کم حافظه بودن را یکی از ویژگیهای ذاتی آدمی دانسته اند. همانطور که می دانیم موانع ذاتی موانعی هستند که انسان از آن بابت که انسان است بدانها دچار است. انسان استعداد دارد که هنگام دیدن پدیده ای از علل بسیاری که برای آن پدیده متصور است غفلت کند. او مستعد است که به تعصب و جزمیت دچار شود و عاقبت این استعداد و قابلیت را دارد که میان دو یا چند پدیده خلط و خبط صورت دهد.
انسان همچنین از جهت ادراک محدودیت ذاتی دارد، چشم وی نمی تواند بسیاری از چیزها را ببیند و گوش وی تنها قادر به شنیدن فرکانسهای خاصی است. دیگر حواس انسان نیز از محدودیت رنج میبرنند. از سوی دیگر ذهن انسان هم به محدودیتهای زیادی دچار است که از جمله آنها محدودیت حافظه وی است. به قول عالمان علم رایانه ذهن انسان به صورت سری کار می کند یعنی در یک آن نمی تواند به بیش از یک موضوع اندیشه کند. از سوی دیگر این ذهن نمی تواند همه داشته ها و تجربیات قبلی خود را به تمامی و به صورت کامل پیش روی خود داشته باشد.
به همین جهت است که متفکران انتقادی معمولاً به ما گوشزد می کنند که به هیچ عنوان به حافظه بلندمت و حتی کوتاه مدت خود اعتماد نکنیم و سعی کنیم با نگارش آنچه مدنظرمان است این خلل را جبران نماییم. این توصیه بخصوص برای فرهنگ ما که واجد یک فرهنگ شفاهی است بسیار ضروری و حیاتی است. ما در فرهنگی زندگی می کنیم که بسیاری از آموزه های آن به صورت شفاهی به دست ما رسیده است و ما معمولاً برای استناد به یک نظریه و معرفتی به فردی که آن را گفته ارجاع می دهیم.
این ضعف مطمئناً بی ارتباط با کم بودن میزان مطالعه در فرهنگ ما نیست. یعنی اگر در فرهنگ ما میل به مطالعه و فهم متون افزایش یابد شنیده ها و گفته ها مرجعیت و مشروعیت خود را از دست می دهند. دراین منظومه است که می توان امید داشت افراد بیش از پیش به منابع و مراجع معتبر رجوع کنند.
کثیری از سوء برداشتها و سوء فهمایی که در دیار ما وجود دارند دقیقاً به جهت رواج همین فرهنگ شفاهی و روایی است. به جمله معروفی توجه کنید که ما به تقی زاده نسبت می دهیم که ما باید از فرق سر تا نوک پا غربی باشیم. اگر به متنی که تقی زاده این گزاره را در آن ابزار کرده رجوع کنیم در می یابیم که وی در حال بیان اندیشه خود نیست بلکه نقل قولی را مطرح می کند. این گزاره متأسفانه بوفور و وبوضوح در دیار ما مورد استناد قرار می گیرد بدون آنکه کسی به اصل این مطلب دسترسی داشته باشد.
دلیلی دیگر جز فقدان مطالعه که ناشی از اعتماد بیش از اندازه به حافظه است در دیار ما برای این اشتباهات و سوء تفاهمات فاحش وجود ندارد. سخنوری و خطابه اهمیت زیادی دارند اما اگر این سخنوری که مروج فرهنگ شفاهی است با متون و مکتوبات همراه نباشند ما را به حقیقت و تفکر انتقادی نزدیک نمیکنند.
نظر شما