سخنان مادر شهيد باقري در كنگره سرداران شهيد استان تهران
" درمورد كودكي ايشان؛ همه مي دانيد ، به دنيا آمدن ايشان كه خداوند مثل اينكه براي خودش انتخاب كرده بود كه مصادف بشود با سوم شعبان روز تولد امام حسين (ع) و بعد در همان خط پيش برود. در نهاد ايشان عشق به ائمه طاهرين (عليهم السلام)، انبيآء و اوليآء (سلام الله عليهم) نهاده شده بود . ايشان از همان نوجواني و كودكي، عاشق جلسات مذهبي، قرآن، حديث، اخبار، روايات و هيأت و مسجد و نماز جماعت بود. همانطور كه سنش بالا آمد به نماز اول وقت اهميت زيادي ميداد ، وقتي من او ار براي نماز صبح بيدار ميكردم ايشان طوري از جاي ميجست كه بعضاَ من ناراحت ميشدم، فكر ميكردم ايشان را بد صدا كردهام كه اينطور براي نماز شتابزده بلند مي شود ، بعد ديدم از آن علاقه و ايماني كه به نماز دارد اينطور ميشتابد .
هرجا صداي اذان ميشنيد، ديگر طاقت از دست ميداد. دايمالوضو بودن و بياعتنا بودن ايشان به دنيا از خصوصيات بارز اين شهيد بزرگوار بود. البته اين را بايد عرض كنم كه تمام شهيدان كه وقتي پاي صحبت هر مادري بنشيني، همين صحبتها هست، واقعاً شهدا همهشان برگزيده هستند. خداوند اينها را براي خودش انتخاب كرده ولي خوب، حسبالامر، اين حقير بايد چند نكتهاي را يادآور ميشدم.از خصوصيات ديگر ايشان علاقه به پدر، مادر، اقوام و احترام خاصي كه به پدر و مادر، علما و بزرگان داشتند. هر موقع ايشان ميآمد دست پدر را ميبوسيد و ميخواست برود دست پدر را ميبوسيد. بياعتنايي به دنياي ايشان نه به اين صورت كه واقعاً دنيا را دوست نداشته باشد، خوبيهاي دنيا را دوست نداشته باشد، نه، دوست داشت. خداوند دنيا را خلق كرده براي بندگانش ولي اسير دنيا نبود. نميخواست هم اسير دنيا بشود، ولي خوب و تميز زندگي ميكرد. خوب زندگي ميكرد و براي خانوادهاش زندگي راحتي آماده ميكرد.
اما مهمترين ويژگي ايشان علاقه به ولي فقيه بود . واقعاً ايشان مريد واقعي بود، به طوري كه ايشان وقتي اولين فرزندش يعني تنها فرزندش ميخواهد به دنيا بيايد، ايشان چون جلسه خصوصي جهت گزارش به حضرت امام رحمه الله عليه داشتند، رها مي كنند و به تهران ميآيند. وقتي اين حقير سؤال كردم شما چطور رها كرديد در حالي كه همسرت آن حال را دارد ؟ ايشان به من گفت :" فرزند را خدا داده خودش هم حفظ ميكند من كارهاي نيستم." از خصوصيات ايشان توكل بر خدا، صميميت، ايمان، اعتقاد، نظم و انضباط در كار، خوشرويي، صبر در مصائب و گرفتاريها را مي توان برشمرد. گرفتاريها را به هيچ ميگرفت. هميشه مي گفت جنگ را بسيجي پيش ميبرد ما كارهاي نيستيم. بسيج بازوي اصلي ماست .
روح شهادتخواهي، واقعاً وقتي به ما مي رسيد ميگفت دعا كنيد من شهيد بشوم. براي اينكه اگر روز قيامت اين مادران بسيجيها جلوي من را بگيرند، اين پدران بسيجيها جلوي من را بگيرند، بگويند شما فرزندان ما را فرستاديد شهيد شدند خودت ماندي من چه جوابي دارم بدهم. واقعاً من جواب ندارم بدهم.
نظر شما