۱ شهریور ۱۴۰۰، ۶:۲۳

نگاهی به «چهل سال دیپلماسی فرهنگی»/۱۱

رایزن‌های فرهنگی ایران در کابل نقشی در روابط فرهنگی دوکشور ندارند

رایزن‌های فرهنگی ایران در کابل نقشی در روابط فرهنگی دوکشور ندارند

سیدناصری می‌گوید که رایزنی‌های فرهنگی ایران در کابل تاکنون نقش چندانی در روابط فرهنگی ایران و افغانستان نداشته‌اند و این یک نقطه ضعف بزرگ است.

خبرگزاری مهر گروه فرهنگ و اندیشه: آغاز حرکت انقلابی امام خمینی (ره) باعث شد تا روحانیت شیعه به عنوان یکی از جناح‌های اصلی اسلام سیاسی مطرح شود. پیروزی انقلاب و تشکیل نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران نیز ایران را بدل به یکی از پایگاه‌های اصلی اسلام سیاسی در منطقه کرد. البته این نوع خوانش از اسلام سیاسی تفاوت بنیادین و ماهوی با جریان مشابه میان اهل سنت داشت و راه‌های رسیدنش به حکومت از گذرگاه حرکت نظامی نگذشته بود. طبیعی بود که این دو جریان به دلیل رویکردهای متفاوت‌شان راهی جدا از هم را بپیمایند و در مواقعی حتی رو در روی هم نیز قرار بگیرند.

جمهوری اسلامی ایران در حالی در چنین جایگاهی قرار گرفت که پیشینه تمدنی مهمی نیز داشت و تقریباً از یک خاستگاه مشترک فرهنگی با کشورهای منطقه برخوردار بود. این دو مؤلفه ضریب نفوذ ایران در منطقه را در حوزه‌های مختلف سیاسی، نظامی و فرهنگی بالا برد. با این اوصاف اما زمان هرچه به جلوتر آمد مسئله گسترش و تبادلات فرهنگی به نسبت دیگر حوزه‌های روابط بین‌الملل عقب افتاد. این مسئله بویژه در زمینه کشورهایی مثل افغانستان که پایگاهی برای برخی از گروه‌های اسلام سیاسی بود، بیشتر به چشم آمد و جدایی فرهنگی دو ملت در دوران معاصر را موجب شد. در این روزها نیز که دوباره طالبان سربرآورده ضرورت بازنگری روابط فرهنگی دو کشور بیشتر به چشم می‌آید. درباره این موضوع با حمیدرضا سیدناصری به گفت‌وگو نشستیم.

سیدناصری سال‌ها به عنوان دیپلمات ارشد سابق وزارت امور خارجه و کارشناس مسائل افغانستان به فعالیت اشتغال داشت. «کشمیر: گذشته، حال، آینده»، «بررسی تاریخی، سیاسی و حقوقی پشتونستان و خط دیوراند» و «امام خمینی (س) و قرائتی نوین از دین» از جمله کتاب‌های منتشر شده سیدناصری است. او بویژه در کتاب «پشتونستان» تحلیل دقیق و جالبی از نقش پاکستان در اوضاع افغانستان به مخاطبان ارائه می‌دهد. به باور او مسئله پشتونستان و خط دیوراند یکی از عوامل مهم دخالت همه جانبه پاکستان در امور افغانستان و سیاست افغانستان بی ثبات و ناامن بوده است و حمایت پاکستان از طالبان را می‌توان در جهت این امر تبیین کرد. ابتدا قسمت‌های پیشین پرونده «نگاهی به «چهل سال دیپلماسی فرهنگی» را در نشانی‌های زیر بخوانید و در ادامه با گفت‌وگو با حمیدرضا سیدناصری همراه شوید:

قسمت اول: ضرورت‌های دیپلماسی فرهنگی؛ قدرت نرم ایران کی بروز پیدا می‌کند؟

قسمت دوم: چندوچون فعالیت‌های سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و دیپلمات‌هایش

قسمت سوم: فرهنگیان دیپلمات و مساله گفت‌وگو / از گریبایدوف تا رومن گاری

قسمت چهارم: آیا منافع ایران در آسیای مرکزی محدود است؟ / نظر تحلیلگر قزاقستانی

قسمت پنجم: مصطفوی: گرجستان را اشتباه گرفته‌ایم / ماجرای کلوب‌های شبانه ایرانیان

قسمت ششم: رستمی: سران اتیوپی مخالف یکجانبه‌گرایی غربند / مدافعان همیشگی ایران

قسمت هفتم: جامعه شیعی ایران از دیپلماسی زیارت غفلت کرده است

قسمت هشتم: دیپلماسی فرهنگی مبتنی برشناخت، بسترساز توسعه روابط ایران-ژاپن است

قسمت نهم: یک مویز و چهل قلندر! / آمریکای لاتین را فراموش کرده‌ایم

قسمت دهم: ولادیمیر میتف: آیا ایران آمادگی ارائه تصویر خود به جهان را دارد؟

*شما سابقه سال‌ها خدمت در دستگاه دیپلماسی کشور را دارید، اما این بار اگر به عنوان یک متخصص روابط بین الملل بخواهید از بیرون ساختار دیپلماسی ایران را تحلیل کنید، نظرتان درباره دیپلماسی فرهنگی ایران در طول این چهاردهه چیست؟ ضعف‌هایش را در چه مواردی می‌بینید؟

طی چند دهه گذشته در کشورمان سطح روابط سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و… با سایر کشورها با توجه به این سه مؤلفه اصلی تعیین شده است: امنیت ملی، منافع ملی و مسائل آرمانی.

نقش مولفه‌ای امنیت ملی در روابط با کشورهای همسایه و دارای مرز مشترک پررنگ‌تر است. دوم اینکه نقش منافع ملی در کشورهایی که بیشترین روابط اقتصادی و حضور ایرانیان مقیم را در آنجا دائم بیشتر است. در نهایت اینکه نقش مسائل آرمانی در کشورهای مسلمان و کشورهایی که جمعیت شیعیان قابل توجه است و این مسئله در کشورهای فارسی زبان نیز امری تعیین کننده به شمار می‌آید.

تعیین روابط جمهوری اسلامی ایران با هر کشوری با توجه به مؤلفه‌های فوق بوده و اهمیت کشورهایی که هر سه مؤلفه را دارا هستند برای کشور ما بیشتر است.

*روابط بین سفرا و وابسته‌های فرهنگی سفارتخانه‌ها و رایزن های فرهنگی را که در جایی بجز وزارت امورخارجه انتخاب می شوند، چگونه ارزیابی می‌ کنید؟

طی چهار دهه گذشته تعیین سیاست‌های فرهنگی در خارج از مرزهای کشورمان، نسبت مستقیمی با سیاست‌های کلی در دولت‌های مستقر داشته است. در برهه‌ای دیپلماسی فرهنگی در گسترش فرهنگ و تمدن ایرانی و برگزاری هفته‌های فرهنگی تعریف شده و معرفی موسیقی ایرانی، صنعت گردشگری و جاذبه‌های گردشگری کشورمان، سینما و فیلم‌های ایرانی، نقاشی و معرفی هنرمندان ایرانی و حتی تلاش برای گسترش زبان فارسی در دیگر جوامع بوده است.

و در برخی از دوره‌های زمانی تکیه بر گسترش فرهنگ اسلامی، قرآنی و گسترش حوزه‌های علمیه محور اصلی دیپلماسی فرهنگی ما بوده و به زبانی دیگر صدور انقلاب و معرفی انقلاب اسلامی محور اصلی سیاست‌های ما در خارج از کشور بوده است.

ضعف‌های دیپلماسی فرهنگی بیشتر در جاهایی خود را نشان داده که تکیه اصلی بر تماس و حمایت از شیعیان آن کشورها بوده و یا تلاش برای گسترش تشیع در بین اهل سنت صورت گرفته و باعث ایجاد حساسیت در کشور میزبان شده و روابط سیاسی و فرهنگی را تحت الشعاع قرار داده است.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی معاونت امور بین الملل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مسئول انتخاب و اعزام رایزن فرهنگی و حتی مسئول سیاست گذاری و تعیین خط مشی فرهنگی در خارج از کشور بود و مشکلات کمتری بین رؤسای نمایندگی سیاسی با رایزن‌های فرهنگی بروز می‌کرد. اما پس از تشکیل سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و تجمیع فعالیت‌های کلیه نهادهای فرهنگی در خارج از کشور عملاً رایزنی‌های فرهنگی از زیرنظر دولت خارج و هیأت امنایی شد. این کار باعث شد تا برنامه‌های فرهنگی خارج از کشور و رایزنان عملاً با سیاست‌های حاکمیتی هماهنگ شوند.

*تخصص شما در کشورهای منطقه بویژه افغانستان است. ما در دوره‌ای با طالبان زاویه داشتیم و مدل فکری شیعه هم با آنها تفاوت دارد. اما نکته اینجاست که خاستگاه آنها هم اسلام سیاسی است. آیا رایزن های فرهنگی ایران توانسته بودند مسئله طالبان را به سفیر و مسئولان وزارت خارجه گوشزد و تفاوت اسلام سیاسی شیعی با اسلام سیاسی القاعده را برای آنها تبیین کنند؟ امروزه که طالبان را از داخل گروه اصیل می‌خوانند، رایزن فرهنگی در افغانستان باید چه بکند؟

افغانستان کشوری است که سه مؤلفه امنیت ملی، منافع ملی و مسائل آرمانی را داراست و تحولات این کشور برای جمهوری اسلامی ایران بسیار اهمیت دارد. بیش از ۲۰ درصد از جمعیت این کشور را شیعیان تشکیل می‌دهند. از طرفی اقوام تاجیک و ازبک که عمدتاً اهل سنت هستند و به همراه قوم هزاره شیعه، جمعیت بزرگ فارسی زبانان این کشور را تشکیل می‌دهند که این موارد بخش مهمی از خطوط قرمز جمهوری اسلامی ایران محسوب می‌شوند و نقش آنها در آینده افغانستان برای کشورمان بسیار با اهمیت است.

در دوران چهارده ساله جهاد افغانستان و مبارزه مجاهدین و گروه‌ها و احزاب مختلف اسلامی با دولت و ارتش کمونیستی حاکم که منجر به لشکرکشی ارتش سرخ شوروی و حضور داوطلبین عرب که به پدیده افغان‌عرب‌ها معروف شدند، گروه سلفی القاعده تشکیل شد. در این دوره همواره سیاست‌های ایران در این دوره حمایت از جهاد و مجاهدین افغانستان با محوریت حمایت از شیعیان (هزاره‌ها) و فارسی زبانان (تاجیک‌ها و ازبک‌ها) بوده است.

پس از استقرار جمهوری در افغانستان، طالبان همواره در پی ایجاد خلافت اسلامی بوده‌اند. به همین دلیل هم می‌توان گفت که در افغانستان جنگ جمهوریت با خلافت در جریان بوده و هست که این امر موجب پیچیده‌تر شدن اوضاع و عدم دسترسی به یک راه حل سیاسی شده است. گفته می‌شود که در حال حاضر بدنه طالبان هیچ تغییری نکرده‌اند ولی آن دسته از مسئولان و نمایندگان طالبان که وظیفه شرکت در مذاکرات را دارند سنجیده‌تر عمل می‌کنند و دیپلمات‌تر شده‌اند.

با توجه به حضور بیش از دو میلیون نفر از مهاجران افغانستان در کشورمان و رفت و آمد بسیار زیاد افغانستانی‌ها به ایران و روابط بین دو کشور می‌توان گفت که در مجموع رایزنی‌های فرهنگی در کابل نقش چندانی در عرصه‌های مختلف فرهنگی ندارند و این یک نقطه ضعف بزرگ است. با این اوصاف اما می‌شد با انجام هماهنگی‌های لازم برای برگزاری نمایشگاه‌های مختلف فرهنگی از جمله نمایشگاه‌های کتاب و… حرکت‌های مؤثری را انجام داد.

کد خبر 5277607

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha