پیام‌نما

الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَ صَلَوَاتٌ وَ مَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ‌اللَّهِ كَثِيرًا وَ لَيَنْصُرَنَّ‌اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ‌اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ * * * همانان که به ناحق از خانه‌هایشان اخراج شدند [و گناه و جرمی نداشتند] جز اینکه می‌گفتند: پروردگار ما خداست و اگر خدا برخی از مردم را به وسیله برخی دیگر دفع نمی‌کرد، همانا صومعه‌ها و کلیساها و کنیسه‌ها و مسجدهایی که در آنها بسیار نام خدا ذکر می‌شود به شدت ویران می‌شدند؛ و قطعاً خدا به کسانی که [دین] او را یاری می‌دهند یاری می‌رساند؛ مسلماً خدا نیرومند و توانای شکست‌ناپذیر است. * * كسى كاو دهد يارى كردگار / بود ياورش نيز پروردگار

۸ بهمن ۱۳۸۲، ۱۴:۳۲

مقاله اي منتشر نشده از دكتر كريم مجتهدي

اميدوارم ميان افكار كانت و بعضي از متفكران سنتي ايران مطالعه اي تطبيقي صورت گيرد

اميدوارم ميان افكار كانت و بعضي از متفكران سنتي ايران مطالعه اي تطبيقي صورت گيرد

خبرگزاري « مهر» - گروه دين و انديشه : جستار زير متن فارسي مقاله « كانت در ايران » نوشته دكتر كريم مجتهدي استاد فلسفه دانشگاه تهران است كه در ويژه نامه روزنامه آلماني die zeit ( زمان ) منتشر شده و اختصاصا توسط استاد در اختيار گروه دين و انديشه خبرگزاري « مهر » قرار داده شده است .

اگر از ابتداي عصر جديد ايرانيان تا حدودي با مصنوعات و كالاهاي مختلف اروپايي به مرور آشنا بوده اند و به سبب خطر دائمي عثماني ، براي دستيابي و تدارك اسلحه هاي جنگي جديد اعم از توپ و تفنگ كوشش فراوان مي كرده اند، در عوض هيچگاه تا دوره هاي اخير توجهي به زيربناي نظري فنون و علوم غربي نداشته اند و در تصور آنها اولويت هميشه با فايده عملي بوده و شناختي كه بلافاصله منجر به فايده عملي نمي شده دور ازعقل مي نموده است. از طرف ديگر، آنها نمي توانسته اند در نزد غربيان به فلسفه هاي مستقل از ايمان مسيحي قائل شوند و در اين زمينه نيز نسبت به مبلغان خارجي سو ظن داشته اند و نهايت احتياط را از خود نشان مي داده اند.

اولين بار در زمان قاجار به دستور كنت دوگويينو كنسول فرانسه درتهران ، ترجمه اي از " گفتار در روش " دكارت تهيه و به سال 1279 هجري قمري (مطابق 1862 ميلادي ) منتشر شد كه به سبب نامفهوم بودن متن فارسي آن هيچگاه درواقع مورد استفاده قرار نگرفت . حدودا چهاردهه بعد ، در يك متن كوتاه فارسي آخر كتاب " بدايع الحكم " براي اولين بار افزون بر نام دكارت، اسامي بعضي از متفكران عصر جديد غرب از جمله كانت آورده شده است . به مناسبت موضوع خاص نوشته حاضر ، بهتر است در اين مورد تامل بيشتري بكنيم .

كتاب " بدايع الحكم "  تشكيل شده از جوابهاي مكتوبي كه آقا علي زنوزي حكيم عاليقدر سنتي در آن عصر ، به هفت سوال بديع الملك ميرزا، شاهزاده قاجار داده است .  اسم كانت و  اسامي گروهي از متفكران عصرجديد غرب در سوال آخر آورده شده است. در بادي نظر رابطه اين سوال هفتم با شش سوال اول روشن نيست. ولي با توجه به اينكه سوالات كاملا بر اساس محوريت مسائلي چون مكان و زمان و محاط و يا محيط بودن آنها بر جهان موجود و همچنين مساله خلاء و ملاء و متناهي و نامتناهي و قدم و حدوث عالم طرح شده است ، و يا مدارك ديگري كه در مورد مشغوليات ذهني و فعاليت هاي علمي و فلسفي بديع الملك ميرزا در دست است ، و چون او همچنين مسائل مشابهي را از فيلسوف سنتي ديگر ، يعني ميرزا علي اكبر مدرس حكمي يزدي نيز كرده بوده است ، و همچنين چند نامه اي كه درباره اين مسائل از او به دست آمده ، كاملا معلوم است كه او به نحو مستقيم از بعضي از مسائل كانتي - خاصه در مورد فيزيك نيوتن و اصول آن - و از بحث هاي او در مورد تعارضات عقل محض و غيره ... اطلاعات اجمالي داشته است .

از اين لحاظ به نحوي كتاب " بدايع الحكم " را مي توان نوعي بررسي و دقت در مسائل مربوط به فلسفه هاي تطبيقي سنت " ايراني - اسلامي " و فلسفه هاي جديد غرب دانست . با اينكه جوابهاي آقا علي زنوزي بيشتر منتهي به اصول فلسفه هاي سنتي ايران - اسلامي شده است ولي به هر ترتيب كاملا معلوم است كه بديع الملك ميرزا ، حداقل از لحاظ مقاصد و نيات ذهني ، عميقا به فلسفه هاي جديد غرب نظر داشته است.

در آستانه انقلاب مشروطيت ايران و بعد در مراحل رخدادهاي تاريخي اوايل قرن بيستم كه منجر به تاسيس شوراي ملي ايران شده است در نوشته هاي كساني كه خود را متجدد و منورالفكر معرفي مي كرده اند بدون اينكه اطلاعات دقيقي از جزييات افكار فائق در عصر روشنگري غرب داشته باشند، البته اسم كانت به اندازه ولتر (در جهت مبارزه با خرافات) و منتسكيو ( به سبب احساس نياز مبرم به قوانين جديد) سر زبانها نبوده، ولي گاهي از او نيز به عنوان فيلسوف عصر تجديد نامبرده مي شده كه البته اين نوع نوشته ها هنوز جنبه تخصصي نداشته است و فقط گاهي به منظور پرورش افكار عمومي به نظرات او نيز به نحو سطحي اشاره مي شده است.

در مورد كانت به مانند فلاسفه ديگر عصر جديد غرب ، اولين معرف رسمي و شناخته شده را بايد مرحوم محمد علي فروغي دانست كه كتابي تحت عنوان " سير حكمت در اروپا" در سه جلد تهيه و از سال 1310هجري شمسي تا سال 1320 هجري شمسي چاپ و منتشر كرده است. در جلد دوم اين كتاب حدود هفتاد و هفت صفحه به كانت و فلسفه او اختصاص داده شده كه بعد از گذشت بيش از نيم قرن هنوز مدخل خوبي براي ورود به مسائل فلسفي كانت به حساب مي آيد.

تا تاسيس دانشگاه تهران به سبك جديد اروپايي در سال 1313 هجري شمسي و با دائر شدن رشته هاي ادبيات و علوم تربيتي و فلسفه و همچنين دانشكده حقوق ، كلا توجه بيشتري به فلسفه هاي جديد غرب پيدا شده است و به مرور با رواج علوم انساني و استقلال رشته فلسفه ، دروس مربوط  به تفكر جديد غرب عملا با محوريت افكار فلاسفه اي چون دكارت و كانت تدريش شده است . به هر ترتيب اگر چه امروزه كمتر به نحو مستقيم آثار كانت به زبان فارسي ترجمه شده است ، ولي فلسفه او در دانشگاههاي ايران جايگاه بسيار بالا و با اهميتي دارد و با اينكه تحقيقات تخصصي هنوز به سطح بين المللي نمي رسد ولي درهر صورت استادان و دانشجويان توجه زيادي به فلسفه نقادي كانت پيدا كرده اند و افكار او را در زمينه هاي علم و اخلاق و هنر مورد بحث و بررسي قرار مي دهند.

خارج از حوزه هاي آموزشي دانشگاهي ، در سالهاي اخير حتي در رسانه ها اعم از روزنامه و راديو و تلويزيون بعضي از اختلاف نظرها در مورد فلسفه كانت انعكاس مي يابد و حتي از اين رهگذر موضع بعضي از مفسران معروف غربي او نيز چون هيدگر و كاسيرر و و غيره ... بررسي مي شود.

از لحاظ مطالعات فلسفه تطبيقي  به نظر نمي رسد كه بتوان دركوتاه مدت ميان تفكر كانت و سنت هاي فلسفي ايراني - اسلامي  به نحو عميق به مقايسه هاي تخصصي اصيلي پرداخت و دراين مهم نتايج موجهي به دست آورد .  با اين حال در اين زمينه ها نيز گاهي مطالبي گفته ونوشته مي شود، مثلا درمورد سهم تخيل و شاكله سازي در برقراري رابطه ميان صور ماتقدم حس و مقولات فاهمه در فلسفه نظري كانت و عمل قوه خيال و يا حتي وجود ذهني در نظرگاه ملاصدراي شيرازي. البته بعيد به نظر نمي رسد كه به مرور تحقيقات بيشتري دراين زمينه ها انجام گيرد و شايد بشود اميدوار بود كه روزي بتوان نوعي مقايسه واقعي ميان افكار كانت و بعضي از متفكران سنتي ايراني انجام داد .

اخيرا دركشور فرانسه مجموعه كتابهاي كوچكي منتشر شده است شامل متون كوتاه از متفكران مختلف در زمينه موضوع هاي واحد در يكي از مجلدات كه عنوان كلي " نفس " دارد .  متن  ملاصدرا در مورد عالم برزخي ( ترجمه هانري كوربن) بعد از متن استاد اكهارت و قبل از متني از كانت آورده شده است . مطالعه اين سه متن به ترتيبي كه دركتاب ديده مي شود، غير عادي به نظر نمي رسد و برقراري ارتباط ميان اكهارت و كانت از رهگذر متني از ملاصدرا به هيچ وجه غير متداول نمي نمايد و موجبات رضايت ذهن را نيز فراهم مي آورد.

از طرف ديگر،  كلا مي توان گفت : كه با كانت شعور انسان ، نقطه ثقل خود را در نهاد خود يافته است و با نوعي عقل نامتناهي و بالقوه روبروست كه هربار و در هر مرحله اي از حيات انسان، عقل و همچنين ابعاد آزادي بالفعل او به آن اندازه تحقق پيدا مي كند كه خود انسان به داشتن آن عميقا اراده مي نمايد. كانت در مقدمه كتاب منطق خود ( در دهه آخر قرن هيجدهم ) بعد از آوردن سه سوال اصلي خود يعني " چه مي توان بشناسم؟ " ، " چه بايد بكنم ؟ " ، " به چه مي توانم اميدوار باشم؟" يك سوال چهارمي را هم طرح و افزوده است ، يعني " انسان چيست؟".

به عقيده كانت درواقع اين سوال چهارم به سه سوال قبلي چيزي نمي افزايد ، چه آن سه عميقا متضمن سوال چهارم در مورد انسان است .  با اينكه مسائل در محدوده امكانات انسان مطرح شده است، ولي به هر ترتيب خود انسان يك ساحت مابعد الطبيعي دارد و در افق ذهني او از لحاظ آرمان اخلاقي ، معناي يك وجود متعالي نيز بالضروره  بروز مي كند، بدون اين كه بتوان آن را به انقياد فيزيك نيوتن درآورد و با قوانين مادي به بيان آن پرداخت.

درخاتمه لازم به گفتن است كه انسان كانتي چه از لحاظ نظري و چه از لحاظ عملي ، تا حدودي يكسان و واحد جلوه گر مي شود . ولي اين مطلب را نبايد در جهت انكار ريشه هاي اصيل فرهنگي و روحي اقوام مختلف در سراسر جهان به كار برد . همان طوري كه طبق يكي از مثالهاي كانت نبايد تصور كرد كه اگر مقاومت هوا نمي بود ، كبوتر با سهولت بيشتري به پرواز در مي آمد كه البته چنين نمي شود، زيرا پرواز نتيجه مقاومت هواست، به همان صورت نبايد تصور كرد كه اگر گرايش هاي متنوع و مختلف روحي و فرهنگي ميان اقوام نمي بود تفاهم زودتر حاصل مي آمد و كبوتر صلح با سهولت بيشتري بال و پر مي گشود و در كل فضاي موجود حاكم مي شد كه البته هيچگاه چنين نمي شود  بدون توجه به صور واقعي فرهنگي موجود كه ريشه حياتي و روحي اقوام مختلف را تشكيل مي دهد و يا نفي اصالت و مقتضيات آنها نه فقط تفاهم و صلح تحقق پيدا نمي كند، بلكه اين خطر به نحو دائم پيش روي ما قرار مي گيرد كه احتمالا نوعي عقده رواني و كينه دائمي دردل افراد ريشه دواند. جز خشونت اجتناب ناپذير چيز ديگري عايد بشر نشود.  آرمانهاي انسان فقط با واقع بيني و ريشه يابي صحيح و قبول تنوع فرهنگ ها و  ايجاد احترام متقابل ميان آنها امكان پذير است و تصور نمي رود كه اين مطلب كوچكترين تناقضي با فلسفه كانت داشته باشد.

کد خبر 55398

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha