* خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و هنر: ولی ما از علیرضا نادری دیالوگنویس مجموعه "میوه ممنوعه"، کاری در تلویزیون ندیدهایم.
ـ حسن فتحی، کارگردان مجموعه "میوه ممنوعه": او چند مجموعه نوشته، اما بداقبالی آورده که یا پخش نشده یا به تولید نرسیده است. او یکی از نمایشنامهنویسهای خیلی خوب است و خوشحالم که به این گروه پیوست. بعد از پیوستن نادری به گروه یک تیم چهار نفری شامل اسماعیل عفیفه، علیرضا نادری، علیرضا کاظمیپور و من شکل گرفت و دائم درباره قصه صحبت میکردیم.
* با توجه به موضوع "میوه ممنوعه"، آیا صحبتهایی که برای فیلمنامه میکردید با مدیر شبکه دو هم در میان میگذاشتید؟
ـ بله، ماحصل صحبتهای ما با مدیر شبکه دو و حتی با معاونت سیما به گفتگو گذاشته میشد. بر اساس این صحبتهای چهار نفری کاظمیپور سکانسها را مینوشت. بعدها سکانسها را خودم میخواندم و اگر نکتهای به ذهنم میرسید، ممکن بود سکانسها را به او برگردانم تا نکاتی را تصحیح کند. بعد از اینکه من و اسماعیل عفیفه نظر خود را درباره سکانس میدادیم. آن متن به دست نادری سپرده میشد و او دیالوگها را مینوشت. یکبار دیگر ما کار را میخواندیم و اگر نکاتی درباره دیالوگها لازم به اصلاح بود با نادری در میان میگذاشتیم و او اصلاحات را انجام میداد و در نهایت کار به مدیر شبکه داده میشد.
* چرا تولید مجموعه "میوه ممنوعه" نسبت به دیگر مجموعههای ماه رمضان دیرتر شروع شد؟
ـ همان طور که اشاره کردم فیلمنامه در این مدت کوتاه دو ماه یک فرآیند چندمرحلهای را سپری میکرد تا به تولید برسد، حتی تولید را یک ماه دیرتر از بقیه مجموعهها شروع کردیم. سه سریال دیگر زودتر از ما شروع کرده بودند. دلیل آن وسواسهایی بود که اعمال میکردیم تا فیلمنامه بهتر شود. هنوز هم فکر میکنم این فیلمنامه حتی در اجرا اگر در شرایط عادیتر و خالی از تعجیل اتفاق میافتد، میتوانست بهتر شود. کار خیلی فشرده و سنگین بود.
* شما از کارگردانانی هستید که با مدیوم تلویزیون آشنایی دارید و ممیزیها و چارچوبها را میشناسید، در حین اجرا هم پیش آمد که خودتان دستی به فیلمنامه ببرید؟
ـ مواردی پیش میآمد که چون فرصت نمیشد به نویسندههای کار اطلاع بدهم، خودم در فیلمنامه و دیالوگها دست میبردم، حتی ممکن بود سکانسهایی نباشد، اما احساس میکردم وجود این سکانسها در فیلمنامه لازم است. سکانسها را اضافه میکردم، دلیل این مسئله کمبود وقت است. اگر وقت زیاد بود، مسلماً آن را به نویسندگان کار میدادم تا خودشان آن را انجام دهند.
* روایت "میوه ممنوعه" مثل روایت هزار و یکشب است، در برخی قسمتها به بعضی شخصیتها پرداخته میشود و بعد دیگر خبری از آنها نیست تا جایی دیگر که پررنگ میشوند. چطور به این چینش رسیدید؟
ـ این ماحصل بیشمار جلساتی است که با نویسندگان داشتیم. هفتهای سه تا چهار جلسه شش تا هفت ساعتی. آن قدر نوشتیم، خط زدیم، پیشنهاد دادیم تا به نتیجه دلخواه برسیم. در واقع در این دو ماه با آزمون و خطا جلو رفتیم تا به این نتیجه رسیدیم. طبیعی است که هر کدام از ما با دیدگاههای خاص به جلسه میرفتیم. دیدگاههایی هم که من درباره فیلمنامه به جلسات میبردم، بیارتباط با کارهایی نبود که نوشتم. در واقع دغدغهها و نگاههایی که در مجموعههای "پهلوانان نمیمیرند"، "شب دهم" و "مدار صفر درجه" داشتم، این مولفهها در پیشنهادهایم برای مجموعه "میوه ممنوعه" وجود داشت. به روشنی میتوانم بگویم در این وقت کم مجموعه "میوه ممنوعه" را که ساختم به دور از مولفههای سایر آثارم نیست.
* یک مسئلهای در تمام آثار شما مثل "شب دهم"، "مدار صفر درجه" و "میوه ممنوعه" دیده میشود. در چند قسمت اول روی مفاهیم خیلی تامل میکنید و همین باعث میشود مخاطب بعد از گذشت چند قسمت دیدن مجموعه برایش جذاب شود و بعد با خودش بگوید چرا قسمتهای اول را ندیده است. این مسئله به ویژه در مجموعه "مدار صفر درجه" پررنگتر است. آیا این تامل برای بالا بردن سلیقه مخاطب است؟
ـ قطعاً همین طور است. هر هنرمند یکی از آرزوهایش ارتقا فرهنگ جامعهاش است. شاید بگویم بزرگترین رسالت هر هنرمند قدم برداشتن برای ارتقا فرهنگ جامعه است. من هم مانند هنرمندان دیگر از این آرزو جدا نیستم. بهترین و قشنگترین لحظه زندگی ام لحظهای است که قدمی برای ارتقا فرهنگ جامعه برداشته باشم. من در تلویزیون دنبال این هستم که در حد بضاعت ذائقه نمایشی مخاطبانم را بالا ببرم.
وقتی دو نفر سه کارگردان تلاش میکنند این ذائقه را بالا ببرنند، طبیعی است مخاطبی که همزمان با این تلاش در حال دیدن سریالی راحت الحلقوم، سهل الهضم و دم دستی است تا بخواهد از این فضا کم کم به فضایی بیاید که کمی پیچیدهتر و انتزاعی تر است باید صبر و حوصله داشته باشد. ببینید با "مدار صفر درچه" روزهای اول چطور برخورد می شد و حالا چطور؟ یعنی مجموعهای که روزهای اول بلافاصله برخی منتقدان ما دستپاچه و شتابزده شروع به نوشتن نقد منفی بر آن کردند، این روزها به محبوبترین سریالهای تلویزیونی تبدیل شده است.
من به جرات میتوانم بگویم این مجموعه در حال حاضر مخاطبانش بیشتر از "میوه ممنوعه" است. من در آن روزها دائم به دوستان پیغام میفرستادم که حوصله کنید. من یک فیلم سینمایی یک ساعت و نیم ساختم، بلکه مجموعه 30 قسمتی ساختم که مثل رمان می ماند. وقتی 10 صفحه از رمان 300 صفحه ای را میخوانید، نمیتوانید با این 10 صفحه درباره کل رمان قضاوت کنید. این اشتباهی است که برخی دوستان منتقد در اوایل پخش این مجموعه مرتکب شدند که امیدوارم این اشتباه دیگر درباره هیچ سریال دیگری پیش نیاید.
* پس قصد دارید حوصله تماشاگر تلویزیون را بالا ببرید؟
ـ بله، در تماشای سریال باید حوصله کرد. قرار نیست تمام سئوالات مخاطب در چند قسمت اول جواب داده شود. همچنان که شما وقتی رمان میخوانید، قرار نیست پاسخ تمام سئوالات را در همان چند صفحه اول بگیرید. گرهای در صفحه 12 رمان زده میشود که ممکن است در صفحه 220 باز شود. این مسئله در فرهنگ رمان نویسی و رمان خوانی جا افتاده است. بنابراین در مجموعه هم باید جا بیفتد. مخاطب باید در طول سریال توقع پاسخ گرفتن سئوالات خود را داشته باشد و نه در قسمتهای اول.
اگر ابهامات پاسخ داده شود که باید تمام شود. اتفاقی که برای "مدار صفردرجه" افتاد، به ساختار کار برنمیگردد که در قسمت های اول جذابیت کار کمتر بود و در قسمت های بعد جذابیت بیشتر شد، بلکه بیشتر به این مربوط میشد که زمانی پخش این مجموعه شروع شد که از شش تا هفت ماه قبل مجموعههای طنز پخش میشد. سریالهایی که در جای خودش خوب و قابل احترام است، اما وقتی مخاطب ناگهان پای مجموعه "مدار صفر درجه" بنشیند که تم فلسفه، سیاست، تاریخ و داستان دارد و بخواهد با این تم ارتباط برقرار کند، سخت است.
مثل این میماند که شما به تئاتر شهر رفتهاید و در سالن شماره یک نمایش کمدی فارسی دیدید، بعد به دیدن نمایشی میروید که بر مبنای نمایشنامهای خارجی است. قطعاً بلافاصله که به این نمایش میروید، نمیتوانید با آن ارتباط برقرار کنید، اما بعد از 20 دقیقه کم کم وارد فضای نمایشنامه دوم شوید. این اتفاق هم در تلویزیون میافتد. البته کاری هم نمیتوان کرد، چرا که همان طور که گفتم تلویزیون یک رسانه همگانی است و طبیعی است برنامههای متنوع از تاریخی گرفته تا طنز نود شبی بسازد.
هیچیک از این مجموعهها جای همدیگر را تنگ نکرده اند، فقط به این شرط که خوب ساخته شوند می توانند کارهای ارزشمندی باشند. تماشاگر باید یاد بگیرد از هر سریال توقع دیدن چیزهایی را نداشته باشد که در سریالهای قبلی دیده و هر ژانری متفاوت است. علاوه بر آن هر ژانری برای ارتباط برقرار کردن تمرکز خاص خود را میطلبد. وقتی اثر پیچیده تاریخی و فلسفی می بینید باید ضریب تمرکز خود را بالا ببرید، مثل این میماند که کتاب فلسفی میخوانید، این ضریب تمرکز نسبت به خواندن مجله و روزنامه خیلی بالاتر است.
* درباره انتخاب علی نصیریان بگویید که قرار شد شیخ صنعان قصه شود. آیا وی انتخاب اول شما بود؟
ـ واقعیت این است که وقتی علی نصیریان را برای این نقش پیشنهاد کردم، بعضیها مردد بودند و بازیگران دیگری را پیشنهاد میکردند، اما من پافشاری کردم و از این انتخاب خیلی هم خوشحالم. روی اینکه نصریان برای این نقش مناسب است، به یاد دارم چند هفتهای پافشاری کردم و نهایتاً توانستم دیگران را متقاعد کنم که او برای این نقش مناسبتر است.
* دلیل مخالفتشان چه بود؟
ـ مخالفت نبود. به من میگفتند عجله نکن به گزینههای دیگر هم فکر کن، اما علی نصیریان گزینه اول من بود و من گفتم گزینه دیگری ندارم، چرا که آنچه من از این نقش طراحی کردم فقط با قالب و فرم علی نصریان جور درمیآید.
* آیا این حس را برای انتخاب گوهر خیراندیش هم داشتید؟
ـ بله، همین حس وجود داشت. او هم انتخاب اولم برای نقش قدسی بود. وقتی علی نصیریان، حاج یونس فتوحی شد به یقین رسیدم که گوهر خیراندیش باید قدسی باشد.
* چطور به این انتخاب رسیدید که این دو نفر برای کاراکترهای حاج یونس فتوحی و قدسی مناسب هستند؟
ـ ببینید در کار هر هنرمندی مرحله شهود وجود دارد. هر هنرمندی که به بخش شهودی کارش کم اهمیت بدهد، پیشاپیش بازی را باخته است. این بخش برای من خیلی تعیین کننده است. احساسات شهودی به شما میگوید این بازیگر مناسب است یا نه. برای نقش هستی هم به طور شهودی رسیدم که هانیه توسلی برای این نقش مناسب است. بعد توسلی متن را خواند، چون بازیگر سینماست و بازیگران سینما میترسند در مجموعهها آن هم مجموعه مناسبتی کار کنند. من هم این حق را به آنها میدهم. او گفت اجازه بدهید فکرهایم را بکنم. او رفت فکر کند که دچار شک هملتی شد.
در این فاصله من سه تا چهار بازیگر که همتراز و همنام و هم رتبه او بودند را انتخاب کردم، حتی با بعضی از آنها به توافق سریع هم رسیدیم، اما در پس ذهن من همین انتخاب شهودیام وجود داشت. بعد در لحظهای که باید تصمیم نهایی را میگرفتیم و چند بازیگر هم اعلام آمادگی کرده بودند این نقش را بازی کنند، من از دستیارم خواستم یکبار دیگر به توسلی زنگ بزند، شاید به شک هملت وارش خاتمه داده باشد. واقعاً هم همین طور شد، چرا که دستیارم با تعجب گفت او متقاعد شده این نقش را بازی کند.
* در مجموعه "میوه ممنوعه" امیر جعفری هم نقش متفاوتی را بازی میکند. درباره انتخاب او بگویید.
ـ بله، انتخاب خودم بود. من چند بار با او صحبت کرده بودم که من کار تو را در تئاتر دیده ام، بازیگر خوبی هستی، تواناییهایت بیشتر است، هر کاری را نرو بازی کن. تا اینکه سر مجموعه "میوه ممنوعه" با او تماس گرفتم که میخواهم به تو یک فرصت بدهم یا از این فرصت درست استفاده میکنی و به این دور باطل خیلی از بازی های بی ثمر و بی رنگ و رویت خاتمه میدهی و یا نه. جالب است، وقتی او را پیشنهاد دادم دوستان همان حرفهایی را که درباره نصریان زده بودند درباره او هم گفتند که عجله نکنم و به گزینههای دیگر هم فکر کنم، اما باز هم پافشاری کردم.
* طناز طباطیایی چگونه وارد کار شد؟ چرا که تا به حال در تلویزیون حضور نداشت؟
ـ من طناز طباطبایی را نمیشناختم، حتی وقتی دستیارانم گفتند بازیگری به این اسم هست، گفتم نمیشناسم. قرار شد تست تصویر بگیرند و من ببینم. من هم دیدم و گفتم او را در فهرست نامزدهای این نقش قرار دهند. سه تا چهار نفر دیگر هم بودند. بعد از یک جلسه گفتگو احساس کردم طباطبایی برای این نقش مناسب است. شیوه من در کار این طور است که نسبت سنی و فیزیکال بازیگران را در نظر میگیرم. به عنوان نمونه ممکن است بازیگری را برای نقشی در نظر بگیرم، چهار نفر دیگر هم برای نقشهای دیگر انتخاب کنم که با آن بازیگر تناسب داشته باشند. اگر آن چهار نفر به هر دلیلی نتوانند این نقشها را بازی کنند ممکن است در انتخاب آن بازیگر تجدید نظر کنم.
خیلی از مواقع هم دلیل اینکه کسی انتخاب می شود و دیگری نمی شود، این نیست که آن فرد بد است، بلکه بازیگر خوبی است، ولی من در کارم سعی کنم این نسبتها را که اشاره کردم رعایت کنم. وقتی نصیریان حاج یونس فتوحی شد، برای من مشخص بود که خیراندیش برای نقش قدسی مناسب است. اگر نصیریان سر کار دیگری بودند و ما از نعمت او محروم میشدیم و کسی دیگری را جایگزین میکردیم، آن موقع ممکن بود گزینه قدسی بازیگر دیگری باشد.
* با توجه به فشاری که روی شما برای تولید مجموعه "میوه ممنوعه" هست، اما نماهای تکراری در کار نمیبینیم.
ـ بدترین اتفاقی که برای ما آدمها ممکن است در زندگی پیش بیاید این است که بخواهیم لحظاتمان را تکرار کنیم. بزرگترین کفر نعمت انسان در قبال اینکه به او نعمت حیات داده شده، این است که بخواهد لحظات را تکرار کند، حتی حدیث داریم که مومن نیست کسی که دو روزش یکی باشد. بنابراین هنر هم بازتاب زندگی است و درباره هنر هم باید این طور فکر کرد. برای من خیلی بد است که بخواهم پلانهای تکراری بگیرم.
تنوع نما یکی از ویژگیهایی است که از ابتدای کار کارگردانیام تصمیم گرفتم به آن فکر کنم و اهمیت دهم و از زوایای مختلف نگاه کنم. بنابراین بدترین واقعه این است که مجبور شوم پلانهای تکراری بگیرم. اگر هم بعضی مواقع این اتفاق افتاده آن روز بدترین روز من است. در "میوه ممنوعه" هم سعیام را کردهام، اما بعضی وقتها کارگردانان به تهیهکنندگانی برمیخورند که میخواهند زودتر کار را جمع کنند، اما من سعی میکنم با چنین تهیه کنندگانی کار نکنم و خوشبختانه با تهیهکنندگانی که کار کردم، متقاعدشان کردم به لحاظ فرهنگی هنری به نفع همه است که ما تعدد و تنوع نما داشته باشیم و شاتهای تکراری نداشته باشیم.
* و صبحت آخر؟
ـ مجموعه "میوه ممنوعه" را باید مردم با کارهای مناسبتی سه تا چهار سال ماه رمضان مقایسه کنند، ناراحت میشوم که مردم "میوه ممنوعه" را با "مدار صفر درجه" مقایسه کنند، چرا که "میوه ممنوعه" در حال و هوای دیگری است. خودم بهترین کار خود را به لحاظ شخصیتپردازی، کارگردانی و فیلمنامهنویسی "مدار صفردرجه" می دانم.
مجموعه "میوه ممنوعه" را سعی کردم در مقایسه با کارهای ضرب العجلی اورژانسی مناسبتی کاری آبرومند قابل دفاع درآورم. امیدوارم منتقدان "میوه ممنوعه" را با مجموعههای ماه رمضان ارزیابی کنند و هر نمرهای که میخواهند به آن بدهند.
نظر شما