به گزارش خبرنگار مهر، دارد یکسال از روزهایی که کرونا تمام ساخت تعلیم و تربیت را متاثر کرد میگذرد و هنوز آموزش و پرورش به صورت جدی به موضوع رفع چالشهای تربیتی و آسیبهای دانش آموزی در دوران کرونا ورود نکرده است. عملاً با آنکه در آموزش و پرورش دفتری برای مشاوره و آسیبهای اجتماعی وجود دارد، خروجی آن مشخص نیست. مشاوران مدارس خود گلایه دارند از بلاتکلیفی هایشان، عدم دسترسیهایشان به دانش آموزان و هشدار میدهند برای شدت گرفتن مشکلات روحی و آسیبهای دوران کودکی و نوجوانی.
محمد رجایی روان شناس و مشاور تحصیلی که سالهاست با دانش آموزان سر و کار دارد، در گفتگو با خبرنگار مهر در خصوص آسیبهایی که این روزها عدم دسترسی راحت دانش آموزان و اولیا به مشاوران مدارس فراهم میکند، گفت: آنچه مسلم است کرونا یک چالش جدی را در خصوص بحث مشاوره و رسیدگی به آسیبها در سطح دانش آموزی به رخ کشید. این آسیب را چه از منظر تحلیلی نگاه کنیم و چه سایر آسیبها، مشخص میکند که نقش و جایگاه مشاوران در آموزش و پرورش به یک بازتعریف اساسی نیاز دارد.
معلم در مقطع ابتدایی همه توان نیست
وی ادامه داد: در آموزش و پرورش عملاً مشاوران در پایههای ابتدایی فعال نیستند. این نقش به عهده معلمان ابتدایی سپرده شده است. همانطور که سایر فعالیتهای تخصصی هم به معلمان ابتدایی سپرده میشود مثل بحث ورزش و تربیت بدنی. موضوع این است که در دوران ابتدایی آموزش و پرورش میگوید یک معلم است و ۲۰ تا ۴۰ دانش آموز که از مدرسه غیردولتی تا دولتی این تعداد متغیر است و این معلم باید هم مسئول آموزش و یادگیری این دانش آموز باشد آن هم در سالهای ابتدایی که او تازه با امر آموزش رو به رو میشود، هم معلم مسئول تربیت اوست، هم مسئول پرورش جسم او و هم باید از روان این بچه مراقبت کند. این در حالی است که معلمان ما در عمل برای چنین مسئولیتهای گوناگونی آماده نمیشوند. نه معلمی که از دانشگاه فرهنگیان میآید و نه معلمی که با آزمون استخدامی جذب میشود و نه معلم حق التدریس و...
به گفته این مشاور اساس نگاه آموزش و پرورش به معلمان تخصصی نیست.
وی ادامه داد: در فلسفه تعلیم و تربیت این مورد قبول است که یک معلم آن هم در دوره ابتدایی در واقع هم الگو و هم راهبر کل فرایند تعلیم و تربیت باشد اما این به معنای همه چیز دانی یک معلم نیست. خصوصاً در مواردی که بحث بسیار تخصصی میشود، معلم ابتدایی باید بتواند آشنایی کلی با بحثهای آسیب و اهمیت فعالیت جسمانی و انواع اختلالات کودکی داشته باشد و بتواند به موقع به والدین یا مسئولان مدرسه هشدار بدهند تا مداخله صورت بگید اما این به معنای این نیست که صفر تا صد مسئولیت به او سپرده شود.
وی بیان کرد: خلاء جدی بعدی در دوره متوسطه اول است. جاییکه اتفاقاً مشاوران حضور پر رنگی دارند چون در پایه نهم بچهها باید استعداد یابی و هدایت تحصیلی شوند اما موضوع و چالش جدی همین است که تعریف از مشاور در آموزش و پرورش به محدوده مشاوره تحصیلی خلاصه میشود انگار. یعنی اصل موضوع انگار هدایت بچهها به سمت متوسطه دوم و انتخاب رشته تحصیلی است که تازه آن هم به دلایل متعدد درست اجرا نمیشود.
مشاوره در سطح مدرسه فدای هدایت تحصیلی میشود
رجایی اظهار کرد: خود بحث هدایت تحصیلی با مشکلاتی رو به روست و همه مشاوران مدرسه بارها این موارد را گوشزد کرده اند. از سنجشهای رغبت تا بی اهمیت بودن نظر مشاوران در شناسایی استعدادها تا نظر خود دانش آموز برای بیان خواسته اش و در نهایت باز هم نمره است که تکلیف دانش آموز را روشن میکند و انگار مشاوران در طول سه سال اگر هم بخواهند بذری را بکارند نمیتوانند به درستی به بار بنشانند. از سوی دیگر واقعاً چه تعداد از مشاوران مدارس که برخی از آنها در رشته روان شناسی و برخی در رشته مشاوره تحصیل کرده اند، آنقدر کاربلد هستند که با انواع چالشهای روحی دانش آموزانی که بین کودکی و نوجوانی هستند آشنا باشند، نشانهها را دریافت کنند و بدانند چگونه باید مداخله کنند یا چگونه ارجاع بدهند. چقدر در طول سال برای مشاوران کلاسها و کارگاههای به روز رسانی دانش برپا میشود و اساساً کارگاهی اگر هم برگزار شود چقدر کاربردی است.
مشاوران وقتی در مدرسه حضور هم داشتند و محل ارجاع میتوانستند باشند باز هم به وظیفه فردی شان بر میگشت که چقدر مسائل دانش آموزی را دنبال کنند. ما در سطح مدارس مشاوران خلاق کم داریم. حالا بگذریم که اساساً مشاور کم داریم. به متوسطه دوم که می رسیم و شاید دوران بحرانیتری برای بچههایمان است که دیگر این خلاء بیشتر خود را نشان میدهد. بچههایی که در معرض انواع آسیبها هستند به مشاوران دسترسی کمی دارند
وی بیان کرد: موضوع زیاد است. مشاوران وقتی در مدرسه حضور هم داشتند و محل ارجاع میتوانستند باشند باز هم به وظیفه فردی شان بر میگشت که چقدر مسائل دانش آموزی را دنبال کنند. ما در سطح مدارس مشاوران خلاق کم داریم. حالا بگذریم که اساساً مشاور کم داریم. به متوسطه دوم که می رسیم و شاید دوران بحرانیتری برای بچههایمان است که دیگر این خلاء بیشتر خود را نشان میدهد. بچههایی که در معرض انواع آسیبها هستند به مشاوران دسترسی کمی دارند. بچههایی که در معرض انواع آسیبها هستند با استرس ادامه تحصیل رو به رو میشوند و چالشهایشان با بزرگترها آغاز میشود و.... عملاً بی پناه هستند چون در این مقطع یا مشاوری نیست یا اگر باشد هم دیگر باید واقعاً یک فرد متخصص و کاربلد باشد نه کسی که صرفاً یک لیسانس گرفته و جذب آموزش و پرورش شده است.
این مشاور در خصوص پیچیدگی این اوضاع در دوران کرونا گفت: به کرونا و تعطیلی مدارس که رسیدیم دو اتفاق افتاد. یکی اینکه خود دوری از همسالان و مدرسه، در خانه ماندن، آموزش مجازی و قدرت انتقال دانش در این دوران یک سختیهای پر چالشی برای دانش آموزان داشت که هنوز هم ادامه دارد و با مسائل کودکی، نوجوانی عجین شد که بسته به خصوصیات فردی دانش آموزان که متاسفانه در دوران آموزش حضوری شناسایی هم نشده بود بروزش فرق داشت. از سوی دیگر خود کرونا و اضطرابهایش مثل هر فرد دیگری در جامعه روی دانش آموزان اثر گذار بود. ببینید موضوع اصلی زیرساخت هاست. اگر در دوران آموزش حضوری هر دانش آموز در هر مقطعی یک پایش جدی شده بود حالا چه از منظر خصوصیات شخصیتی یا آموزشی و… و جایی اینها ثبت شده بود میشد از متخصصان کمک گرفت که دانش آموزان در معرض آسیب بیشتر در این شرایط را شناسایی کرد. متاسفانه این یک واقعیت است که شمار نوجوانان و کودکان دارای اختلالات جدی روانپزشکی که این روزها به متخصصان مراجعه میکنند بسیار نگران کننده است و اینکه این مشکلات دارد به شکلهای جدی و باشدت خود را نشان میدهد. از جمله اختلال پانیک که در نوجوانان بسیار شایع شده است.
تعلیم و تربیت ما نقشه منسجمی ندارد
وی ادامه داد: نداشتن یک نقشه راه، یک انسجام در کارها در امر تعلیم و تربیت آسیبهایش را دارد نشان میدهد. شاید مسئولان بگویند مدارس مگر مسئول همه امور مربوط به دانش آموزان هستند. نقش والدین چه میشود؟ واقعیت این است که هیچ بخشی از ساختار جامعه ما وظیفه آگاهی بخشی به والدین را به عهده نمیگیرد. در واقع برای والد شدن فرد باید میزان دانش و آگاهیهایش در همه ابعاد رشد پیدا کند اما کجا؟ توسط چه کسانی؟ صدا و سیما چقدر در این باره برنامه دارد؟ مدرسه چقدر با والدین در تعامل است؟ باشد ما میگوییم مدرسه موظف نیست لزوماً همه آسیبهای نوجوانی را پوشش دهد و مسئول اتفاقات درون مدرسه است. هر چند همین هم مساله شده در دوران کرونا که عملاً مدرسهای وجود ندارد. ولی اگر هم مسئول نباشد آیا مسئول آگاهی بخشی به والدین هم نیست؟ آیا مسئول آگاهی بخشی به خود دانش آموزان برای مراقبت از خودشان و آماده شدن در آینده برای مراقبت از فرزندانشان هم نیست؟ خب کجا اینها اتفاق میافتد؟ همه چیز را به حفظیات و پیشرفت تحصیلی محدود کرده ایم. سراغ مهارت آموزی هم که میرویم وارد مسائلی کلی میشویم. یاد دادن نه گفتن به بچهها یا بالا بردن اعتماد به نفسشان! اینها خوب است اما در وهله اول یک فرد را باید به خودشناسی برسانیم و باید بتواند به درکی از احساسات و احوال خودش برسد تا در صورت نیاز کمک هم بگیرد حالا چه از معلم چه از مشاور و چه از والدین.
الگوی بدی برای دانش آموزان نباشیم
رجایی درباره اینکه توصیه شما به والدینی که این روزها میان ناسازگاری فرزندانشان، خسته شدنهایشان از آموزش مجازی و افت عملکرد تحصیلی گیر کرده اند چیست، گفت: وقتی زمان سازگاری طولانی میشود چالشها هم جدی تر میشود. فاصلهای که میان معلمان و به طور کلی مدرسه و دانش آموزان رخ داده قابل چشم پوشی نیست. موضوع این است که راه گریزی هم نیست. اینجا موضوع اصلی سازگاری است اما در وهله نخست این بزرگترها هستند که باید سازگاری را به نمایش بگذارند. معلمی که هنوز نمیتواند با این واقعیت که باید آموزش را به صورت غیرحضوری به ارتقا برساند و چالشهایش را بپذیرد و راه حل برایش داشته باشد رو به رو شود چه انتظاری باید از دانش آموز این معلم داشت؟ بله معلمان زحمت زیاد می کشند اما هنوز شمار زیادی از معلمان ما نمیتوانند و یاد نگرفته اند ناامیدی، چالشها و خستگی خود را به سمت دانش آموزان فرافکنی نکنند یا آنجا جا به جا نکنند. در سطح دانشگاه هم همین است. اصلاً نفس پرورش روحی کسی که در مقام معلم است فراموش شده است. باز والدین هم این را یاد نگرفته اند ولی ما از بچههایمان انتظار داریم اینها را ببینند و اثر نگیرند یا الگو نشود برایشان!
یاد بگیریم تفاوتهای فردی بچههایمان را ببینیم
وی ادامه داد: ما در مشاوره میگوییم برای هیچ دو نفری نمیتوان نسخه واحد پیچید. انگیزههای درونی و میزان واکنش نشان دادن بچهها به مشوقهای بیرونی متفاوت است. همانطور که تاب آوری شان متفاوت است. الان در دوران کرونا تجربههایشان از آسیبهای کرونا متفاوت است. سال بعد آنها با تفاوتهای روانی بیشتری قرار است کنار هم بنشینند. آنچه اصل است شناخت است. شناخت فرد از خودش، شناخت والدین از فرزندانشان، شناخت معلمان از دانش آموزانشان. اینگونه میتوان علت هر رفتاری را شناسایی کرد و بعد برای مداخله و تغییر تصمیم گرفت. شاید یک دانش آموز با دوبار حرف یک مشاور انگیزه بگیرد و مشکلات را پشت سر بگذارد. شاید مشکلات یک دانش آموز درونی تر و عمیقتر است. شاید اصلاً علت جایی غیر از درس و مدرسه است. واقعاً نمیشود نسخه واحد پیچید. ببینید عموماً کودک و نوجوان از برنامه گریزان هستند. باید با آنها به توافق رسید نه اینکه چیزی را به آنها تحمیل کرد. باید اجازه داد خودشان را پیدا کنند. این یک توصیه کلی است. ما عموماً مدیریت اوضاع را با کنترل گری اشتباه میگیریم. در همین داستان استفاده بچهها از گوشی و تبلت هم همین کار را میکنیم. ما باید بتوانیم بچههایمان را مدیرت کنیم نه کنترل. ما باید یاد بگیریم تفاوت فردی بچههایمان را ببینیم و به آن احترام بگذاریم.
وی در پایان اظهار کرد: واقعیت این است که همه ما از معلم و والدین و مشاوران و روان شناسان و… کار سختی را پیش رو داریم. بچههایمان متاسفانه آسیب دیده اند و ما باید راه ترمیم را بلد باشیم. هنوز هم دیر نیست و آموزش و پرورش میتواند به جای اینهمه برنامه ریزی برای عقب نماندن بچهها از تحصیل و برگزار شدن سرموقع تقویم آموزشی، به مسائل بنیادیتر فکر کند و برای آن برنامه بریزد. اینکه ما چگونه نسلی را برای آینده میخواهیم. خصوصاً با وقفهای که کرونا ایجاد کرده و اثرات گستردهای گذاشته است.
نظر شما