پیام‌نما

وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ * * * و [نیز یاد کنید] هنگامی را که پروردگارتان اعلام کرد که اگر سپاس گزاری کنید، قطعاً [نعمتِ] خود را بر شما می‌افزایم، و اگر ناسپاسی کنید، بی‌تردید عذابم سخت است. * * * گر سپاس خدا كنيد اكنون / نعمت خويش را كنيم افزون

۲۶ دی ۱۳۸۲، ۱۲:۴۱

به مناسبت چهل و هشتمين سالگرد شهادت فداييان اسلام

ملاقات نواب صفوي با محمد رضا پهلوي

ملاقات نواب صفوي با محمد رضا پهلوي

ملاقات شهيد نواب صفوي با شاه ، يكي از فرازهاي مهم تاريخ مبارزات فداييان اسلام است

علت ملاقات با شاه

پس از ترور كسروي، نواب به آذربايجان رفت. سالها قبل شخصي به نام «سيد مهدي هاشمي» در جلسات نواب شركت مي كرد. زماني كه نواب حال او را جويا شد به او اطلاع دادند كه هاشمي در زندان منتظر صدور حكم اعدام است. نواب براي اينكه بتواند او را از زندان آزاد كند به دفتر استاندار رفت. استاندار بي‌توجه به او مشغول كارش بود و چون او را نمي‌شناخت ، در حالي كه سرش پايين بود پرسيد: «چه كار داري؟»

نواب با صداي بلند گفت: «برخيز! وقتي يك روحاني پيش شما مي‌آيد بايد به عمامه‌اش و به سيادتش احترام بگذاري. چرا برنخاستي؟»

استاندار كه تا آن زمان چنين برخوردي از طرف يك روحاني نديده بود، سراسيمه از جا برخاست و با احترام از نواب دعوت نمودكه بر روي صندلي بنشيند. نواب پس از يك گفتگوي طولاني تقاضايش را گفت و استاندار قول مساعدت داد اما نواب آرام ننشست و طي تلگرافي از شاه درخواست ملاقات كرد و چون موفق به اين ملاقات نشد اعلاميه‌اي به اين مضمون در روزنامه‌ها چاپ كرد:

« شاه ايران را در ميان حصاري سنگي در دربار زنداني كرده‌اند»

سرانجام امام جمعه تهران كه مي‌دانست نواب آرام نمي‌نشيند از « محمود جم » وزير دربار ، خواست تا وقت ملاقاتي به نواب بدهند وسرانجام اين فرصت فراهم آمد.

روز ملاقات نواب با شاه فرا رسيد. محمود جم به نواب گفت: «ملاقات اعليحضرت تشريفاتي دارد، زماني كه به نزد ايشان رفتيد، تعظيم كنيد و با سربازهايي كه به شما سلام نظامي مي‌دهند به گونه‌اي برخورد كنيد كه افسرهاي ما دلسرد نشوند... ساعت ملاقات شما هم يك ربع است

نواب به او پاسخ داد: «لازم نيست شما بگوييد خودم مي‌دانم.» رهبر فداييان بي‌توجه به سخنان وزير دربار ، در پاسخ سلام افسران ، در حالي كه دستش را بالا گرفته بود گفت: «سرباز اسلام باشيد, در راه اسلام حركت كنيد

شاه در كناري ايستاده بود و نواب جلو رفت. محمود جم گفت: «تعظيم كن.» نواب خيلي آرام گفت: «خفه شو» پس از سلام نواب، شاه با او دست داد و گفت:

«آقاي نواب صفوي! ما از فعاليتهاي شما در عراق باخبر هستيم

نواب فوراً پاسخ داد: «براي مسلمان، همه كشورهاي اسلامي يكي است؛ «نجف، ايران، ‌مصر و مراكش. همه جاي دنياي اسلام خاك مسلمانان است. وظيفه مسلمان اين است كه كارش را انجام دهد

دوباره شاه پرسيد: «آقاي نواب صفوي چه مي‌خوانيد؟ من شنيده‌ام شما طلبه هستيد و درس مي‌خوانيد. ما آمادگي داريم كه هزينه تحصيل شما را تأمين كنيم

نواب دستش را محكم بر روي ميز كوبيد و گفت: «من درس هستي و سياه مشق زندگي مي‌خوانم و مردم مسلمان ايران اين قدر غيرت دارند كه اين سرباز كوچك امام زمان (عج) را خودشان اداره كنند. اما من به شما نصيحت مي‌كنم:

اين دغل دوستان كه مي‌بيني             مگسانند گرد شيريني

شما بايد از فلسطين حمايت كنيد. شما با مردم مظلوم و فقير باشيد

در همان ديدار با تقاضاي نواب، شاه با يك درجه تخفيف حكم حبس «سيد مهدي هاشمي» را صادر نمود. پس از پايان وقت ملاقات ، شاه به وزير دربار گفت: «اين سيد مثل يك افسر كه با سرباز صحبت مي‌كند با من صحبت كرد و اصلاً انگار نه انگار شاهي وجود دارد. اين چه كسي بود كه فرستاده بودي اينجا؟»

ملا قا ت شهيد نوا ب صفوي با محمد رضا پهلوي از زبان حجت الاسلا م علي دواني

از خاطراتي كه در رابطه با مرحوم نواب هست ، ملاقات با شاه مي باشد . طبق قرارقبلي براي مرحوم نواب وقت گرفته بودند وبه گفته خود " محمود جم " مرحوم نواب هنگام داخل شدن كه سربازها به احترام نظامي تفنگها رابالا برده بودند ، مثل هميشه دستش را ازداخل عبا درآورده وعبا را از دست راستش گرفته به دست چپ به گونه اي كه عبا باز نباشد وگفته بود " آها آها " وخيلي متين سلام با دست داده بود وآمده بود بالا .

محمود جم جلو مي آ يد . آن طور كه خو دش براي امام جمعه نقل كرده بود ، نواب خيلي محكم دست مي داد ، گفتم : " آ قاي نواب اينجا مراسم ..."

گفت : " چي؟ "

گفتم : " اولا كه در باز مي شود شما ابتدا بايد سلام كنيد "

گفت : " لازم نيست شما بگوئيد خودم مي دانم "

گفتم : " ضمنا ربع ساعت هم بيشتر براي شما وقت نگرفتيم "

گفت : " خب "

هنگام ملاقات شاه ديده بوديم كه اين شخص ( نواب ) دست داده بود و نشسته بود و مرحوم نواب خودش مي گفت يك ميز گردي را جلوي ما گذاشته بودند ( آن روزها محمد مسعود در روزنامه مرد امروز نوشته بود كه « اشهد ان لا اله الا الله ، اشهد ان محمد رسول الله ، من مسلمانم ، فلان و فلانم ولي به آ قاي بروجردي مي گويم كه حجاب در اسلام نيست وعقيده به حجاب ندارم » و متا سفانه اين نامرد (محمد مسعود ) قمي هم بوده .

مرحوم نواب آ مده بود كه شكايتي بكند كه چرا اجازه چنين حرفهايي را مي دهيد . نواب مي گفت كه با دستم همين طور مي كوبيدم روي ميز ، تق، تق ، چرا در اين مملكت كساني باشند كه اعتنا به تعاليم اسلامي نكنند ؟ ومحمد رضا پهلوي هم هاج و واج مانده بود.

محمود جم بعدها مي گفت :

« من از اتاق بغلي صداي تق و تق دست نواب را كه بر ميزمي زد مي شنيدم و شا ه گفته بود :" بسيار خوب "

فرداي آن روز محمود جم به امام جمعه گفته بود :

« آقا مي خواهم مطلب بامزه اي بگويم ، اين شخصي كه شما براي ديدار با شاه معرفي كرده بوديد عادي آمد و رفت . آقاي نواب هم كه از قبل وقت گرفته بود چنين برخورد كرد . به طوري كه شاه بعد از رفتن نواب مرا خواست و گفت : نه به آخوند ديروزي و نه به سيد امروزي . اين آخوند كه مال عهد دقيانوس بود و اين سيد هم مثل يك افسر كه با يك سرباز دارد صحبت ميكند با من صحبت كرد و اصلا انگار نه انگار شاهي وجود دارد . اين چه كسي بود فرستاده بودي اينجا ؟ »

پيشنهاد شاه به نواب

امام جمعه تهران «دكتر سيد حسن امامي» پس از بازگشت نواب از مصر به ملاقات رهبر فداييان رفت و گفت: «اعليحضرت براي تجليل از مقام فضل و كمال آقاي نواب صفوي، نيابت توليت آستان قدس رضوي را به ايشان تفويض مي‌كنند و اختيار مي‌دهند كه آقاي نواب صفوي درآمد آنجا را با نظر خود به مصارف شرعيه برسانند و از حمايت كامل اعليحضرت برخوردار باشند، مشروط بر اينكه در كار سياست مملكت هيچ مداخله‌اي نداشته باشند.» چهره نواب از خشم سرخ شد. با ناراحتي و عصبانيت به امام جمعه گفت:

«پسرعمو...اينكه به شما مي‌گويم‌، مكلف هستيد كه عيناً به اين سگ پهلوي برسانيد. به او بگوييد كه تو مي‌خواهي مرا با دادن پست و مقام و پول فريب بدهي و خودت آزادانه هر كاري كه مي‌خواهي با دين خدا و مملكت اسلام، دهي اين محال است . من يا تو را مي‌كشم و به جهنم مي‌فرستمت و خود به بهشت مي‌روم و يا تو مرا مي‌كشي و با اين جنايتت باز هم به جهنم رفته و من در بهشت در آغوش اجدادم جاي مي‌گيرم. ولي در هر حال تا من زنده هستم امكان ندارد ساكت باشم و بگذارم تو هر كار كه مي‌خواهي انجام دهي

دكتر سيد حسن امامي پس از مذاكره با نواب ، نااميد به نزد شاه بازگشت.

کد خبر 52100

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha