۵ مهر ۱۴۰۲، ۱۱:۳۸

توسط نشر ۲۷ بعثت؛

«لباس شخصی‌ها» برای بار دوم به کتابفروشی‌ها آمدند

«لباس شخصی‌ها» برای بار دوم به کتابفروشی‌ها آمدند

کتاب «لباس شخصی‌ها» نوشته جواد کلاته عربی توسط انتشارات ۲۷ بعثت به چاپ دوم رسید.

به گزارش خبرگزاری مهر، کتاب «لباس شخصی‌ها» نوشته جواد کلاته عربی در ۱۳ فصل شامل خاطرات شفاهی قاسم صادقی از دوران کودکی تا پایان حضورش در جبهه است که توسط انتشارات ۲۷ بعثت به چاپ دوم رسید و روانه بازار نشر شده است.

لباس شخصی‌ها نهمین کتاب از مجموعه کتب خاطرات شفاهی انتشارات ۲۷ بعثت حاوی خاطرات شفاهی قاسم صادقی از خیابان ایران تا گروه فداییان اسلام به قلم جواد کلاته عربی است. قاسم صادقی متولد ۸ بهمن ۱۳۳۸، ۲۰ روز پس از شروع جنگ به آبادان اعزام می‌شود و عضو گروه فداییان اسلام می‌گردد. وی از همرزمان شهید سید مجتبی هاشمی و شاهرخ ضرغام است. او بعد از بازنشستگی‌اش به آبادان برمی‌گردد و به کمک خانواده‌اش یادمان شهدای دشت ذوالفقاری را بازسازی می‌کند تا هر سال میزبان حضور زائران راهیان نور در این یادمان باشد.

کتاب حاضر به خاطرات حاج قاسم صادقی از زمان کودکی تا دوران حضورش در گروه فداییان اسلام و پیش از ورود به لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) می‌پردازد. این کتاب نتیجه بیست و چهار جلسه (بیش از چهل ساعت) گفت‌وگوی چهره‌به‌چهره نویسنده با راوی است و همچنین ساعت‌ها مکالمه تلفنی برای تکمیل خاطرات و اضافه کردن برخی جزئیات می‌باشد. نویسنده مطابق سنوات گذشته، در متن حاضر خودش را به کلام راوی متعهد می‌داند، از خیال‌پردازی و تصویرسازی‌های غیرواقعی پرهیز می‌نماید و به مرزهای داستانی وارد نمی‌شود. کلاته عربی همچون کتاب‌های «ماجرای عجیب یک جشن تولد» و «عملیات عطش» در این کتاب هم به «کشف قصه» در برابر قصه‌پردازی و «کشف تصویر» در برابر تصویرپردازی پایبند است. و نیز دیالوگ‌ها و جزئیات مورد نیاز «ساخت قصه‌ای _ داستانی» را در فرآیند مصاحبه و پژوهش از راوی اخذ کرده است و در متن کتاب آورده است. جواد کلاته برای مصاحبه درباره دوران حضور راوی در گروه فداییان اسلام و جنگ در جبهه ذوالفقاری، یک هفته در یادمان شهدای دشت ذوالفقاری در آبادان حاضر می‌شود تا منطقه را از نزدیک ببیند و مشاهدات میدانی‌اش توانست به اطلاعات مصاحبه‌هایش رنگ و بوی واقعی‌تری ببخشد.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم؛

یاد گرفته بودیم سرمان را با هر چیزی گرم کنیم. برادرم محسن توی خانه دوتا کبوتر داشت. ساعت هشت صبح درِ قفسشان را باز می‌کرد، کبوترها می‌زدند به دل آسمان و دم غروب برمی‌گشتند توی حیاط. بعضی وقت‌ها هم این کبوترها را طعمه می‌کردیم که اگر کبوتر غریبه‌ای آمد سمت خانه‌مان، آن را بگیریم. بعد که آن کبوتر غریب را می‌گرفتیم، پرهایش را می‌کشیدیم یا با قیچی می‌چیدیم و آن را جَلدِ خانه خودمان می‌کردیم. کبوتربازی خیلی سرمان را گرم می‌کرد. برای خودش هم یک هنر و حرفه‌ای بود. گردو بازی، زو، الک‌دولک و بیخ‌دیواری هم بازی می‌کردیم. توی عالم بچگی، جایزه بیخ‌دیواری، گردو و چیزهایی در این حدواندازه‌ها بود. حالا نمی‌دانستیم که این بیخ‌دیواری را بزرگ‌ترها هم انجام می‌دهند و باهاش قمار می‌کنند. توی این خانه جدید هم مثل همیشه شربازی‌های خودمان را داشتیم و حالا که کمی بزرگ‌تر شده بودیم، مردم‌آزاری کیف بیشتری داشت.

یک نخ قرقره همرنگ با درِ یکی از همسایه‌ها می‌خریدیم یا از توی خانه پیدا می‌کردیم. نخ را خیلی ظریف گره می‌زدیم به کوبه در. بعدش می‌رفتیم ده پانزده متر آن‌طرف‌تر، جایی پیدا می‌کردیم به اندازه پنهان شدن یک نفر. نخ را دو سه دفعه می‌کشیدیم تا کوبه در به صدا دربیاید. بعد هم نخ را رها می‌کردیم که توی چشم نباشد. طرف می‌آمد در را باز می‌کرد، می‌دید کسی نیست و دوباره می‌بست. ما دوباره نخ را می‌کشیدیم و کوبه صدا می‌داد. بنده‌خدا این دفعه که در را باز می‌کرد، بسم‌الله می‌گفت و قل هو الله می‌خواند. بعد هم فوت می‌کرد جلوی درِ خانه‌اش که از شرّ جن و پری در امان باشد. تازه اف‌اف آمده بود که یکی از همسایه‌ها به درِ خانه‌اش نصب کرد. من رفتم زنگ زدم. دختری هم‌سن‌وسال خودم گوشی را برداشت و گفت: «کیه؟» من هم صدایم را کلفت کردم و گفتم: «عزرائیله! …» تا گفتم عزرائیله، صدای جیغ دختر از پشت اف‌اف بلند شد. من هم پا گذاشتم به فرار.

چاپ دوم این‌کتاب با ۲۵۶ صفحه و شمارگان هزار نسخه عرضه شده است.

کد خبر 5896524

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha

    نظرات

    • ناصر عطشانی IR ۱۴:۴۱ - ۱۴۰۲/۰۷/۰۷
      0 0
      سلام ، گروه فدائیان در ساعات و روزهای اولیه هجوم عراقیها به ذوالفقاری حضور نداشتند بلکه این نیروهای مردمی و سپاه آبادان و دیگر نفرات نظامی مستقر در آبادان بودند که سریعا به نخلستان ذوالفقاری رفته و عراقیها را کشته و زخمی و اسیر نمودند و هرگونه حضور گروه فدائیان در این حماسه توسط پیشکسوتان آبادان رد
    • abadanman IR ۱۶:۰۸ - ۱۴۰۲/۰۷/۰۷
      1 0
      با عرض سلام. ضمن ادای احترام به مقام شامخ شهدای والامقام دفاع مقدس و از جمله گروه فدائیان اسلام تهران، ای کاش در خصوص صحت سنجی مطالب روایی گفته شده، دقت نظر و توجه دقیقی صورت می‌گرفت. برخی رویدادها از لحاظ توالی تاریخی و مستندات قطعی موجود در مراکز رسمی ثبت تاریخ دفاع مقدس، همخوانی ندارد...
    • علیرضا AE ۲۱:۰۲ - ۱۴۰۲/۰۷/۰۷
      0 0
      سلام بیشتر روایت ها با حقیقت همخوانی ندارد بهتر بود از خود رزمندگان آبادانی سئوال شود بعد نوشته شود