پیام‌نما

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ‌اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ‌اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ كُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ‌اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * * * و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)] چنگ زنید، و پراکنده و گروه گروه نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که [پیش از بعثت پیامبر و نزول قرآن] با یکدیگر دشمن بودید، پس میان دل‌های شما پیوند و الفت برقرار کرد، در نتیجه به رحمت و لطف او با هم برادر شدید، و بر لب گودالی از آتش بودید، پس شما را از آن نجات داد؛ خدا این گونه، نشانه‌های [قدرت، لطف و رحمت] خود را برای شما روشن می‌سازد تا هدایت شوید. * * * معتصم شو به رشته‌ى يزدان / با همه مردمان با ايمان

۸ بهمن ۱۳۸۲، ۱۷:۲۷

شهيد باقري و شوق ديدار يار

گروه دفاع مقدس خبرگزاري مهر : سردار غلامعلي رشيد جانشين ستاد كل نيروهاي مسلح از فرماندهاني است كه در دوران دفاع مقدس ، همرزم شهيد باقري بوده است. آنچه در پي مي آيد ، گوشه اي از خاطرات و سخنان اوست در مورد شهيد باقري كه در كنگره سرداران شهيد استان تهران ايراد شده است .

" در مورد زندگي و شخصيت شهيد بزرگوار ما سرلشكر پاسدار، حسن باقري مطالب و خاطرات زيادي است كه مي‌شود بيان كرد. دوران كودكي و رشد او در زندگي‌نامه بحث خاص خود را مي‌طلبد. دوران شكل‌گيري شخصيت اين شهيد بزرگوار در دهه دوم حيات مباركشان بحث عميق و مفصلي است ودوره سوم كه دوره حضور در جبهه‌هاي جنگ است و نقش‌آفريني اين شهيد بزرگوار است.  خداوند به اينجانب توفيق داد كه به مدت دو سال تمام با اين شهيد عزيز از نزديك آشنا شوم. از بهمن‌ماه سال 1359 تا بهمن‌ماه سال 1361 كه به شهادت رسيدند.

 بهمن‌ماه سال 59 آن روزها در جبهه جنوب ستادي داشتيم به نام ستاد عمليات جنوب و اسم خيلي جالبي را كه برادران رزمنده بر سر در اين ساختمان نصب كرده بودند به نام پايگاه منتظران شهادت بود. برادر عزيزم سردار صفوي مسئول عمليات ستاد جنوب بودند. از من خواستند كه به عنوان جانشين ايشان انجام وظيفه كنم. من وقتي كه به ستاد عمليات جنوب رفتم در ماه پنجم جنگ بود. با چهره نوراني سرلشكر پاسدار حسن باقري آشنا شدم. اين آشنايي ما دو سال تمام طول كشيد. در مقاطع گوناگون جبهه در همه عمليات‌ها كنار همديگر بوديم. تا بهمن‌ماه سال 61 رسيد. آن روزها فرماندهان سپاه و ارتش، خود را براي يك عمليات ـ عمليات والفجر مقدماتي ـ آماده مي‌كردند. در جبهه غرب كرخه و قرارگاه مركزي كربلا هم در منطقه‌اي به نام چنانه مستقر بود و شهيد باقري كه حرف آخر را در اطلاعات مي‌زد، حرف آخر را در مورد زمين ودشمن مي‌زد از يك مأموريت سنگين شناسايي آن روز برگشته بود و يك گزارش مفصل ارائه كرد.

 من به همراه جمعي ديگر از برادران فرمانده براي ملاقات با حضرت امام به تهران آمديم و مأموريتي كه در دست شهيد باقري بود آنقدر مهم بود كه بايد ادامه پيدا مي‌كرد. فرداي آن روز بود كه ما در تهران شنيديم كه حسن باقري و مجيد بقايي و جمع ديگري از عزيزان رزمنده به ديدار خدا شتافتند و به فيض عظيم شهادت رسيدند. آدم احساس مي ‌كرد كه خداوند امكاني را براي رزمندگان ما در جبهه جنگ ايجاد كرده كه حق انتخاب شهادت است. عزيزاني مثل شهيد باقري، شهيد باكري، شهيد خرازي و ساير فرماندهان شهيد؛ انسان احساس مي‌كرد يكي دو هفته قبل از شهادتشان روحيات و حالات آنان دگرگون شده و سري پر شور، و شوق ديدار خدا را داشتند.

 
مأموريت را به گونه‌اي مي‌توانستند انجام بدهند كه لطمه به مأموريت وارد نشود. ولي جسم آنها هم در معرض آتش دشمن قرار نگيرد و چيزي هم از شخصيت آنها كم نمي‌شد. آنها آنقدر بزرگوار و شجاع و نترس و رشيد بودند كه مي‌توانستند با صد متر جابه‌جا شدن اين امكان را بگيرند. ولي در نهايت خلوص و صداقت و ايثار و فداكاري عمل مي‌كردند و به شهادت مي‌رسيدند. انسان وقتي ابعادگوناگون زندگي شخصيت سرداران بزرگي مثل سرلشكر پاسدار حسن باقري را بررسي مي‌كند به اين نتيجه مي‌رسد كه به قول مفسر بزرگ قرآن، حضرت آيه‌الله جوادي آملي، همانگونه كه قرآن پنج مرحله را براي اولياي خدا، براي مردان خدا، براي آنهايي كه در راه خدا مبارزه مي‌كنند قائل است، اين پنج مرحله را شهيد بزرگوار ما حسن باقري در دهه سوم عمر خودشان طي مي‌كنند مرحله معرفت، مرحله هجرت، مرحله سرعت و مرحله چهارم سبقت و مرحله پيشوايي و در حقيقت شهيد بزرگوار ما زماني كه بخشي از جبهه جنگ را فرماندهي مي‌كرد به مرحله پيشوايي رزمندگان بسيجي و سپاهي خودش رسيده بود. آقا و سرور آن عده از بسيجيان و سپاهيان بود كه تحت فرمان و امر ايشان جنگيدند.

من به دو سه موضوع درباره شخصيت برجسته شهيد حسن باقري در دوراني كه در جبهه جنگ حضور داشت مي‌پردازم.
يكي نقش شهيد حسن باقري در شكل و سازمان رزم سپاه است. سرداران بزرگ اسلام، فرماندهان شهيد، هر كدام در ابعادي از مسائل نظامي نقش‌آفريني مي‌كردند. شهيد بزرگوار ما حسن باقري، بيشترين همت و تلاش خودش را معطوف سازمان رزم سپاه مي‌كرد و من امروز اين اعتراف سنگين را اينجا مي‌خواهم بكنم كه سازمان رزم فعلي سپاه، همين سازماني كه الان در اختيار سپاه است و در وضعيت تهديد در رويارويي دشمنان بايد مبارزه بكند، مديون و مرهون تلاش‌هاي شخص حسن باقري است. واقعاَ آن سازمان رزم سپاه يكي از افتخارات ارزشمند و يكي از ميراث‌هاي بزرگ شهيد حسن باقري است.

 الان نوارهاي سخنراني شهيد حسن باقري را كه پياده كردند، كه قريب 300 نوار است، صحبت در قرارگاه‌هاي متعدد، در جاهاي مختلف در جبهه جنگ با اين عمر كوتاهي كه داشتند انها را بيان كردند. وقتي آدم ويژگي‌هاي سازمان رزمي را كه شهيد باقري دارد روي آنها تأكيد و اصرار مي‌كند، آنها را آدم رديف مي‌كند و كنار هم مي‌چيند، به اين نتيجه مي‌رسد كه او به دنبال سازمان رزمي متناسب با سپاه بود. سازمان رزمي كه متناسب باماهيت انقلابي و جنگ انقلابي سپاه باشد. او بر عواملي مثل تحرك، زياد تأكيد مي‌كند؛ يگان متحرك، نيروي متحرك كه بيشتر آفندي باشد تا پدافندي. بر عاملي مثل ورزيدگي تأكيد زياد، و تلاش مي‌كند كه آموزش‌هاي نظري و تجربه‌هاي عملي را در هم بياميزد. پرهيز از لختي و سنگيني، عاملي بود كه مرتباَ روي آن اصرار مي‌كرد.

او مي‌ديد كه يگان‌هاي ارتش‌هاي كلاسيك دنيا، چقدر از اين بابت رنج مي‌برند. به دنبال اين بود كه از موارد اداري يگان كم كند و آن را در يگان مادر متمركز كند. گردان و تيپ را تا‌ آنجايي كه امكان دارد تاكتيكي و ورزيده بار بياورد. نوآوري و خلاقيت در كميت و كيفيت يگان‌هاي رزم سپاه باز مورد تأكيد ايشان است و بطور مرتب در هر عمليات مي‌آمد و اين را تجديد نظر مي‌كرد و به تكميل اينها مي‌پرداخت. وقتي ما دقت مي‌كنيم روي ويژگي‌هايي كه به عنوان اصول سازمان رزم، شهيد حسن باقري از آنها ياد مي‌كند به اين نتيجه مي‌رسيم كه اينها، نتيجه ماه‌ها كار عميق بود كه نيروهاي سپاه در خطوط متعدد پدافندي و آفندي كسب كرده بودند؛ انساني بسيار پرجنب و جوش و اينطور نبود كه بسنده بكند به مأموريت و آن پست و مسئوليتي كه در اختيار دارد. درباره كادر يگان‌هاي سازمان رزم سپاه خيلي كار مي‌كرد. براي فرمانده گردان، فرمانده تيپ، فرمانده لشكر تلاش زيادي مي‌كرد.

 باز اين نكته را اينجا عرض كنم شايد تا به حال كسي نگفته است بسياري از فرمانده لشكرهايي كه به شهادت رسيدند اينها انسان‌هايي بودند كه شهيد باقري اينها را كشف و معرفي كرد و از فرماندهي كل سپاه براي اينها حكم گرفت. وقتي از او سؤال مي‌كردم كه به چه دليل مثلاَ شهيد خرازي يا شهيد زين‌الدين بايد فرماندهي لشكر باشند، ساعتها دفاع مي‌كرد. مي‌گفت به اين دليل كه اينها قدرت، توانايي و كارايي دارند. در دفتر يادداشت‌هاي او كه بطور روزانه اين خصلت خوب را داشت كه همه موارد را يادداشت مي‌كرد الان اينها موجود است. بنابراين بايد در زندگي‌نامه او به اين امر مهم به صورت يك مأموريت برجسته توجه بشود و به نقش شهيد حسن باقري در سازمان رزم سپاه، تمام و كمال پرداخته است.

 نكته دوم نقش شهيد حسن باقري در اطلاعات رزمي جبهه بود. كم و بيش شايد آنهايي كه در تماس با ايشان بودند و خاطراتي و يا كتابهايي از ايشان خوانده‌اند، ما مي‌دانيم كه شهيد حسن باقري مسئول اطلاعات و عمليات جنوب بود. جبهه جنوب، جبهه وسيعي بود. از دهلران را شامل مي‌شد تا جزيره آبادان. نزديك 400 كيلومتر از مرزها از 1000 كيلومتري را كه ما مقابل ارتش عراق داشتيم شامل مي‌شد. دشمن توجه خاصي به جبهه جنوب داشت. عمده توجه دشمن به جنوب بود. ما هم همينطور. يگان‌هاي متعددي از ارتش و سپاه در جبهه جنوب بودند. دو سوم قواي خودش را دشمن در جنوب متمركز كرده بود. در اين جبهه جنوب و اين ستاد عمليات جنوب از سپاه محور باز در شرق كارون و فارسيار يا دارخوئين، ماهشهر، فياضه، ايستگاه هفت و بخش اشغال نشده خرمشهر كه هنوز در اختيار سردار جهان‌آرا بود تلاش مي‌كرد كه براي بازپس گيري خرمشهر و جزيره مينو و محور اروند و تمام اين محور بخش اطلاعاتشان در يد قدرت شهيد حسن باقري بود در هر كدام از اين محورها يك دسته و گروهان نيرو داشت كه بطور مرتب شناسايي مي‌كرد. هر روز با اينها در تماس بود از طرق پيك، تلفن و بيسيم، هفته‌اي يك بار مسئولان اين محورها را جمع مي‌كرد، با آنها بحث مي‌كرد. آخرين وضعيت زمين و دشمن را مي‌گرفت و اين را به صورت بولتن به ساير فرماندهان ارتش و سپاه مي‌داد به اينهم بسنده نمي‌كرد. يك جلسه هم با برادران ارتش تشكيل مي‌داد و به تبادل اطلاعات مي‌پرداخت؛ چنين انسان ورزيده و پر جنب وجوشي. يك خاطره‌اي به ذهن من مي‌آيد از همين مسئولاني كه ايشان داشتند.

 ماه ششم جنگ بود كه فرماندهي لشكر 92 زرهي ارتش عوض شد و برادري به فرماندهي اين لشكر منصوب شد به نام نياكي. سرتيپ شهيد نياكي (خدا رحمتش كند) در سال 64 يا 65 به رحمت خدا رفت. سردار صفوي گفت كه چون اين فرمانده لشكر تازه آمده برويم عرض تبريك بگوييم. بعد تماس گرفتيم و قرار شد يك جلسه نظامي هم داشته باشيم. رفتيم يك شب در اتاق جنگ لشكر 92 سردار صفوي و شهيد باقري و از رؤساي اركان لشكر برادران ارتش نشسته بودند و معمولاَ جلسات نظامي اين جوري است كه ابتدا مسئول اطلاعات بلند مي‌شود و يك گزارش مي‌دهد. مسئول اطلاعات لشكر 92 زرهي يا مسئول ركن دو بلند شد و پاي نقشه توضيحات مفصلي از دشمن داد؛ منتهي دشمني كه مقابل لشكر 92 بود لشكر 5 مكانيزه ارتش عراق بود. بعد نوبت به حسن باقري رسيد. قامت ظاهري شهيد باقري به گونه‌اي بود كه در لحظات اول نگاه‌هاي اول كسي كه او را نمي‌شناخت قدري برايش موردسؤال بود كه مثلاَ اين جوان كيست؟حالا چه مي‌خواهد بگويد.

 در لحظه شهادت 27 سالش بود يا 28 سال ولي اين مؤمن خدا چهار يا پنج سال جوانتر از سن واقعي خودش نشان مي‌داد و خدا عنايتي به ايشان كرده بود، قدرت بيان عجيبي به ايشان داده بود تا لب به سخن نمي‌گشود و حرف نمي‌زد، خيلي‌ها برايشان سؤال بود كه اين جوان كيست. چه مي‌خواهد بگويد و در جلسه چه حرفي براي گفتن دارد. نوبت به شهيد باقري رسيد، رفت پاي نقشه و شروع كرد دشمن را توضيح داد. ابتدا لشكر 5 مكانيزه و يگان‌هاي در خط درگير، احتياط‌ هاي نزديك. كامل گفت به لشكرهاي چپ و راست اين لشكر پرداخت. به اين بسنده نمي‌كرد به كل سپاه سوم عراق پرداخت. سپاهي بود كه مقر فرماندهيش در بصره بود. به سپاه چهارم ارتش عراق پرداخت. سپاهي بود كه مقر فرماندهيش در بصره بود. به سپاه چهارم ارتش عراق پرداخت. اين نوع تجزيه و تحليل از مسئول اطلاعات نيروي يك ارتش برمي‌آيد تا در جبهه‌اي مثل جبهه جنوب در حد يكي دو لشكر. بعد جبهه همجوار سپاه سوم را توضيح داد. دست به يك پيش‌بيني هم زد حتي ما را هم غافلگير كرد. به ما هم نگفته بود. پس سپاه سوم و چهارم يك خلئي بود تا سپاه ششم؛ يعني لشكر 9 زرهي از سپاه چهارم و لشكر 5 مكانيزم از سپاه سوم اينها كه به داخل خاك ما پيشروي كرده بودند در محدوده بستان و سوسنگرد و حول و حوش هورالهويزه. اينها با همديگر الحاق نداشتند. شهيد حسن باقري گفت من پيش‌بيني مي‌كنم كه يكي دو هفته ديگر، دشمن دست به الحاق خواهد زد. جفير رابه چنانه در داخل خاك ما وصل مي‌كند و پشتيبانيهاي خود را از داخل خاك ما انجام مي‌دهد. 

 اين پيش‌بيني در آن جلسه صدا كرد و حتي آن فرمانده لشكر، تيسمار شهدي نياكي گفت چطور ممكن است! اين دو سه تا رودخانه هست، كرخه نيستان است، كرخه كور است گفت روي اينها پل مي‌زنند و حتي آن پل‌هايي را روي آن گودال‌هايي را كه مي‌زنند مشخص كرد. يكي دو هفته بعد همين پيش‌بيني‌شان تحقق پيدا كرد و دشمن الحاق كرد. همه به ذهن پويا و فعال ايشان آفرين مي‌گفتند. تشكيلات اطلاعات عمليات يكي از ابتكارات شخصي ايشان بود. هيچ‌كس تا آن موقع اين تشكيلات را درست نكرده بود و اين جزء باقيات صالحات حسن باقري است.

 موضوع سوم در مورد فرماندهي شهيد حسن باقري است. كمتر شايد گفته باشند كه ايشان فرمانده باشد شايد اينطور به ذهنها ببايد كه ايشان مسئول اطلاعات عمليات بود ولي يكي از فرماندهان برجسته و بزرگ سپاه اسلام، شهيد حسن باقري بود. از فرماندهي گردان تا جانشين فرماندهي نيروي زميني در طول يك سال و نيم اين مراحل را طي كرد. اولين فرماندهي خودش را در عمليات فرماندهي كل قوا انجام داد. عمليات فرماندهي كل قوا 23 خرداد سال 60 بود. رزمندگان اصفهاني كه در آن جبهه مي‌جنگيدند تحت فرماندهي شهيد حسين خرازي بعد از عزل بني‌صدر از فرماندهي كل قوا توسط حضرت امام كلي خوشحال شدند. اعلام كردند كه ما آماده عمليات هستيم. 48 ساعت بعد عمليات تأييد شد و حمله كردند و سردار صفوي رفته بود براي كمك به شهيد حسين خرازي. صبح زود ايشان مجروح شد از ناحيه سر،‌ برگشت روي برانكار مي‌آوردند عقب با اشاره سر و دست به من گفت برو كمك شهيد خرازي و شهيد باقري در قرارگاه محمديه در روستاي محمديه عمليات را بخوبي اداره كرد.

 اين اتفاق افتاد. شهيد حسن باقري به مدت 48 ساعت كه من در كنار شهيد خرازي بودم عمليات را بخوبي اداره كرد و فرماندهي خودش را ثابت كرد. در عمليات شكستن حصر آبادان فرماندهي تيپ بود. نيروهاي شهيد خرازي تحت امر ايشان مي‌جنگيدند و به پل‌ها حمله كردند و آن شكست بزرگ ارتش عراق به وجود آمد و حصر آبادان شكست. در عمليات بعدي عمليات طريق‌القدس بود كه جانشين فرمانده عمليات طريق‌‌القدس بود كه هنگام عمليات از ناحيه سر مجروح شد و رفت ولي 48 ساعت بعد با سر باندپيچي شده برگشت و فرماندهان را در ادامه كار كمك كرد.

عمليات بعدي فتح‌المبين بود كه در آنجا درخشيد. در آنجا نشان داد كه فرماندهي بزرگ است. ما اينجا يك شاهدي در جلسه داريم، برادر عزيزم تيمسار حسني سعدي از برادران عزيز ارتش و يكي از لايقترين فرماندهان ارتش جمهوري اسلامي ايران. اين دو تا بزرگوار در عمليات فتح‌المبين با هم كار مي‌كردند. فرماندهان مشترك قرارگاه نصر بودند يگان‌هايي كه تحت امر شهيد باقري مي‌جنگيدند لشكر 27 حضرت محمد رسول‌الله بود كه فرماندهش آن موقع حاج احمد متوسليان بود. شهيدحاج همت و ساير فرماندهان اين لشكر هم درون اين لشكر بودند. همين‌طور سردار رئوفي، سردار پوسه‌چي تعداد زيادي از فرماندهان در قرارگاه نصر بودند كه با كمك ارتش جمهوري اسلامي ايران لشكر 21 حمزه تيپ 37 زرهي شيراز 58 ذوالفقار مي‌جنگيدند، آنها نه تنها اهدافشان را گرفتند، هدفشان تپه‌هاي الغدير بود، پيشاني جبهه دشمن بود توي آن را خرد و تمام كردند و آمدند به كمك ساير محورها. چون چند قرار داشتيم. يكي از قرارهاي ما تصرف ارتفاعات راداز بود ارتفاعات ابوسلبي‌خان آنها موفق نشدند. اين قرارگاه نصر بود كه از سمت شمال حركت كرد و اين ارتفاعات را تصرف كرد. چيزي كه غيرقابل تصور براي همه ما حتي به مرحله سوم آمدند و كمك كردند. روي ارتفاعات شيرقازه آمدند و مسلط شدند. ما در آنجا بود كه با يك انسان بسيار برجسته و فهميده و قوي از لحاظ فرماندهي روبه‌رو شديم.

عمليات فتح خرمشهر بيت‌المقدس فرمانده قرارگاه نصر بود، در آنجا هم باز هم همين يگان‌هاي تحت امر او مي‌جنگيدند و حمله كردند به خرمشهر و در مرحله دوم ارتش عراق تمام امكانات خودش را عليه اين قرارگاه نصر به كار گرفت ولي موفق نشدند اين قرارگاه را به عقب بزنند. مرحله سوم كه خيلي جالب بود، رفتند جايي را تصرف كردند كه دشمن تصورش را نمي‌كرد. دشمن در شهر خرمشهر حصار سه طرفي براي خودش درست كرده بود. از سمت جنوب، مراقب جزيره آبادان بود از سمت شرق، مراقب رودخانه كارون بود از سمت شمال، مراقب جاده اهواز بود و تمامي اين جهات را هم خطوط مستحكم پدافندي درست كرده بود. قرارگاه نصر حمله كرد به خود شلمچه، جايي كه معبر ورودي عراقي‌ها بود و آنجا را بستند. نيروها خودشان را تحت فرماندهي شهيد باقري بسرعت به ساحل اروند رود و به جزيزه باريان رساندند و ده تا چهارده‌هزار نفر در داخل شهر خرمشهر به اسارت درآمدند. در عليات رمضان باز فرماندهي عمليات به عهده فرمانده قرارگاه نصر بود.

 عمليات بعدي كه به تنهايي آن را فرماندهي كرد فرماندهان سپاه و ارتش بر او نظارت نداشتند، مستقل عمل كرد. به قدري توانايي پيدا كرده بود كه از سوي سپاه به فرماندهي قرارگاه كربلا منصوب شد و آن عمليات محرم بود كه در آبان ماه 1361 صورت گرفت. اين عمليات سه مرحله داشت. يگان‌هاي متعددي تحت امر ايشان مي‌جنگيدند. لشكر تحت امر شهيد خرازي، لشكر زين‌الدين، لشكر سردار كاظمي، لشكر 8 نجف و لشكرهاي متعددي در آن عمليات هم هر سه مرحله عمليات را با موفقيت انجام داد و حتي مرحله چهارم در هنگام عمليات پيش‌بيني كردند. دشمن را تعقيب كردند و به نتايجي دست پيدا كرديم كه اصلاَ براي ما قابل پيش بيني نبود. در آن طرح اينقدر اين عمليات را زيبا و قوي به مرحله اجرا در آوردند. واقعاَ وجود عزيزاني چون شهيد حسن باقري در خانواده متدين و مذهبي و طيب و طاهر به دنيا مي آيند و بزرگ مي‌شوند. به قول مقام معظم رهبري اين شخصيت‌هاي بزرگ از اصالت‌هاي خانوادگي است. اينها صرفاَ در محيط اسلامي است كه نور افشاني، و پرتوافكني مي‌كنند. خدا ان شاالله اين نسل فعلي و نسل‌هاي آينده اين شهيدان بزرگ، اين سرداران بزرگ، اين مردان كم‌حرف و بسيار اهل علم و اين الگوهاي بزرگ را كه در حقيقت سربازان امام زمان هستند، چراغ راه خودشان قرار دهند و راه اين سرداران بزرگ را ادامه دهند. "

کد خبر 54668

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha