۲۷ اسفند ۱۳۹۹، ۱۲:۰۷

در ذکر تاریخ سپهسالار مظلوم دشت نینوا؛

چون تو بروی همه جمعیت‌ها، تفرقه خواهد شد

چون تو بروی همه جمعیت‌ها، تفرقه خواهد شد

پس عباس(ع) علم را برداشته و پیش حسین(ع) آورد و گفت: ای برادر، علمداری ما با قیامت افتاد...اجازتی فرما. حسین (ع) بگریست و گفت: ای برادر همینکه تو بروی همه جمعیت‌ها به تفرقه مبدل می‌شود.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: در تاریخ شهره است که هاشمیان قریشی به نجابت، جنگاوری، زیبایی چهره، دلاوری، سخاوت و مردانگی شهره بودند و ماه این طایفه بزرگ و مشهور، فرزند دلاور حضرت امیرالمومنین امام علی بن ابیطالب (ع) یعنی عباس (ع) است.

به شهادت منابع تاریخی و روایی از جمله «مُسْتَدرَک سَفینَةُ الْبِحار» اثر آیت‌الله شیخ علی نمازی شاهرودی، «خصایص العباسیه» اثر آیت‌الله محمدابراهیم کلباسی نجفی، «الوقایع و الحوادث» اثر حجت‌الاسلام محمد باقر ملبوبی و... روایت کرده‌اند که روز ولادت این سپهسالار یگانه و علمدار مظلوم دشت کربلا سال ۲۶ هجری است. بنابراین جناب ایشان ۲۲ سال از برادرشان یعنی حضرت سیدالشهدا (ع) کوچکتر بوده است.

حضرت عباس (ع) حاصل پیوند مبارک حضرت امیرالمومنین (ع) با حضرت ام البین دختر حزام کلابیه است. سه پسر دیگر حضرت ام‌البنین از حضرت امیرالمونین (ع) یعنی جعفر، عبدالله و عثمان نیز همراه برادرشان عباس بن علی در روز عاشورا در جهت دفاع از اهل بیت به شهادت رسیدند. درباره دوران کودکی آن سپهسالار مظلوم دشت نینوا اطلاعات چندانی روایت نشده است و متاسفانه هنوز هم جای یک پژوهش آکادمیک درباره زندگی و دوران کودکی آن بزرگوار خالی است. می‌دانیم که او در کنار پدر و برادرانشان در نبردهای صفین و نهروان حضور داشت و علیرغم خردسالی رشادت‌های بسیاری از خود نشان داد. روایت است که جناب ایشان با دختر عبیدالله بن عباس پیوند ازدواج بست و یکی از فرزندانش را فضل نام نهاد. به همین جهت هم کنیه ایشان ابوالفضل است.

اما پس از واقعه جانسوز کربلا، در روایات ائمه و همچنین منابع تاریخی اسلام و منابع شیعی بسیار از حضرت عباس بن علی(ع) یاد شد. در مقاتل مختلف نیز آن بزرگوار به دلیل نقش عمده‌ای که در قافله عشق و نبرد روز عاشورا داشت، جایگاه والایی را به خود اختصاص داده است.

شیخ صدوق در «امالی» و همچنین ابی مخنف در «مقتل الحسین» حدیثی از حضرت سیدالساجدین امام سجاد (ع) بدین شرح روایت کرده‌اند که «روزی امام سجاد (ع) به یکی از فرزندان حضرت عباس (ع) (گویا جناب عبیدالله بن عباس) نگاه کرده و فرمودند که خداوند عباس (ع) را رحمت کند که جانبازی کرد و خوب امتحان داد و در راه برادر خود را مبتلا ساخت و خود را فدای برادر کرد تا دو دستش قطع شد. خداوند در عوض به او دو بال داد که با فرشتگان در بهشت پرواز می‌کند چنانکه به جعفربن ابی طالب عطا فرمود. حضرت عباس نزد خداوند متعال منزلت و مقامی دارد که تمام شهدای اولین و آخرین در روز قیامت تمنای مقامش را می‌کنند.»

همانطور که اشاره شد، حضرت عباس بن علی (ع) مقامی برجسته در روایت‌ها و مقاتل مربوط به رخداد جانسوز کربلا دارد. یکی از مهم‌ترین این مقتل‌ها کتاب «روضه الشهدا» ملاحسین واعظ کاشفی است. روایت مربوط به حضرت عباس بن علی را از این کتاب انتخاب کرده‌ایم که آن را پس از مطالب مربوط به معرفی این مقتل مهم در تاریخ و فرهنگ عامه شیعیان خواهید خواند:

معرفی «روضه الشهدا»

کتاب «روضه‌الشهدا» نوشته نویسنده بزرگ قرن نهم حسین واعظ کاشفی، از جمله قدیم‌ترین مقتل‌های فارسی است که طی پنج قرن از پرخواننده‌ترین و موثرترین کتاب‌های دینی و مذهبی در ایران بوده است. «روضه‌الشهدا» چنان شهرتی در جهان تشیع پیدا کرد که نسخ آن در تمام کتابخانه‌های جهان اسلامی یافت می‌شود. شهرت کتاب چنان فراگیر شد که به زبان‌های هندی، دکنی و ترکی هم ترجمه شد.

امام سجاد: فرمودند که خداوند عباس (ع) را رحمت کند که جانبازی کرد و خوب امتحان داد و در راه برادر خود را مبتلا ساخت و خود را فدای برادر کرد تا دو دستش قطع شد. خداوند در عوض به او دو بال داد که با فرشتگان در بهشت پرواز می‌کند«روضه الشهدا» در اواخر عهد تیموریان تألیف شده و پس از انتشار به عنوان منشأ روایی تعزیه به شکل‌گیری فرهنگ عامه تشیع در ایران و سایر مناطق شیعه‌نشین کمک شایانی کرده است. شاعران، نویسندگان، و داستان‌سرایان متعددی از روضة الشهدا برای خلق آثار ادبی و هنری الهام گرفتند. امروزه برداشت عامه مردم از واقعه کربلا همچنان متأثر از این کتاب است. عمده شهرت روضة الشهدا به دلیل عبارت‌پردازی‌های زیبای آن است که به شیوه گلستان سعدی، با نثری مسجع و جذاب و با بهره‌گیری از عناصر داستانی نوشته شده است. در این کتاب تاریخ با ادبیات درهم آمیخته است.

این کتاب در ۱۰ باب نوشته شده است که نخستین آن با عنوان «در ابتلای جمعی از انبیاء» نوشته شده و ماجرای رنج‌ها و مصائب برخی از پیامبران را روایت می‌کند. در باب دوم کتاب به موضوع ظلم قبیله قریش به پیامبر اکرم (ص) وارد می‌شود و در باب سوم ماجرای رحلت پیامبر اکرم (ص) را بازگو می‌کند. باب چهارم کتاب در احوالات حضرت فاطمه (س) نوشته شده است و باب پنجم به زندگی حضرت علی (ع) از ولادت تا شهادت اختصاص دارد. باب ششم در بیان فضایل امام حسن (ع) و باب هفتم در مناقب امام حسین (ع) نوشته شده است.

در باب هشتم کتاب به موضوع شهادت حضرت مسلم ابن عقیل (ع) وارد می‌شود و در باب نهم ماجرای ورود امام حسین (ع) به کربلا و نبرد با لشکر یزید را با تفصیل بیان می‌کند باب پایانی این کتاب نیز شرحی است بر وقایع وارد شده بر اهل بیت (ع) پس از واقعه عاشورا.

این کتاب در محرم امسال (۱۳۹۹) با تصحیح و مقدمه حسن ذوالفقاری و با همکاری علی تسنیمی و صبا واصفی با شمارگان هزار نسخه، ۸۰۳ صفحه و بهای ۱۲۰ هزار تومان توسط انتشارات علمی و فرهنگی روانه کتابفروشی‌ها شد.

در ذکر شهادت عباس علی (ع)

اما عباس علی که علمدار حسین (ع) بود چون احوال برادران بر آن منوال مشاهده نمود، سیل خون از دیده محنت بگشود.

آیا برادران و عزیزان کجا شدند * در دشت کربلا همه از هم جدا شدند

پس علم برداشته، پیش حسین (ع) آورد و بالای سر مبارکش بر پای کرد و گفت: ای برادر، علمداری ما با قیامت افتاد، عنایتی نما و اجازتی فرما. حسین (ع) بگریست و گفت: ای برادر نشانه لشکر من تو بودی، همینکه تو بروی همه جمعیت‌ها به تفرقه مبدل گردد. عباس گفت: ای پسر رسول خدای، جان من فدای تو باد. دلم از دنیا به تنگ آمده و آیینه سینه از غبار آزار اغیار زنگ گرفته، می‌خواهم که داد خویشان از ستمکاران بستانم و به تیغ انتقام بعضی را از مدبران کوفه و منکران شام بی جان گردانم. حسین فرمود: که چون مراد تو این است، باید که به میدان روی و اول بر این قوم حجت گیری و آنچه با تو گویم با ایشان بازگویی و اگر نشنوند، پس از آن آغاز حرب کنی.

پس کلمه‌ای چند با او بگفت و اجازت داد. عباس مبارز نامدار و شجاعی به غایت عالی مقدار بود. جرئت و قوت از حیدر کرار میراث داشت و پیوسته در معارک مقاتله رایت نصرت برمی‌افراشت. در این محل بر مرکبی تیزپای آهن خای، رعد صدای، برق نمای، سوار شده با تیغ مصری و سپر مکی و خود رومی روی به میدان نهاد.

برقی گرفته در کف و ابری به پیش روی* ماهی نهاده بر سر و چرخی به زیر ران

روی هوا را از تراکم غبار چون شب تار گردانید و صحن زمین را از ترید و جولان چون عرصه گلستان منور و مزین ساخت و چون به میان جنگ‌جای رسید، عنان مرکب بازکشید و گفت: ای قوم، این سید و سرور و این فرزند ستوده پیغمبر می‌گوید که برادران و خویشان و یاران و هواداران مرا کشتید و خون پاکان چندین بزرگان دین از صحابه و تابعین بر خاک هلاک ریختید، اکنون ما را چندان آب دهید که اطفال و عورات بنوشند و تشنگی ایشان کمتر شود و مرا بگذارید تا برخیزم و این باقی اطفال که مانده‌اند، برگرفته به طرف روم یا بلاد هند روم و جزیره عرب و ولایت حجاز با شما گذارم و شرط می‌کنم که من فردای قیامت بر شما خصمی نکنم و فعل شما را به خدا حواله نمایم، تا او هرچه خواهد کند.

چون عباس این پیغام جگرسوز ادا کرد، غلغله از سپاه پسر زیاد برآمد، جمعی خاموش شدند و قومی دشنام آغاز کردند و بعضی پشیمانی می‌خوردند و گروهی زار زار می‌گریستند، اما شمر ذی الجوشن و شبث ربعی و حجر بن الاحجار هر سه پیش آمدند و گفتند: ای پسر ابوتراب، با برادرت بگوی که اگر همه روی زمین آب فرو گیرد و در تصرف ما باشد، یک قطره از آن به شما ندهیم، مگر وقتی که بر یزید بیعت کنید و مطیع و منقاد پسر زیاد شوید.

عباس بر ایشان لعنت کرده، بازگشت و نزدیک حسین (ع) آمد، آنچه شنوده بود به ذوره عرض رسانید. حسین سر مبارک در پیش افکنده، آب در دیده بگردانید که ناگاه از خیمه فریاد و فغان برآمد و صدای العطش العطش به محیط آسمان رسید. عباس خروش و زاری اهل بیت شنیده، بی طاقت گشت و مشکی و دو مطهره برگرفته، نیزه در ربود و روی به آب فرات نهاد و گفت: می‌روم تا آبی به روی کار باز آرم، یا در دریای خون غرقه گشته و از تشنه دیدن و افغان تشنگان شنیدن باز رهم.

در بحر عمیق غوطه خواهم خوردن*یا غرقه شدن یا گهری آوردن

این کار مخاطره است خواهم کردن*یا روی بدان سرخ کنم یا گردن

راوی گوید که چهار هزار مرد بر آب فرات موکل بودند و هزار پیاده و دو هزار سوار. چون عباس روی به لب آب نهاد و این چهار هزار کس سر را بر وی گرفتند. عباس گفت: ای قوم شما مسلمانید یا کافر؟ گفتند: ما مسلمانیم. عباس فرمود که در مسلمانی کجا روا باشد که سگ و خوک و دد و دام و چرنده و پرنده همه از این آب می‌خورند و شما فرزندان مصطفی و جگرگوشگان فاطمه زهرا (س) را محروم می‌سازید و از این آب منع می‌کنید؟ از تشنگی قیامت اندیشه نمایید و از خجالت و ندامت آن روز یاد آرید. حالا شما اوقات بر لب آب می‌گذرانید و از حال تشنگان صحرای کربلا خبر ندارید

تو را که درد نباشد ز حال ما چه تفاوت * تو سوز تشنه چه دانی که بر کنار فراتی

چون نگهبانان فرات این کلمات بشنیدند، پانصد پیاده پیش آمده بر عباس تیرباران کردند. عباس سپر در روی کشیده و نیزه بر گوش اسب نهاده، بر ایشان حمله کرد و هشتاد کس را از پای درآورد و باقی همه را برگردانید و متفرق ساخته تا رسیدن سواران اسب خود را در آب افکند، در این محل سواران در رسیده، آهنگ حرب کردند. عباس بانگ بر مرکب زده از آب بیرون آمد و رجز خوانان بر ایشان حمله کرد و ترجمه رجز او این ابیات مشهور است:

عباس مبارز نامدار و شجاعی به غایت عالی مقدار بود. جرئت و قوت از حیدر کرار میراث داشت و پیوسته در معارک مقاتله رایت نصرت برمی‌افراشتعباس علی است شیر غازی * از بیشه خسرو حجازی

آورده به زیر ران و در دست * آب یمنی و باد تازی

سر می‌بازم مگر که یابم * نزدیک خدای سرفرازی

بر آل نبی سپه کشیدن * کاری است که نیست کار بازی

غافل مشوید از آنکه نبود * بیهوده سخن بدین درازی

مردمان از خوف نیزه و بیم شمشیر او در رمیدند و او دیگرباره اسب در آب راند و باری دیگری سواری هزار بر او حمله آوردند. عباس نیزه در آب افکند و تیغ برکشید و از آب بیرون رانده حمله کرد و به هر سو که روی آوردی مردم برمیدندی تا وقتی که لب آب از ایشان بستد. پس فرود آمد و مشک پرآب کرده، خواست که آب خورد، آخر از تشنگی حسین و زنان و کودکان اهل بیت یاد کرد و آب ناچشیده سوار شد و مشک در دوش راست کشید. سوار و پیاده سر راه بر روی گرفتند و او با ایشان حرب درپیوست، ناگاه نوفل بن ارزق بی‌خبر خود را به عباس رسانید و او با دیگری مشغول بود. آن مدبر حربه‌ای حواله عباس کرده، دست راستش از بدن جدا شد و عباس اینجا رجزی می‌خواند که یک بیت از او چنین است:

وَ اللهِ الو قَطَعْتُم یَمینی * لا حمین صابراً عن دینی

پس عباس از روی مردانگی مشک را در دوش چپ کشید، دست چپش نیز بینداختند، مشک را به دندان در دوش کشید و به رکاب دشمن را از پهلوی خود دور می‌کرد، ناگاه تیری بر مشک آمد و سوراخ شده آب‌ها بریخت. زبان حال عباس می‌گفت: آیا چه حکمت است که آبی به حلق ما تشنگان نمی‌رسد؟ و منادی غیبی ندا می‌کرد که شربت‌های بهشت برای شما آماده کرده‌اند، حیف باشد که لب بدین آب تر کنید.

به آب شور جهان تر مکن لب همت * که شربت تو مهیاست از شراب طهور

بر این مضیق فنا دل منه که جای دگر * برای عشرت تو برکشیده‌اند قصور

پس عباس از آن دو زخم منکر از اسب درافتاد و گفت: ای برادر برادرت را دریاب. آواز به گوش حسین (ع) رسید، دانست که به نزدیک جد و پدر رفته است، آهی از حسین برآمد که زمین کربلا از هیبت آن به لرزه درآمد.

کد خبر 5171864

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha