پیام‌نما

وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ * * * و [نیز یاد کنید] هنگامی را که پروردگارتان اعلام کرد که اگر سپاس گزاری کنید، قطعاً [نعمتِ] خود را بر شما می‌افزایم، و اگر ناسپاسی کنید، بی‌تردید عذابم سخت است. * * * گر سپاس خدا كنيد اكنون / نعمت خويش را كنيم افزون

۷ مرداد ۱۳۸۶، ۸:۱۰

بازتاب کلام علی(ع) در شعر اقبال لاهوری

بازتاب کلام علی(ع) در شعر اقبال لاهوری

خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: شعر اقبال لاهوری از جنبه ها و نگاه های متعدد قابل بررسی و تحلیل بوده است. دکتر "ابوالقاسم رادفر" عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و از محققان زبان و ادبیات فارسی در شبه قاره ، ارادت اقبال به امیرالمومنین و بازتاب آن را در اشعار او مورد بررسی قرار داده است.

اقبال گذشته از اطلاعات وسیع در زمینه‏هاى گوناگون، به ‏ویژه فلسفه و شعر، در قرآن نیز مطالعات عمیقى داشت و در تمام دوران حیاتش هیچ ‏گاه از مطالعه و تدبر و تفکر در باره قرآن غافل نشد و در نظر داشت در این باره کتابى تألیف کند.

شعر اقبال گویای عقاید قلبی اوست

او منابع فراوانى جمع‏آورى کرد، یادداشت‏هایى فراهم آورد و حتى شروع به نوشتن کرد؛ اما بیمارى و کسالت مزمن مانع انجام این کار شد و ناگزیر از نوشتن دست کشید. زمینه مطالعات اسلامى اقبال به قرآن محدود نمى‏شود. از آنجا که او رسالت عظیمى در قبال جامعه و ارتقاى انسان‏ها بر دوش خود مى‏دید، تلاش مى‏کرد در کنار مطالعات عمیق خود در عرصه‏هاى گوناگون، به‏ویژه تعلیمات اسلامى، با تاسى به راه و رسم خاتم انبیا محمد مصطفى (ص)، بانوى بزرگ اسلام حضرت فاطمه (س) و امامان همام به‏خصوص امام على (ع) و سرور شهیدان کربلا حسین بن على (ع)، آرزوها و آرمان‏هاى بزرگ خود را جامه عمل بپوشاند.

از این روست که اشعار دینى اقبال گویاى عقیده قلبى و باورهاى ناب این متفکر معاصر جهان اسلام است که به دور از هر گونه آلایش و شایبه ‏اى حرف دل خود را زده است. سخنانى که بیان آنها فقط از انسان‏هاى باورمند و مؤمن انتظار مى‏رود. انسانى که در بستر مرگ، این گونه مى‏سراید: نشان مرد مؤمن با تو گویم / که چون مرگش رسد خندان بمیرد

بزرگ مردى که فکر مرگ او را آرامش مى ‏دهد. اندیشه ‏اى که اسوه‏هاى او چون امیرالمؤمنین على (ع)، بدان معتقدند و شهادت و مرگ را موجب رستگارى و سعادت مى‏دانند زیرا بر این باورند که روح مطلقا فناناپذیر و فعالیت آن جاوید است و ابدى. و مرگ فقط مفارقت از تن است و کالبد خاکى. بنابر همین اعتقاد، اقبال چند روز پیش از وفاتش به برادر خود گفته بود: «من مسلمانم و از مرگ نمى‏ترسم.»

احاطه علامه اقبال به معارف اسلامى و آشنایى عمیق او با قرآن و احادیث، همچنین جهان‏بینى و بصیرتش ادراک وسیعى به او داده بود. و این امر موجب شد که او بتواند در ایراد خطابه‏هاى خود از دانش‏هاى اسلامى‏اش بهره‏هاى فراوان بگیرد و از تحسین شوندگانش برخوردار گردد. اقبال همان طور که به درک درستى از شاعرى و هنر رسیده بود به مفهوم حقیقى دین و رسالت انبیا و اولیا نیز پى‏برده بود و همه آنها را در خدمت سعادت و بهتر شدن حیات بشرى مى‏دانست.

به نظر اقبال، هدف از شاعرى مانند همه هنرها، این است که زندگى انسان را زیبا و پرمایه سازد و «هنر آن چیزى است که نماینده کوشش و سعى و تلاش انسان در درک حقایق حیات باشد.». همچنین عشق به اسلام و پیامبرش (ص) این فکر را در ذهن اقبال تقویت کرد که کتابى به زبان انگلیسى تحت عنوان پیامبر فراموش شده بنویسد اما این اندیشه هم صورت عمل نپذیرفت. گویى که اقبال بیشتر براى شعر و شاعرى آفریده شده و انجام کار تحقیقى و منثور چندان به مذاق او سازگار نبوده است زیرا تا آخرین روزها و ساعات زندگى از سرودن شعر دست نکشید.

کلام امیرالمومنین در شعر اقبال

اما از آنجا که سخن ما درباره تأثیر و نفوذ کلام امام على (ع) در شعر اقبال است فعلاً از سایر موارد چشم‏ پوشى مى‏کنیم و به بررسى جلوه‏هاى کلام امیرمؤمنان در اشعار اقبال مى‏پردازیم.

آنچه در شعر اقبال زیر نفوذ کلام امام همام به چشم مى‏خورد یک بهره ‏گیرى ساده و عادى نیست، بلکه تأثیرى است عمیق و پویا و حرکت‏ساز. عاملى است پیوند دهنده گذشته وحال. به طورى که بررسى دقیق این اشعار زوایا و ابعاد تاریخى بسیارى را براى ما روشن مى‏کند و به دنبال خود نتایج سودمندى به بار مى‏آورد. اگرچه اقبال از شاعران و متفکران بسیارى متأثر است و نتیجه افکار و اندیشه‏هاى آنان را به‏نحوى شایسته و بایسته در قالب اشعار خود آورده و حتى برخى چون مولوى و حافظ را الگو قرار داده و با عشق و علاقه خاصى از آنان نام مى‏برد تا جایى که ابیات زیر از مولوى را در سرلوحه دفتر شعر خویش آورده است، آنجا که مى‏گوید:

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیرخدا و رستم دستانم آرزوست

با توجه به این بیت است که جهان‏بینى و آرزوى قلبى شاعر براى ما روشن مى‏شود. شاعرى که در جست‏ وجوى شیرخدا على (ع)، نمونه اعلاى انسان کامل، و خواستار رستم دستان، نماد آرزوهاى والا و دست‏ نیافتنى انسان‏ها، است. آنچه بیش از همه رنگ و بوى خاصى به کلام اقبال داده همان عناصرى است که ما در رفتار و کردار و شخصیت امام على (ع) و در لابلاى سخنان و کلمات قصار آن بزرگوار در کتاب عظیم نهج‏البلاغه مشاهده مى‏کنیم.

عبودیت تام و تمام به دور از هرگونه شائبه، زهد و اخلاص کامل، عدالت و حق‏جویى به نحو اتم، عشق وافر به معبود یکتا، پاکبازى در راه معشوق، آزادگى و حریت، باور و ایمان صادقانه و مخلصانه و هرآنچه از خوبى و خیر مى‏توان یافت ویژگى‏هاى آن امام همام است که پیوسته و همواره در پیش چشم اقبال، شاعر و متفکر بزرگ شرق، بوده و متأثر شدن از این صفات و انعکاس آن در اشعارش باعث وقار کلام و ارزش سخن او شده است. اقبال با تأسّى از تعلیمات اسلامى و قرآنى و اسوه‏هاى
برجسته اسلام و تفکر و تدبر پیرامون آنها و برداشت درست از نیازهاى جامعه، همواره شعرش را وسیله ‏اى براى بیان همبستگى‏هاى اسلامى و باورهاى انسانى قرار مى‏دهد و شاعر منادى وحدت اسلامىِ بین امت‏ها لقب گرفته است. او مى‏گوید: «اسلام یک صبغه الهى است که زندگى مسلمانان را دربرگرفته است و کثرت‏ها را به وحدت و نفاق‏ها را به وفاق تبدیل کرده است. وى در قطعه «الله ‏الصمد»، ضمن تفسیر سوره اخلاص، می گوید:

مسلم استى بى‏نیاز از غیرشو
اهل عالم را سراپا خیر شو
چون على در ساز با نان شعیر
گردن مرحب شکن خیبر بگیر

بیان این گونه اشعار نشان دهنده تأثیر اقبال از عرفان قرآنى و اسلامى است. آرى «قوت جبرائیل از مطبخ نبود»، قدرت على (ع) که موجب فتح خیبر و شکستن گردن مرحب یهودى شد از جانب خداوند بود. عشق به پیامبر گرامى (ص) و ائمه اطهار (علیهم السلام) در سراسر آثار این شاعر بلندپایه بسیار است، در ابیاتى چون:
هرکه عشق مصطفى (ص) سامان اوست
بحر و بر درگوشه دامان اوست

یا :

هست دین مصطفى (ص) دین حیات / شرع شد تفسیر آیین حیات

علی (ع) اسوه جاودانه

على (ع) هم دست پرورده و شاگرد این مکتب است. بزرگ معلمى که درس مساوات و برادرى و آزادى مى‏دهد. اقبال هم که پیشانى در پیشگاه این بزرگان برخاک ساییده است و خود را شاگرد خاندان رسالت و امامت مى‏داند یادآور مى‏شود که همه انسان‏ها مى‏توانند تحت تعلیمات انسان‏ساز اسلام، پاک و على‏وار زندگى کنند:
ز حیدریم من و تو ز ما عجب نبود
گر آفتاب سوى خاوران بگردانیم

اسوه و نمونه بودن على (ع) به مردانگى و شجاعت و انجام اعمال قابل ستایش و ستودنى آن بزرگ در ابعاد گوناگون، در تاریخ بشرى به‏ویژه تاریخ اسلام، به‏قدرى برجسته و شگفت‏انگیز است که هر فرد بى‏غرضى که با زندگانى، افکار و شخصیت والاى آن ابوالعجایب کمى آشنا باشد سرتعظیم فرود مى‏آورد؛ چه برسد به علامه اقبال که بیشتر عمر خود را در راه شناخت اسلام و قرآن و بزرگان این دین برحق سپرى کرده است. اقبالى که على (ع) را نخستین مسلم اول مى‏خواند و سرمایه ایمان را عشق به على (ع) و حیات و زندگى خود را وابسته به محبت و دوستى او مى‏داند. شاعرى که جوشش چشمه درون خود را از فیضان زمزم وجود آن بزرگوار طلب مى‏کند. اوست که خاک وجودش سرشته با مهر و محبت على (ع) است و سوز و نواى درونش برخاسته از عشق به على (ع). آن على اعلى که گفتار و کردارش باعث قوت دین مبین شده و کاینات و موجودات از خاندان آن امام بزرگ رسم و آیین پذیرفته است. آن امامى که حضرت محمد (ص) او را بوتراب خوانده و خداوند متعال او را در کتابش یدالله‏ لقب داده است.

از آنجا که اقبال در خانواده ‏اى مذهبى به دنیا آمده بود عشق و علاقه‏اى به حضور در محافل مذهبى داشت. در این مجالس بود که مناقب حضرت على (ع) را مى‏شنیده است. لذا همواره فکرش متوجه به این نکته بوده و هیچ‏گاه صفات و شخصیت مولا على (ع) از پیش چشم او دور نمى‏شده است. از این رو، در جاى جاى اشعارش ذکر على (ع) مى‏کند و اعمال قهرمانى و صفات ملکوتى و برجسته او را بیان و آرزو مى‏کند که همه مردم همچون او باشند: پنجه حیدر که خیبرگیر بود / قوت او از همین شمشیر بود

یا:

بده او را جوان پاکبازى
سرورش از شراب خانه‏سازى
قوى بازوى او مانند حیدر
دل او از دو گیتى بى‏نیازى

اقبال در اشعار و مقالات و سخنرانى‏هایش همیشه سعى کرده است قهرمانان اسلامى را از لابلاى صفحات تاریخ بیرون بکشد و جلوى چشم مسلمانان به عنوان سرمشق و نمونه قرار دهد. شاخص‏ترین این افراد حضرت محمد (ص) و امام على (ع) و فاطمه زهرا (س) وامام حسین (ع) هستند، اقبال که اشعارى از روى صدق و صمیمیت و سرشار از شور و احساس در باره آن بزرگواران سروده و فضاى شعر خود را با یادکرد آنان عطرآگین کرده است. وقتى مناقب علوى را در اشعار اقبال مى‏خوانیم این احساس به ما دست مى‏دهد که وى حقیقتا شاعرى است على‏شناس. انسانى که گویى سال‏هاى عمرش را با نام و یاد و شخصیت و رفتار و کردار على (ع) گذرانده و سخت تحت تأثیر نفوذ علمى و عملى آن اسوه تقوا و علم و فضیلت بوده است. اقبال، على (ع) را قطب‏نماى کشتى نجات مى‏داند و مطالعه روش زندگانى و خط مشى او را الهام‏بخش سعادت انسان‏ها.

اعتقاد قلبى و باور درونى اقبال نسبت به على (ع) از اشعارى که در منقبت و توصیف آن جناب سروده به‏خوبى محسوس است. او است که على را برتر و والاتر از همه مى‏داند و مى‏گوید:

هزار خیبر و صد گونه اژدرست اینجا
نه هر که نان جوین خورد حیدرى داند
نه هر که طوف بتى کرد و بست زنارى
صنم‏پرستى و آداب کافرى داند

یا

نعره حیدر نواى بوذر است
گرچه از حلق بلال و قنبر است
هریکى از ما امین ملت است
صلح و کینش صلح و کین ملت است

کد خبر 525336

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha