با این حال مسأله صلح امام حسن علیهالسلام با معاویه همواره از پرسشهای ثابت درباره تاریخ زندگانی آن حضرت بوده است. این پرسش آنگاه جدیتر میشود که با قیام خونین کربلا مقایسه گردد. چرا امام حسن (ع) دست از جنگ با معاویه برداشت؛ در حالی که برادرش امام حسین(ع) در مقابل معاویه و فرزندش تا پای جان ایستاد و جنگید؟
به این پرسش پاسخهای متفاوتی دادهاند که هر یک در جای خود درست و آموزنده است. امّا به نظر میرسد در این میان نکتهای پنهان و مغفول مانده است که اتفاقاً از آموزندهترین درسهای زندگی آن حضرت است و این نوشتار کوتاه درپی توجه به همان نکته درس آموز است. بعون الله و توفیقه.
حقیقت آن است که ریشه اصلی همه سوالهای اعتراضآمیز دربارة رفتار سیاسی و اجتماعی امام حسن (ع) این پیش فرض نادرست است که تنها وظیفه ما. در مقابل بدعت و ستم جهاد و شهادت است که البته انجام آن بسیار دشوار و نشانه شجاعت است. بنابراین پذیرش صلح، فرار از تکلیف و انتخاب آسایش و راحتی به جایِ تلاش در راه خدا است. نتیجه طبیعی چنینِ نظریه باطلی پیدایش این سوال است که چرا امام معصومی باید به جایِ تحمل سختی جهاد و مبارزه، به صلح و عافیت طلبی روآورد و امامی دیگر نه؟! مگر هر دو حجت خدا و راهنمای عمل به تکلیف نیستند؟ پس این دوگانگی در عمل چگونه توجیه میشود؟
اتفاقاً مغالطه منطقی و منشأ قضاوتهای نادرست همین است که اولاً وظیفه و تکلیف شرعی را همواره منحصر در جنگ و درگیری دیدهاند و ثانیاً جهاد و مبارزه را همواره سختتر و طاقتفرساتر از صلح و آتش بس دانستهاند و حال آنکه این هر دو، نادرست و باطل است. نه تکلیف منحصر در قیام است و نه قبول صلح آسانتر از تن دادن به شهادت و این همان درسی است که باید در مکتب امام مجتبی آموخت. ایشان به بشر آموزاند که آنچه مهم است عمل به تکلیف است؛ چه جنگ باشد و چه صلح. به همان اندازه که فرار از جنگ (در آنجا که وظیفه ما جهاد است) زشت و مذموم است، شانه خالی کردن از صلح (در آنجا که وظیفه ما آتش بس است) هم قابل سرزنش و مؤاخذه است. شاید برای همین است که پیامبر خدا (ص) چند دهه قبل از آن حادثه، تکرار میکرد که حسن و حسین هر دو امام و الگویِ عمل به وظیفه هستند؛ چه برخیزند و چه بنشینند!
مهمتر آنکه گاه نشستن و مصالحه، سختتر از ایستادن و مبارزه است؛ واقعیتی که بیش از هر مقطع تاریخی در مورد پذیرش آتش بس از سوی امام حسن (ع) قابل مشاهده و تصدیق است. غفلت بزرگی که موجب تحلیل اشتباه درباره پیشوای دوم شیعیان شده است، همین است که پنداشتهاند «فعل» همیشه سختتر از «ترک» است و حال آنکه در بسیاری مواقع فریاد زدن و جان دادن آسانتر از سکوت و زنده ماندن است؛ گرچه به دیدة دقت سکوت در این جا بالاترین فریاد است و شدیدترین مبارزه.
چه کسی باور میکند که سکوت غیرتمندترین مرد تاریخ، علی علیهالسلام، در برابر تعرض به همسر باوفا و یگانهاش آسانتر از دست بردن به شمشیر باشد؟! بیتردید فشاری که بر روح و جسم آن حضرت وارد شد تا در آن لحظات تلخ و شوم برای بقای دین دم فرو بندد و به تاراج رفتن حق خود را ببیند، بسیار سنگینتر و جان سوزتر از فشاری است که در صحنههای نبرد جانانه با دشمنان خدا و رسول بر او وارد شد.
جالب است بدانیم که به تعبیر شهید مطهری (مجموعه آثار، ج16، ص490) : « علی علیه السلام در کلمات خود به دو موقف خطیر در دو مورد اشاره میکند و موقف خود را در این دو مورد، ممتاز و منحصر به فرد میخواند؛ یعنی او در هر یک از این دو مورد خطیر تصمیمی گرفته که کمتر کسی در جهان در چنان شرایطی میتواند چنان تصمیمی بگیرد. علی در یکی از این دو مورد حساس سکوت کرده است و در دیگری قیام؛ سکوتی شکوهمند و قیامی شکوهمندتر. موقف سکوت علی همین است که شرح دادیم.»
سکوت و مدارا در برخی شرایط بیش از قیامهای خونین نیرو و قدرت تملک نفس میخواهد، مردی را در نظر بگیرید که مجسمة شجاعت و شهامت و غیرت است، هرگز به دشمن پشت نکرده و پشت دلاوران از بیمش میلرزد؛ اوضاع و احوالی پیش میآید که مردمی سیاستپیشه از موقع حساس استفاده میکنند و کار را بر او تنگ میگیرند تا آنجا که همسر بسیار عزیزش مورد اهانت قرار میگیرد و او خشمگین وارد خانه میشود و با جملههایی که کوه را از جا میکند شوهر غیور خود را مورد عتاب قرار میدهد و میگوید : «پسر ابوطالب! چرا به گوشة خانه خزیدهای؟ تو همانی که شجاعان از بیم تو خواب نداشتند؛ اکنون در برابر مردمی ضعیف سستی نشان میدهی؟ ای کاش مرده بودم و چنین روزی را نمیدیدم.»
علی خشمگین از ماجراها از طرف همسری که بینهایت او را عزیز میدارد این چنین تهییج میشود. این چه قدرتی است که علی را از جا نمیکند؟! پس از استماع سخنان زهرا (س) ، با نرمی او را آرام میکند که: نه، من فرقی نکردهام، من همانم که بودم، مصلحت چیز دیگر است. تا آنجا که زهرا را قانع میکند و از زبان زهرا میشنود: حَسْبِیَ اللهُ وَ نِعْمَ الْوَکیل.
ابن ابیالحدید در ذیل خطبه 215 این داستان معروف را نقل میکند:
روزی فاطمه سلام الله علیها علی علیه السلام را دعوت به قیام میکرد. در همین حال فریاد مؤذن بلند شد که «اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسولُ الله.» علی علیهالسلام به زهرا (س) فرمود: آیا دوستداری این فریاد خاموش شود؟ فرمود : نه. فرمود: سخن من جز این نیست.
اما قیام شکوهمند و منحصر به فرد علی که به آن میبالد و میگوید احدی دیگر جرأت چنین کاری را نداشت، قیام در برابر خوارج بود: فَاَنا فَقَأْتُ عَیْنَ الْفِتْنَةِ وَ لَمْ یَکُنْ لِیَجْتَرِیَ عَلَیْها اَحَدٌ غَیْری بَعْدَ اَنْ ماجَ غَیْهَبُها وَ اشْتَدَّ کَلَبُها. تنها من بودم که چشم این فتنه را در آوردم؛ احدی غیر از من جرأت بر چنین اقدامی نداشت. هنگامی دست به چنین اقدامی زدم که موج تاریکی و شبههناکی آن بالا گرفته، هاری آن فزونی یافته بود.
داستان صلح امام حسن علیهالسلام هم تکرار داستان سکوت پدر او است. تلخی و فشار این صلح را به راحتی نمیتوان تصور کرد. او مردی است که از ابتدای خلافت بر علیه معاویه و سلطنت نامشروعش شوریده است. بارها به تهدیدها و تطمیعهای او «نه» گفته و یارانش را به جهادی بیامان فراخوانده است. امّا آن اصحاب سست عنصر جز خمودی و خامی هنر دیگری از خود نشان ندادهاند. شمار بسیاری با بهانههای واهی از همراهی او در جنگ سرباز زدهاند و گروه اندکی نیز که با او به حرکت در آمدهاند، فریب نیرنگهای دشمن را خورده و با دریافت پول اندک یا وعده دروغ، شبانه به اردوگاه دشمن گریختهاند.
اینک امام مجتبی (ع) است و غمی بیپایان؛ غم حفاظت از میراث پیامبر و علی. اینک او است و سرنوشت اسلام. در چنین اوضاعی پذیرش شهادت و ملاقات با پدر و مادر و آرمیدن در جوار رحمت حق، شیرینترین آرزویی است که او میتواند داشته باشد؛ در حالی که پذیرش آتش بس و زیستن در دنیایی که معاویه حکمفرمای آن است، شکنجهای است که هر لحظه سختتر از صدها بار مرگ خونین در میدان است. امّا چه باک که این سکوت و صلح مایه بقای دین خدا و عمل به تکلیف است. این جاست که شهادتطلبی عافیتجویی است، نه صلح طلبی؛ به ویژه آنکه همان همرهان سست عنصر اکنون به مدعیان زیادهخواهی تبدیل شدهاند که اقدام امام خویش را مایه ذلت خود مینامند و در گذر از کوچه و خیابان به طعنه چنین سلامش میدهند که «السلام علیک یا مذل المومنین»!! پناه بر خدا! ظاهراً این رسم نامیمون همیشة تاریخ است که در زمان ما نیز در حال تکرار است!! باید عمل به وظیفه را از امام حسن علیه السلام آموخت.
نظر شما