۱۲ شهریور ۱۴۰۱، ۹:۰۵

پیام‌های حماسه حسینی «۱۶»؛

حکایت دو فرشته که برای زیر و رو کردن شهری، فرستاده شدند

حکایت دو فرشته که برای زیر و رو کردن شهری، فرستاده شدند

به مناسبت فرارسیدن ایام عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در سلسله مطالب  «پیام‌های حماسه حسینی» به واکاوی زمینه‌ها و اهداف نهضت سرخ حسینی می پردازیم.

خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه: عاشورا نه یک حادثه که یک فرهنگ است؛ فرهنگی برخاسته از متن اسلام ناب محمدی که نقش حیاتی را در استحکام ریشه‌ها، رویش شاخه‌ها و رشد بار و برهای آن ایفا کرده است. نهضت عاشورا هیچ گاه در محدوده زمان و جغرافیای خاصی محصور نمانده است، بلکه همواره الهام بخش تشیّع در راستای حرکت‌ها، جنبش‌ها و قیام‌های راستین شیعه بلکه بسیاری از نهضت‌های آزادی‌خواهانه دیگر در برابر کانون‌های ظلم و کفر و نفاق بوده است. علما و اندیشمندان مسلمان همواره برای حراست از کیان فرهنگ عاشورا، نه فقط آن را در طول اعصار متمادی بازگو کرده است، بلکه حتی به بازسازی آن و پاسداری از ارزش‌های ناشی از آن پرداخته است. بازسازی مضامین و مفاهیم بلند فرهنگ عاشورا در هر عصر و زمانی به فراخور حال آن زمان، تأثیر بسیار شگرف و سازنده‌ای در راه پیشبرد اهداف مقدسی همچون نشر معارف و فرهنگ اسلام ناب، بر جای نهاده است. تاریخ شیعه گواه صادق و روشنی از این بازسازی‌ها است.

گفتار آیت الله مصباح در عین برخورداری از صلابت و متانت، بی پیرایگی خاص خود را داشت، و از برکات وجود شخصیت گرانقدری نشأت می‌یافت که زبانش بیان قرآنی، دلش مالامال از عشق الهی، و جانش لبریز از محبت و ارادت به حضرت ختمی مرتبت (ص) و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) بود. درصددیم به مناسبت فرارسیدن ایام عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در سلسله مطالب «پیام‌های حماسه حسینی» به واکاوی زمینه‌ها و اهداف نهضت سرخ حسینی بپردازیم.

آنچه در ادامه می‌خوانید بخش شانزدهم از سلسله درس‌های عاشورایی آیت الله محمدتقی مصباح یزدی می‌باشد که در ماه محرم ۱۴۲۱ ایراد گردید:

حکایت دو فرشته که برای زیر و رو کردن شهری، فرستاده شدند

وظیفه مسلمانان در برابر منکرات

«فَأَنْکِرُوا بِقُلُوبِکُم»، وظیفه اول شما این است که اگر کار بدی را در جامعه می‌بینید، در دل احساس نفرت و انزجار کنید، اشمئزاز پیدا کنید. اگر می‌بینید کار خلاف و گناهی در جامعه انجام می‌گیرد، پیش خود نگویید که بله، گناه است، اما گناه بدی هم نیست، درست است که امروزه فرهنگ سرا درست می‌کنند، اما بچه‌ها سرگرمی پیدا می‌کنند! کمی مشغول می‌شوند! رقصی فرامی‌گیرند! آوازی یاد می‌گیرند! در این زمانه نباید بچه‌ها خیلی بی هنر باشند! خوب نیست! و حرف‌هایی از این قبیل. اولین قدم در برخورد با گناه این است که قلباً از گناه ناراحت باشید، خشمگین شوید، اگر از ته دل از گناه ناراحت نشدید، این اولین مرحله نفاق است. یعنی شما به حکم خدا راضی نیستید، دلتان نمی‌خواهد احکام خدا درست اجرا شود. ته دل شاد می‌شوید.

اولین کار در مقابل انجام گناه این است که «أَنْکِرُوا بِقُلُوبِکُم»، در دل از این اعمال تنفر داشته باشید، و احساس ناراحتی کنید، که چرا این کارها انجام می‌گیرد

در مرحله دوم «وَ الْفِظُوا بِأَلْسِنَتِکُم»، بعد به زبان بیاورید، اعتراض کنید. ممکن است به زبان آوردن خیلی نرم، ملایم و با مهربانی باشد، در مرحله اول بهتر است که همین گونه باشد. اما در مرحله بعد «وَ صُکُّوا بِها جِباهَهُم»، وقتی که با گناهکار رو به رو می‌شوید و با حرف نرم نتوانستید او را هدایت کنید، و اگر به او گفتید چرا این کار زشت را کردی او خجالت نکشید و حتی رو در روی شما ایستاد و گفت آزادی است! دلم می‌خواهد! این جا دیگر جای نرمی و ملاطفت نیست، بعد از این که با نرمی صحبت و موعظه کردید، با زبان خوش با او صحبت کردید ولی اثر نبخشید، چه باید کرد؟ «صُکُّوا بِها جِباهَهُم» حضرت (علیه السلام) می‌فرمایند با تندی به پیشانی او بزنید البته نه با دست بلکه با سخن یعنی آن چنان رو در رو و با تندی با او برخورد کنید، مثل کسی که می‌خواهد توی پیشانی طرف مقابل بزند، «صُکُّوا بِها جِباهَهُم»، اگر برخورد نرم اثر نکرد، رو در روی طرف و با تندی با او برخورد کنید و بگویید به تو می‌گویم، چرا گناه می‌کنی!؟ البته چنین اقدامی کار هر کس نیست، مخصوصاً کار افرادی که با فرهنگ تساهل و تسامح آشنا شده اند، نمی‌باشد. می‌ترسیم اگر چنین چیزی بگوییم، فوراً ما را متهم کنند به این که این ها خشونت طلب هستند! این ها دور از تمدن هستند! یا این که همانگونه که در رشت و خرم آباد و بعضی جاهای دیگر اتفاق افتاد، بریزند، اذیت کنند، بزنند، ببندند، و یا بکشند، چنان که کم و بیش هر روز می‌بینیم، یا آمر به معروف را می‌کشند! یا تهدید می‌کنند! یا کتک می‌زنند! دست و پایش را می‌بندند و او را در جایی دور از انظار رها می‌کنند! و یا برای آن‌ها مزاحمت تلفنی ایجاد می‌کنند! خوب، وقتی انسان می‌بیند عاقبت کسانی که می‌خواهند امر به معروف و نهی از منکر کنند گرفتاری است، می‌ترسد امر به معروف و نهی از منکر کند. هنگامی که با افرادی که ضابطین امر به معروف و نهی از منکر هستند، و از طرف دستگاه قضائی برای این کار اجازه دارند، این گونه رفتار می‌شود، تکلیف دیگران روشن است.

امام (علیه السلام) می‌فرمایند وقتی به این صورت برخورد کردید، ممکن است کسانی متعرض شما شوند، و یا شما را ملامت کنند که چرا پرخاشگری می‌کنید! چرا با تندی حرف می‌زنید! چرا خشونت طلبی می‌کنید! حتی ممکن است دوستان نیز شما را ملامت کنند، اما «وَلا تَخافُوا فی اللّهِ لَوْمَةَ لائِم» اگر می‌خواهید آن روز نیاید که بلایی نازل شود، و تر و خشک را با هم بسوزاند، از ملامتِ ملامت کنندگان نترسید، ولو ملامت گران از نزدیک ترین دوستان شما باشند. بسیار خوب، در امر به معروف و نهی از منکر، ما نخست با زبان نرم با افراد صحبت و موعظه می‌کنیم، با خواهش و تمنا امر به معروف و نهی از منکر می‌کنیم، اما می‌بینیم اثری نکرد، بعد با تندی برخورد کردیم و از کسی هم نترسیدیم، خودمان را در معرض همه گونه خطر نیز قرار دادیم، لکن باز دیدیم اثری بر جای نگذاشت، در مقابل چه باید کرد؟ بله، اگر ابتدای امر باشد، مثل اوایل رحلت پیامبر (صلی الله علیه وآله)، هنوز مردم طراوت ایمان و شور انقلابی داشتند، اگر از اول جلوی خطر را می‌گرفتند، راحت بود. اما ممکن است شرایطی پیش بیاید که این گونه نباشد، مقابل انسان می‌ایستند، فحش می‌دهند، کتک می‌زنند، تهدید می‌کنند، در این صورت چه باید کرد؟

به هر حال مسأله از دو صورت خارج نیست، بعد از این که شما انجام وظیفه کردید، عکس العمل افراد خطاکار در مقابل شما یکی از دو حالت است، یا تحت تأثیر امر به معروف و نهی از منکر شما واقع می‌شوند و دست از کار بد خود بر می‌دارند، یا این که نه، پر رویی و لجاجت می‌کنند، در مقابل شما می‌ایستند و احیاناً کلماتی که سزاوار خودشان است نثار شما می‌کنند، و از این بالاتر، گاهی به مقدسات دین هم جسارت می‌کنند.

بنابراین، در مقابل امر به معروف و نهی از منکر یکی از این دو حالت پیش خواهد آمد: یا افراد خلافکار بعد از امر به معروف و نهی از منکر تحت تأثیر واقع می‌شوند، دست از کار بد خود بر می‌دارند و به راه راست باز می‌گردند، در این صورت دیگر شما بر آن‌ها حجتی ندارید و باید با آن‌ها مهربانی کنید. ایشان مرتکب اشتباهی شده بودند و به واسطه امر به معروف و نهی از منکر از راه خطا به صواب برگشتند، «فَاِنِ اتَّعَظُوا وَ ِالی الْحَقَّ رَجَعُوا فَلا سَبیلَ عَلَیْهِم»، اگر به سوی حق برگشتند و از گناهان خود توبه کرده، دست از کارهای بد برداشتند، نعم المطلوب. اما اگر این گونه نشد، «اِنَّما السَّبیلُ عَلی الَّذینَ یَظْلِمونَ النّاسَ وَ یَبْغُونَ فی الاَْرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ، اُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیم»، ۱ اگر موعظه شما را نشنیدند و نسبت به جنایت، ظلم و کج روی خود اصرار ورزیدند، شما وظیفه دیگری خواهید داشت. باید در مقابل آن‌ها به گونه دیگری رفتار کنید. دیگر وظیفه شما از حد سخن گفتن و ملامت کردن و حتی تندی کردن هم فراتر می‌رود.

امام (علیه السلام) می‌فرماید اگر کار به این جا رسید که علی رغم برخورد تند، توجهی به امر به معروف و نهی از منکر نکردند، «هُنالِکَ فَجاهِدُوهُمْ بِأَبْدانِکُم» در این جا باید شما در مقام جهاد بر آیید، چنین افرادی دشمن اسلام هستند و باید با ایشان جنگید و مبارزه کرد، «فَجاهِدُوهُمْ بِأَبْدانِکُم وَ أَبْغِضُوهُم بِقُلُوبِکُم» این ها را از ته دل دشمن بدارید. با چنین افرادی که گستاخ شده و علناً علیه اسلام قیام کرده، احکام اسلام را انکار می‌کنند و به مقدسات اسلام اهانت روا می‌دارند، باید مبارزه کرد، و از عمق دل با آن‌ها دشمنی کرد. نگویید اسلام دین محبت است! دین رأفت است! اسلام دین دشمنی هم هست. در جای خود نهایت رأفت و رحمت را دارد و در موقع مقتضی به خشونت و تندی امر می‌کند.

«أَبْغِضُوهُمْ بِقُلُوبِکُم»، ولی مواظب باشید زمانی که با این گونه افراد بنای مبارزه را گذاشتید، نیت خود را بررسی کنید، این جا شیطان سراغ انسان می‌آید. شیطان سراغ تارک الصلوة نمی‌رود تا او را به ریاکاری ترغیب و تشویق کند. تارک الصلوة اصلاً نماز نمی‌خواند تا ریاکاری کند. اما وقتی کسی در مقام نماز خواندن برآید، مخصوصاً داخل مسجد و در حضور مردم، آن گاه شیطان او را وسوسه می‌کند که مدّ «وَ لا الضّالّین» را بیش‌تر بکش تا مردم بگویند عجب قرائت خوبی بود! اگر کسی در مجالس عزاداری شرکت نمی‌کند، و به فرهنگ سرا، سینما و تئاتر می‌رود، شیطان با او کاری ندارد. او خود راه باطل و جهنم را پیش گرفته است. اما زمانی که به مجلس عزاداری آمد، آن گاه شیطان او را وسوسه می‌کند و می‌گوید بیا تظاهر به گریه کن، وانمود کن خیلی دلت سوخته است، تا مردم بگویند عجب انسان با محبتی است! اهل ولایت است! زمانی شیطان سراغ انسان می‌آید که شخص در راه حق باشد.

تا شما اهل امر به معروف و نهی از منکر نیستید، شیطان با شما کاری ندارد، زیرا شما با او رفیق و همراه هستید، شما خود یک شیطانک دیگری هستید. اما آن وقت که خواستید امر به معروف و نهی از منکر کنید، دیگر راه شما از شیطان جدا می‌شود. شیطان سراغ شخصی می‌آید که به جبهه می‌رود. شیطان چنین افرادی را وسوسه می‌کند، می‌گوید کاری کنید که قدرت را به دست بیاورید، تا فردا به پست و مقامی دست یابید. چقدر انسان به جبهه برود و بجنگد! زمانی که برگشت، می‌بیند که بی لیاقت‌ها پست‌ها را گرفته اند، و دست او از پست و مقام خالی مانده است. خوب، حالا اگر نوبتی هم باشد نوبت ماست. چقدر مردم غافل و جاهل دست به قاچاق زدند! چقدر سو استفاده کردند! خوب، حالا ما نیز چند صباحی قاچاق فروشی کنیم تا به نان و نوایی برسیم! بنا بر این هنگامی که خواستید مبارزه کنید، نیت خود را خالص کنید و به فکر قدرت طلبی نباشید، به این فکر نباشید که مال و مقامی را از راه مبارزه به دست آورید، و وجاهتی نزد مردم پیدا کنید، والا علاوه بر این که جان خود را از دست داده اید، ثوابی هم نبرده اید، زیرا با انگیزه‌های شیطانی و نفسانی کار کرده اید، لذا دیگر ثوابی ندارید. عبادت زمانی ارزش دارد که برای خدا باشد.

«وَ أَبْغِضُوهُم بِقُلُوبِکُمْ غَیْرَ طالِبینَ سُلْطاناً وَ لا باغینَ مالا وَ لا مُریدینَ بِالظُّلْمِ ظَفَراً» نه در صدد کسب قدرت و نه در صدد کسب مال باشید و نه بخواهید از روی سرکشی و ناحق بر دیگران پیروز شوید. پیروزی مطلوب است، اما پیروزی از راه صحیح و مشروع مطلوب است، نه این که از هر راهی پیروزی به دست آمد مطلوب باشد. در بازی‌های سیاسی این حرف‌ها نیست. هدف وسیله را توجیه می‌کند. حزب ما پیروز شود، هر چه می‌خواهد بشود. ما در انتخابات برنده شویم، هر چه می‌خواهد بشود. اما در اسلام وقتی می‌فرماید امر به معروف و نهی از منکر را حتی تا حد به خطر افتادن جان انجام دهید، در کنار آن می‌گوید مراقب باشید شیطان شما را وسوسه نکند.

مبادا شما را وسوسه کند تا بگویید ما باید پیروز شویم؛ حتی اگر از راه نامشروع هم هست، باید پیروز شویم. بلکه باید احکام الهی و حدود آن را درست رعایت کنید، نیت خود را خالص کنید و برای خدا امر به معروف کنید. اکنون به چه منظوری با افرادی که در مقابل امر به معروف و نهی از منکر مقاومت می‌کنند باید جنگید؟ حضرت (علیه السلام) می‌فرمایند امر به معروف و نهی از منکر را انجام دهید و اگر کار به مبارزه و جهاد کشید با مخالفین بجنگید. «حَتّی یَفیئُوا اِلی أَمْرِ اللّه» تا دست از مخالفت بردارند و از فرمان خدا پیروی کنند. تا از اطاعت دستورات شیطان بزرگ دست بردارند، و نسبت به آنچه شیطان به آن‌ها دیکته می‌کند، نقشه‌هایی که برای آن‌ها ترسیم می‌کند، توجهی نداشته باشند، «حَتّی یَفیئُوا اِلی أَمْرِ اللّه» و از راه باطل بازگشته و سر به فرمان خدا بگذارند. «وَ یَمْضُوا عَلی طاعَتِه» بر اساس طاعت الهی حرکت کنند.

عاقبت ترک امر به معروف و نهی از منکر

این، بیانات امام باقر (علیه السلام) بود. در آخر روایت حضرت (علیه السلام) موعظه دیگری می‌فرمایند، امام (علیه السلام) به خاطر این که مجدداً ما مسأله امر به معروف و وجود این تکلیف بزرگ را فراموش نکنیم و برای ما انگیزه دیگری باشد که حتماً به این وظیفه عمل کنیم، داستانی را نقل می‌کنند. «قال أَبُوجَعْفَر (علیه السلام): أَوْحی اللّهُ اِلی شُعَیْب النَّبیّ (علیه السلام)» حضرت باقر (علیه السلام) می‌فرمایند خدا به حضرت شعیب (علیه السلام) وحی کرد که من صد هزار نفر از قوم تو را هلاک خواهم کرد، چهل هزار نفر از آن‌ها اهل معصیت و گناه و شصت هزار نفر هم از خوبان هستند. حضرت شعیب (علیه السلام) تعجب کرد، و گفت کسانی که اهل گناه هستند، بسیار خوب، حق آن‌ها همین است که عذاب شوند، اما خوبان چرا؟ «أَوْحی اللّهُ اِلی شُعَیْب النَّبیّ (علیه السلام): إنّی لَمُعْذِّبٌ مِنْ قَوْمِکَ مِئَةَ اَلْف» صد هزار نفر از قوم تو را عذاب خواهم کرد. «اَرْبَعینَ اَلْفاً مِنْ شِرارِهِم» از این صدهزار نفر، چهل هزار نفر از بدکاران هستند، «وَ سِتّینَ اَلْفاً مِنْ خیارِهِم»، و شصت هزار نفر هم از خوبان هستند. «فَقالَ یا رَبِّ هؤُلاءِ الاَْشْرار فَما بالُ الاَْخْیار» اشرار مستحق عذاب هستند، اما چرا اخیار عذاب می‌شوند؟ «فَأَوْحی اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اِلَیْه: اِنَّهُمْ داهَنُوا أَهْلَ الْمَعاصی وَ لَمْ یَغْضِبُوا لِغَضَبی» خوبان را عقاب می‌کنم به خاطر این که با اهل معصیت مداهنه کردند. می‌دانید مداهنه یعنی چه؟ یعنی ماست مالی کردن، شیره مالی کردن، سازش کردن، شتر دیدی، ندیدی! «مداهنه» از ماده «دُهن» و به معنی روغن مالی کردن است. برای این که در قسمتی از ماشین که با قسمت دیگر تماس دارد، اصطکاک ایجاد نشود، آن قسمت را روغن مالی می‌کنند. در این جا هم چون می‌خواهند اصطکاک بین افراد به وجود نیاید، با هم گُل بگویند و گُل بشنوند، لذا کاری ندارند که طرف مقابل اهل چه گناهی است؟ به این نوع رفتار مداهنه می‌گویند.

گناه این شصت هزار نفر خوبان که بنا است عذاب شوند این است که با اهل معصیت با نرمی و سازش رفتار می‌کنند و نسبت به اهل معصیت امر به معروف و نهی از منکر انجام نمی‌دهند. «وَ لَمْ یَغْضِبُوا لِغَضَبی» در موردی که من غضب بر مردم داشتم این ها غضب نکردند. غضب کردن هم واجب است. اگر انسان در بعضی موارد غضب نکند، خدا او را عذاب می‌دهد. عجب! اسلام که تماماً دین محبت و رأفت و رحمت است! پس چرا خداوند می‌فرماید چون شصت هزار نفر از خوبان به خاطر من غضب نکردند، آن‌ها را هم عذاب خواهم کرد؟ معلوم می‌شود که ما در بعضی از موارد باید اهل غضب هم باشیم. همیشه با نرمی و لبخند نمی‌شود زندگی کرد. خدا هم این گونه از ما نخواسته است. در بعضی موارد خواسته است تندی کنیم، پرخاش کنیم «صُکُّوا بِها جِباهَهُم» یعنی با پرخاش با آن‌ها حرف بزنید. بعضی‌ها از بنده سوال می‌کنند که «چرا گاهی در منبر یا سخنرانی‌ها عصبانی می‌شوید؟» آیا جواب را گرفتید؟ من جواب سوال را نمی‌دهم؛ امام باقر (علیه السلام) جواب شما را در این روایت داد.

اجازه دهید چند حدیث دیگر هم بخوانم «عَنْ أَبی عَبْدِ اللّه (علیه السلام)» این روایت از حضرت صادق (علیه السلام) است «قالَ، قالَ أَمیرُالْمُؤْمِنین (علیه السلام)» امام صادق (علیه السلام) از جدش امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل می‌کند که او فرمود: «أَدْنی الاِْنْکارِ أَنْ یُلْقی أَهْلَ الْمَعاصی بِوُجُوه مُکْفَهِرَّة» (تهذیب الاصول، ج ۶، ص ۱۷۶) گر در مقام نهی از منکر هیچ کاری نمی‌توانید انجام دهید، حداقل در برابر گناهکار اخم کنید و عبوس شوید. این تکلیف دیگر از هیچکس برداشته نشده است. مگر این که مهربانی تاکتیکی باشد. یعنی با توجه به این که می‌دانید کسی اشتباه کرده است، اما چون می‌خواهید او را راهنمایی کنید، حتی ممکن است او را برای مهمانی به خانه دعوت کرده و با او به مهربانی رفتار کنید، و حتی به او کمک مالی هم بکنید. این برخورد حساب جداگانه ای دارد و تاکتیکی برای هدایت افراد است. پس باید با آن اهل معاصی که گستاخانه و با پررویی می‌گویند به تو چه! می‌گویند آزادی است! می‌گویند دلمان می‌خواهد! باید با این افراد با ترشرویی و پرخاشگری صحبت کنیم. البته اگر قدرت داشته باشید. اگر فردا شما را به جرم توهین به شهروندان جلب نکنند!

روایت دیگری هست که آن را نیز بخوانم «عَنْ أَبی عَبْدِ اللّه (علیه السلام) اِنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَ مَلَکَیْنَ اِلی أَهْلِ مَدینَة لِیُقَلِّباها عَلی أَهْلِها فَلَمّا اِنْتَهَیا اِلی الْمَدینَةَ وَجَدا رَجُلا یَدْعُو اللّهَ وَ یَتَضَرَّعُ فَقالَ أَحَدُ الْمَلَکَیْنِ لِصاحِبِهِ أَما تَری هذا الدّاعیَ؟ فَقالَ قَدْ رَأَیْتُهُ وَ لکِنْ اِمْصُ لما أَمَرَ بِهِ رَبّی فَقالَ لا وَ لکِنْ لاأُحَدِّثُ شَیْئاً حَتّی اُراجِعَ رَبّی فَعادَ اِلی اللّهِ تَبارَکَ وَ تَعالی فَقالَ یا رَبِّ اِنّی اِنْتَهَیْتُ اَلی الْمَدینَةَ فَوَجَدْتُ عَبْدَکَ فُلاناً یَدْعُوکَ وَ یَتَضَرَّعُ اِلَیْکَ فَقالَ اِمْضِ بِما أَمَرْتُکَ بِهِ فَاِنَّ ذا رَجُلٌ لَمْ یَتَمَعَّرْ وَجْهُهُ غَیْظاً لی قَطُّ.» حضرت (علیه السلام) می‌فرمایند خدا دو فرشته را فرستاد تا شهری را زیر و رو کنند. گاهی عذاب‌های خدا این چنین است. مثل قوم لوط که فرشتگان به امر خداوند برای عذاب ایشان، شهر را زیر و رو کردند. خداوند دو فرشته را برای عذاب مردم این شهر فرستاد، زیرا افراد ساکن در شهر گروهی گستاخ و متجاهر به فسق بودند، و این افراد به هیچ وجه توبه نمی‌کردند و دست از گناهشان برنمی‌داشتند. خدا دو ملک را فرستاد تا شهر آن‌ها را زیر و رو کنند. این دو ملک وقتی آمدند، دیدند در میان مردم، مرد مقدسی است که خیلی اهل دعا و گریه و مناجات است. یکی از فرشتگان به دیگری گفت من جرأت ندارم این آدم اهل عبادت را عذاب کنم و شهر را بر سر او زیر و رو کنم. برویم یک بار دیگر از خداوند سوال کنیم.

ملک دیگر گفت وظیفه خود را انجام بده. ملک اول گفت می‌ترسم فرمان عوض شده باشد، شاید این طوری به ذهن او آمده بود که هنگامی که امر از جانب خداوند صادر شده بود، زمانی بوده که هنوز این فرد عابد توبه نکرده بود، در خلالی که امر به عذاب شهر صادر می‌شد، ممکن است این عابد توبه کرده باشد. شاید تکلیف عوض شده باشد. باید مجدداً سوال کنم. لذا آن ملک برگشت و از خدا سوال کرد که من به آن شهر رفتم تا وظیفه ام را انجام دهم، ولی دیدم فردی مشغول عبادت و تضرع است. آیا باید به تکلیف عمل کنیم یا تکلیف عوض شده است؟ خداوند گفت تکلیف به حال خود باقی است، بروید و شهر را خراب کنید. بعد خود خدا علت این را بیان می‌کند که چرا باید همین آدمی که اهل عبادت است، نیز مشمول عذاب شود: «فَاِنَّ ذا رَجلٌ لَمْ یَتَمَعَّرْ وَجْهُهُ غَیْظاً لی قَطُّ». درست است که این فرد اهل عبادت و دعا است، اما هیچ وقت رنگ صورتش به خاطر غیظ و غضب برای خدا تغییر نکرده است. یعنی این فرد با توجه به این که گناه اهالی شهر را دیده است، اما رنگ او بخاطر خشم بر گناه عوض نشده است، به خاطر این که برای خدا تغییر حال برای او پیدا نشده بود، و خشم و غضب نکرده بود، باید در کنار افراد دیگر او هم عذاب شود.

کد خبر 5548059

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha

    نظرات

    • مهرداد IR ۱۹:۴۱ - ۱۴۰۱/۰۶/۱۲
      1 0
      آدم یک ذره میمونه این اراجیف را باور کنه ولی دیگه دیر شده چون در طول این ۴۲سال ذلتبار چهره واقعی شان برملا شد