند؛ وزیر علوم گروهی را برای جذب استاد به خارج فرستاد و از کشورهای امریکا و اروپا تعدادی استادان جوان و دانشمند به ایران آورد و با شرایط خوب استخدام کرد. و آنها را در بخش‌های مختلف جا داد و دانشگاه جان تازه‌ای پیدا کرد. در زمان ما دانشگاهی آبرومند و مجهز بود.»

توصیفات عاطفی از رییس دانشگاه تبریز در دوران تحصیل خود (یعنی هوشنگ منتصری) نیز بسیار خواندنی و جذاب است. مسائلی که باعث برکناری منتصری از ریاست دانشگاه شد و برخی اتفاقات در زمینه انجمن‌های دانشجویی از نکات خواندنی این بخش از کتاب است.

عاطفی در زندان سیاسی

تابستان سال ۱۳۴۸ عاطفی که در دانشگاه اهل مطالعات سیاسی و اجتماعی هم شده بود، به دلایلی توسط ساواک دستگیر شده و از تبریز به کمیته مشترک در تهران انتقال پیدا می‌کند و مدتی را نیز در زندان اوین می‌گذارند. خود او این دستگیری و پیش‌زمینه‌اش را چنین روایت کرده است: «سال ۴۶-۴۷ من دانشجوی سال دوم رشته پزشکی بودم. هرچه به سال ۵۰ نزدیک‌تر می‌شدیم مبارزات سیاسی در ایران به‌ویژه در دانشگاه‌ها اوج بیش‌تری می‌گرفت. در بیش‌تر مواقع دانشگاه تبریز در اعتصاب به سر می‌برد. و اغلب دانشجویان ضدحکومت بودند. بحث و گفت‌وگوها، اعلامیه‌ها رفته‌رفته در من هم تأثیر گذاشت و به توصیه‌ دانشجویان سیاسی شروع به خواندن کتاب‌های سیاسی و ایدئولوژیک کردم. تازه خبردار شدم که کودتای ۲۸ مرداد برای کشور ما چه فاجعه‌ای بوده است.»

توضحیات بیشتر عاطفی چنین است: «اخبار رادیو و رسانه‌ها سرشار از واژگانی بود که ما مفهوم آن را نمی‌دانستیم: به اخبار گوش می‌سپردیم ولی از آن سردر نمی‌آوردیم: مارکسیسم، کمونیسم، سوسیالیسم، بلوک شرق، بلوک غرب، پیمان سنتو، پیمان سیتو و … این‌ها یعنی چه؟ وقتی ما که به اصطلاح تحصیل کرده بودیم معنای آن‌ها را نمی‌دانستیم، مردم عادی چگونه سر از آن در می‌آوردند؟ دولت اخبار را برای چه کسانی می‌گفت؟ ما دوست داشتیم معنای آنها را بدانیم. نزد استادانمان می‌رفتیم تا آنها را برای ما معنا کنند. استادانی که کمی بیش‌تر سرشان می‌شد، به ما می‌خندیدند، لبخند می‌زدند و از ترس ساواک و اخراج شدن جرأت نمی‌کردند چیزی بگویند و ما را راهنمایی کنند تا که چه کتابی بخوانیم. تا اینکه استادی به ما گفت فرهنگ لغات سیاسی نوشته‌ی آقای داریوش آشوری را مطالعه کنید. خدا پدرش را بیامرزد. ما آن کتاب را خریدیم. با شماری از این واژگان آشنا شدیم و تشویق شدیم چند کتاب دیگر هم تهیه کنیم. این دومین عامل سیاسی شدن ما بود. عامل سوم وجود و تلاش فرهنگی دانشجویان آگاه سیاسی بود که در این زمینه هدفمند کار می‌کردند و کتاب‌های مهمی را برای خواندن در اختیار ما می‌گذاشتند.»

عاطفی همچنین روایت کرده که او و هم‌قطارانش در دانشگاه تبریز هیچگاه قصد کار سیاسی کردن را نداشتند و هدف آنها صرفاً کسب آگاهی بود. روایت او چنین است: «واقعیت این بود که ما دیدگاه سیاسی خاصی نداشتیم و به دنبال این نبودیم که از این گروه یا آن گروه طرفداری کنیم. به‌طور کلی نمی‌دانستیم این گروه یا آن گروه چه می‌گویند و اختلاف‌شان چیست. ما تنها دانشجویانی بودیم که تمایل پیدا کرده بودیم خارج از مطالب درس پزشکی اطلاعاتی به دست آوریم و شناخت و آگاهی خودمان را افزایش دهیم. می‌خواستیم از اخبار خود دولت حاکم سر در آوریم. چند کتاب تهیه کرده بودیم و آن‌ها را خوانده بودیم. ناگهان روزی ساواک به خانه آمد و گروه دوستان ما را مانند خرابکاران خطرناک دستگیر کردند.»

عاطفی مساله بازجویی را نیز چنین روایت کرده است: «در بازجویی از من می‌خواستند دوستان و همفکرانم را معرفی کنم. چون عضو سازمان و یا گروهی نبودم و فعالیت سازمانی نداشتم. هرچه فریاد زدم من کار سیاسی نکرده‌ام، هر چه گفتم من خلافی نکرده‌ام، کو گوش شنوا! پس از چند بار بازجویی و کتک و توهین و شکنجه سرانجام معلوم شد یکی از دوستان و همشهریان ما داریوش نوری به مشهد می‌رود تا سری به دوستانش بزند. در جمع دوستان مشهدی‌اش، آدمی بوده که گرایش‌های چپ داشته و عضو چریک‌های فدایی خلق شعبه مشهد بوده است. چون این مشهدی چشمش مشکل داشته و خوب نمی‌دیده و آدم ضعیفی بوده، از گروه حذف می‌شود. این مرد کنار گذاشته شده در جمع دوستان مشهدی حضور داشته و از داریوش می‌پرسد: شما در تبریز چه می‌کنید؟ نوری پاسخ می‌دهد «چند دوست هستیم، دور هم می‌نشینیم و کتاب می‌خوانیم و صحبت می‌کنیم.»

این پهلوان پنبه‌ای که کنار گذاشتن‌اش از گروه چریک‌های فدایی عقده‌ای‌اش کرده بود، یک تنه به میدان می‌آید تا خودش گروهی درست کند. او این کاره نیست و خیلی زود لو می‌رود و ساواک دستگیرش می‌کند. هنوز بازجویی و شکنجه شروع نشده تخلیه اطلاعاتی می‌شود، از آن جمله می‌گوید در تبریز کسی هست به نام داریوش نوری که گفته است در تبریز گروهی دارد که دور هم جمع می‌شوند و مطالعه می‌کنند.»

پس از مدتی عاطفی آزاد شد و چون جرمی برایش ثابت نشده بود به تبریز و دانشگاه بازمی‌گردد. اما پس از مدتی دوباره او را بازداشت می‌کنند و ساواک پیشنهاد همکاری به او می‌کند که با مخالفت سرسختانه عاطفی روبه‌رو می‌شود و همین مخالفت مشکلات بسیار و بازداشت‌های طولانی مدت را برای او به ارمغان می‌آورد. این بخش از خاطرات عاطفی نیز خواندنی است که مخاطبان را به مطالعه آن دعوت می‌کنیم.

عاطفی همچنین در همان سال‌های پیش از انقلاب پزشک سازمان شیر و خورشید تبریز و بعدها ریاست بهداری آبدانان را نیز بر عهده داشت و خاطرات تلخ و شیرین بسیاری از این دو مسئولیت دارد که مطالعه آنها شناخت بهتری از جامعه ایران پیش از انقلاب به مخاطبان به دست می‌دهد.

عاطفی در بیمارستان جم / روایت درگذشت کیارستمی

دکتر عاطفی اکنون از پزشکان مهم بیمارستان جم تهران است. بیمارستانی که پزشکانش اکثراً اهل هنر و اهل قلم هستند و معمولاً نیز بیمارانی سرشناس دارند. بزرگان فرهنگ، هنر و ادب ایران برای معالجه به این بیمارستان می‌روند. یکی از اتفاقات مهم در تاریخ این بیمارستان ماجرای درگذشت عباس کیارستمی، فیلسماز مشهور ایرانی در آنجاست. ماجرای این مرگ و درگذشت شبهه برانگیز را دکتر عاطفی به طور کامل روایت کرده است که مخاطبان را به مطالعه آن دعوت می‌کنیم. روایت عاطفی بی‌طرفانه است و البته که محل کار خود را از این رویداد مبرا نکرده است.

در بخشی از این روایت می‌خوانیم: «من در شمال بودم و دوستان مشترک چند بار به من زنگ زدند که آقای کیارستمی در بیمارستان شما، بیمارستان جم بستری است. ماجرا چیست، چه شده است؟ دوست من دکتر گویا از طرف وزارت بهداشت مأمور شده بود وضع ایشان را بررسی کند. به او زنگ زدم و پرسیدم جریان چیست؟ هنوز اطلاع روشنی نداشت؛ می‌گفتند در روده کیارستمی توده‌ای بوده، لاپراسکوپی کرده‌اند، بعد عفونت کرده است. این دوست همین را می‌گفت و متوجه اصل قضیه نشده بود.

من از شمال برگشتم و یک راست بر بالای بسترشان رفتم. در ICU بودند. دور تخت ایشان چرخی زدم، چند لوله به ایشان وصل بود؛ دیدم یکی از این لوله‌ها داخل کلیه است. پرسیدم، «روده ایشان را عمل کرده‌اید، لوله در کلیه چه می‌کند؟» از پرستار خواستم پرونده‌ی او را بیاورد. در پرونده راجع به این مسأله توضیح خاصی وجود نداشت.

پرسیدم، «آن لوله را چه کسی داخل کلیه گذاشته است؟ این کار نمی‌تواند کار دکتر میر باشد! در غیاب من چه کسی این کارو کرده؟ گفتند آقای دکتر فائز، یکی از اورولوژیست‌هایی که اینجا کار می‌کند. نزد ایشان رفتم و ماجرا را برایم گفت. زمانی که ماجرا را شنیدم پیش مدیرعامل بیمارستان رفتم و پرسیدم، «موضوع کیارستمی چیست؟» ایشان خیلی راحت گفتند، «توده‌ای در روده او بوده، عمل کرده‌اند، عفونت کرده و حالا هم حال‌اش این جوری است. گفتم، «یعنی چه؟ شما هم این مزخرفات را به من می‌گویید؟ چرا دروغ می‌گویید، چرا به بستگان مریض دروغ می‌گویید؟ یک مصاحبه‌ی مطبوعاتی می‌گذارم و آبروی‌تان را می‌برم. چرا این کارها را می‌کنید؟»

عاطفی در بیمارستان جم همچنین پزشک معالج بسیاری از شخصیت‌ها از جمله رعدی آذرخشی، مصطفی رحیمی، عبدالحسین زرین‌کوب، احسان طبری، ایرج افشار، هانیبال الخاص، معینی کرمانشاهی، کیوان سمیعی، یدالله کابلی، عباس اخوین، داریوش پیرنیاکان و… بود. در این کتاب خاطراتی نیز از این بزرگان در طول درمان‌شان نقل شده است.

کد خبر 5034062

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha