۷ خرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۰۱

نشست اول شب‌های داستان فارسی برگزار شد

رازهای «بزها به جنگ نمی‌روند»/معمایی در دل یک روایت پرماجرا

رازهای «بزها به جنگ نمی‌روند»/معمایی در دل یک روایت پرماجرا

منتقدان در نشست نقد و بررسی «بزها به جنگ نمی‌روند» گفتند که این رمان فضای بکرِ کمتر تجربه شده‌ای دارد. امتیاز دیگرش در این است که از دل یک روایت پرماجرا معمایی نفس گیر را مطرح می‌کند.

به گزارش خبرنگار مهر، نخستین نشست از سلسله نشست‌های «شب‌های داستان فارسی» در گروه باشگاه همشهریان داستان با نقد و بررسی رمان «بزها به جنگ نمی‌روند» و با حضور نویسنده اثر مهیار رشیدیان‌ و منتقدان احمد ابوالفتحی و مهدی معرف، برگزار شد. مهیار رشیدیان نویسنده‌ رمان «بزها به جنگ نمی‌روند» متولد بهمن ۱۳۵۷ از خرم‌آباد و دانش‌آموخته‌ ادبیات نمایشی است که پیش از این، مجموعه‌داستانی «دو پله گودتر» و داستان بلند «آقا رضا وصله‌کار» از او منتشر شده بود.

داستانی سینمایی اما به نثر

در ابتدای جلسه، مدیر نشست، با این پرسش از نویسنده که ایده اولیه رمان از کجا سرچشمه گرفته است گفت‌وگو را آغاز کرد. مهیار رشیدیان در پاسخ به این پرسش گفت: ایده‌ اولیه‌ رمان به‌نوعی برگرفته از تجربه‌ زیسته‌ و تخیل من است. رمان از دو بخش مجزا تشکیل شده است بخش اول بزها به جنگ نمی‌روند و بخش دوم دره‌ پروانه‌ها که این دو مکمل یکدیگرند. من سال‌ها مستندسازی صنعتی و عمرانی انجام می‌دادم و در پروژه‌ای سدسازی، تونل‌سازی و راه‌سازی عکاسی و مستندسازی می‌کردم. این فضا برای من که داستان‌نویس بودم فضای بکر و جذابی بود اما به‌سبب امرار معاش نمی‌توانستم مثل نویسنده‌ حرفه‌ای روزی هشت ساعت بنویسم بنابراین در اوقات فراغتی که نصیبم می‌شد از تاثیری که آن فضا بر تخیل داستانی‌ام می‌گذاشت تکه‌تکه می‌نوشتم. من برای فیلم‌ساختن راش‌های مختلف می‌گرفتم و سپس تدوین می‌کردم. برای بزها به جنگ نمی‌روند هم به این روش عمل کردم و تکه‌تکه نوشته‌هایم را کنار هم گذاشتم تا سرانجام این داستان در بازنویسی‌های مکرر کامل شد.

چرخش بین رازها و نشانه‌ها

در ادامه نشست مهدی معرف، منتقد ادبی سخنانش را این‌گونه آغاز کرد: رمان فضای بکری دارد که در ادبیات ما کمتر دیده شده است؛ فضایی کوهستانی، خشن با طبیعتی پرشکوه. آدم‌هایی که در این فضا زندگی می‌کنند با آدم‌هایی که در شهرها زندگی می‌کنند متفاوت‌اند. اولین و بیشترین چیزی که در بستر این رمان دیده می‌شود محصوربودن آدم‌ها در یک محیط است. محیطی که دائم تغییر می‌کند وکلیت روایت در یک روند عبور اتفاق می‌افتد.

وی افزود: نویسنده از عناصر پیرامون محیط، به‌درستی استفاده کرده و نشانه‌ها را از دل طبیعت بیرون کشیده و داستان را بر پایه نشانه‌ها استوار کرده است. داستان بین راز و نشانه چرخش دارد. رازی در این روایت شکل گرفته است که با نشانه‌ها فاصله‌گذاری، توجیه، تفسیر و تاویل می‌شود. سد، نشانه انقطاع و نگه‌داشتن است. آبی که روستا را می‌پوشاند وجه‌ای از پنهان‌کاری و فراموشی دارد. این انقطاع حتی تا شخصیت‌های داستان هم پیش می‌رود و به‌عنوان مثال در شخصیتی مثل معمار که لکنت زبان دارد، نمود پیدا می‌کند. در داستان، مرزهای پنهان و پیدا در هم آمیخته می‌شوند. یکی از این مرزها جهان مردگان و جهان زندگان است؛ مرز فراموشی و مرز به‌یادآوری.»

معترف ادامه داد: مهیار رشیدیان می‌توانست کمی بیشتر از قدرت زبان و ادبیات استفاده کند هر چند داستان با زبان قدرتمندی نوشته شده است اما این قابلیت را داشت که از ظرفیت‌های موجود بیش از بیش بهره ببرد.

روایتی صنعتی، دقیق و پرجزییات و جهانی سرشار از نظارت

احمد ابوالفتحی، دیگر منتقد این نشست، داستان را روایتی صنعتی دانست که هوشمندانه از مسیری که تاکنون در داستان فارسی کمتر طی شده، حرکت می‌کند. او حُسن داستان را در این مسئله عنوان کرد که از دل یک روایت پرماجرا، معما طرح می‌کند و از همان ابتدا خواننده را دچار فقدان و غیاب‌های متعدد کرده و به سیاست پسِ غیاب هم نقب می‌زند. یعنی روایت در سطحِ یک روایتِ پرماجرا باقی نمی‌ماند و کم‌کم به سمت چرایی بنیادینِ غیاب می‌رود.

ابوالفتحی گفت: در داستان، با جهانی پر از نظارت مواجه هستیم با نظارت‌های شدیدی که جذابیت روایت را بیشتر کرده است. در بخش بزها به جنگ نمی‌روند در اثر قهر طبیعت با قربانی‌شدن معمار مواجه هستیم. داستان فلش‌فورواردهایی مقهورکننده دارد که مخاطب را در تعلیق فرو می‌برد.

نویسنده‌ی رمان «سال سی» یکی از درخشان‌ترین صحنه‌های داستان مهیار رشیدیان را صحنه‌ای شمرد که مهندس به دست‌های کاک خلیل نگاه می‌کند و آن دست‌های پرلک و پیس را شبیه سمندر درشتی می‌بیند. او همچنین درباره گوراب رو به‌اضمحلال که رازها را آشکار می‌کند گفت: گورهای رسمی این روستا پس از تخلیه‌شدن با بتن پوشانده می‌شوند اما با جاری شدن آب رودخانه با استخوان‌هایی مواجه می‌شویم که یک‌باره روی آب می‌آیند و رازهای قدیمیِ پنهان در دل گوراب را آشکار می‌کنند.

مهیار رشیدیان در پاسخ به این پرسش که چرا رمان در دو بخش ِ «بزها به جنگ نمی‌روند» و «دره‌ی پروانه‌ها» نوشته شده است، جواب داد: این دو بخش مکمل یکدیگر بودند. در واقع کولبرها و افراد داستان دوم با بزهای داستان اول همپوشانی داشتند.

احمد ابوالفتحی وجه مشترک شخصیت معمار و شخصیت شفیق را در گمگشتگی عنوان کرد و با مقهورشمردن این دو شخصیت در برابر طبیعت گفت: رازآلودگی روایت بزها به جنگ نمی‌روند موجب شده اثر پایانی چندخوانشی داشته باشد.

مهدی معرف نیز در تکمیل گفته‌هایش اشاره کرد: بخشی از داستان که پنهان مانده است در مرکز می‌گذرد. اما بخش آشکار داستان در مکان مرزی و حاشیه ایران روایت می‌شود ولی آن چیزی که ما می‌بینم نظارت بالادستی‌ها در روستای مرزی است که همه چیز را کنترل می‌کند. مرکز، خودش را به روستا و آدم‌هایش تحمیل می‌کند و همه چیز را مهندسی می‌کند. بزها به جنگ نمی‌روند در بطن خویش، جبری نهفته دارد اما در انتهای داستان به گره‌های بازنشده و به سوال‌های بیشتر از قبل می‌رسیم. جبر وجود دارد اما خارج از فهم و اراده ماست.

سپس مهیار رشیدیان در پاسخ به این پرسش که اکنون مشغول نوشتن داستانی هست یا خیر؟ گفت همواره و هر روز می‌نویسد و امیدوار است از دل آن اثری خلق کند. او سخنانش را با این جمله از احمد محمود به پایان برد: کسی که می‌نویسد مثل مومنی است که سروقت نمازش را می‌خواند و حالا اگر روزی اذان بگویند و او ننویسد انگار چیزی را گم کرده است.

در پایان جلسه، همراهان ِ باشگاه همشهریان داستان که در این نشست مجازی حضور داشتند پرسش‌های خود را مطرح کردند.

این جلسه که نخستین نشست از سلسله نشست‌های شب‌های داستان فارسی بود در گروه تلگرامی باشگاه همشهریان داستان از طریق ویس‌چت برگزار شد و فایل صوتی آن در باشگاه همشهریان داستان قابل‌بارگیری و شنیدن است. گفتنی است دومین نشست از سلسله نشست‌های «شب‌های داستان فارسی» دوشنبه هفدهم خرداد ۱۴۰۰ از ساعت ۲۲ برگزار خواهد شد و به کتاب «رشت، ساغری‌سازان، کوچه‌ی بلورچیان» نوشته شهلا شهابیان اختصاص دارد.

کد خبر 5222070

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha