به گزارش خبرنگار مهر، آیتالله سیدکاظم نورمفیدی از فعالان نهضت اسلامی است که فعالیتهای زیادی را در جهت تبلیغ امام خمینی و مبارزه علیه رژیم پهلوی در گرگان انجام داده است. بخشی از این اقدامات دعوت از منبریها و وعاظ انقلابی جهت روشنگری و تبلیغ در مناسبتهای مذهبی بود.
در همین زمینه در کتاب «خاطرات آیتالله نورمفیدی» که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده درباره سفر تبلیغی آیتالله خامنهای به گرگان در سال ۱۳۴۲ آمده است:
قبل از انقلاب هر سال به مناسبت ماه مبارک رمضان و محرم و صفر وعاظ و مبلغین زیادی از قم، تهران و مشهد به گرگان میآمدند که البته بیشتر در ماههای محرم و صفر بود. بسیاری از این وعاظ دوستان مبارز ما و از رهروان حضرت امام بودند. از جمله آقای توسلی، آقای محلاتی، آقای هاشمی رفسنجانی، دکتر دینانی، آقای خلخالی، آقای باهنر، مقام معظم رهبری و خیلی از کسان دیگر، که با اینجا تقریباً مأنوس شده بودند.
مقام معظم رهبری هم چند سفر به گرگان آمده بود که بیشتر اوقات میهمان آقای قدسی بود. آقای قدسی محضردار بود و الان فوت کرده است. در یکی از سفرهایی که حضرت آیتالله خامنهای بعد از ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ به گرگان داشت روی منبر مطلبی علیه رژیم شاه بیان کرده بود که شهربانی و ساواک درصدد دستگیری ایشان برآمدند، لذا بعضی از مؤمنین گرگان، ایشان را شبانه از شهر بیرون بردند و نگذاشتند که به چنگ پلیس و ساواک بیفتند.
یادم هست در یکی دیگر از سفرهایی که مقام معظم رهبری برای تبلیغ به گرگان آمده بود، دهه آخر ماه صفر بود. وقتی ماه صفر تمام شد، یک ماشین سواری گرفتیم و بنده و ایشان و آقای دکتر ابراهیمی دینانی و احتمالاً یک نفر دیگر از اینجا به مشهد رفتیم و چند روزی در مدرسه نواب میهمان ایشان بودیم که بعد من به گرگان برگشتم. مقام معظم رهبری، در سفری که در مهر ماه سال ۱۳۷۴ به گرگان داشتند، طی سخنرانی خود در جمع مردم این شهر ماجرای سفرش به گرگان در سال ۱۳۴۲ و افشاگری علیه رژیم را اینگونه نقل میفرمایند:
«من یک روزی آن هنگامی که سایه شوم حکومت طاغوت بر سر این کشور بود، در این شهر شما، در سخنرانی حقایقی را به مردم گفتم که رژیم ستمشاهی به مردم ظلم میکند. به مردم گفتم که رفتار رژیم ستمشاهی با اسلام مخالف است. به مردم گرگان آن روز گفتم که یک گروهی کمر به مبارزه با این رژیم فاسد طاغوتی و پهلوی بستهاند. دستگاههای امنیتی و پلیس ستمگر امنیتی رژیم طاغوت آنچنان به دست و پا افتادند که دوستان ما را در این شهر دستپاچه کردند. اینها احتمال دادند که ممکن است برای من خطری به وجود بیاورند. من البته خطرها را پذیرا بودم، اما دوستان گرگانی ما مایل نبودند که بنده را به عنوان برادر خودشان] که [مورد علاقه آنها بودم بسپرند به دست دشمن. گفتند ما از تو باید دفاع کنیم. یک نیمه شبی در خلوت تاریکی از همین شهر گرگان، مردم خوب گرگان بنده را از دست پلیس نجات دادند و نیمه شب از شهر گرگان خارج کردند تا پلیس نتواند بر من دست پیدا کند.
چرا؟ برای اینکه دل این مردم با قرآن و اسلام و سخن حق آشنا بود. با آن دست مسلط پلیدی که به عنوان سر انگشت دشمنان در این کشور کار میکرد مخالف بودند. اگر چه آنها آن روز قدرت داشتند و ما آن روز غریب بودیم. مردم گرگان یک روزی در این شهر بنده را از دست دشمنان یعنی نوکران آمریکا، رهانیدند. واقعاً این کار، کار سختی هم بود به برکت مبارزه و پایداری همین شما مردم پرشور و مؤمن.
نظر شما