به گزارش خبرنگار مهر، عصر روز چهارشنبه 21 آذرماه، در هشتمین جلسه از سلسله درسهای فلسفه سیاسی فرانسه که به همت موسسه مطالعاتی اندیشه سیاسی اقتصادی برگزار می شود، دکتر سید جواد طباطبایی، به تدریس فلسفه سیاسی ادموند برک، نظریه پرداز انگلیسی و از منتقدان انقلاب فرانسه و نسبت آن با دیگر اندیشمندان آن زمانه پرداخت.
دکتر طباطبایی سخن خود را با تکرار سخنان خود در جلسات پیشین مبنی بر نوع نگاه برک به مقوله سیاست آغاز کرد و گفت: از نظر برک سیاست علم تجربه است و نه علم نظریه پردازی انتزاعی درباره سیاست. از نگاه برک مسئله اصلی در حقوق بشر این نیست که انسان باید حقوقی داشته باشد، بلکه این است که با این حقوق چه می کند و چگونه آنها را به دست می آورد.
دکتر طباطبایی گفت: از نظر برک حقوق بشر مانند نوری است که وقتی به جامعه وارد می شود به اجسام بر می خورد و با توجه به فطربت و سرشت انسانها شکل می گیرد و با توجه به مقتضیات است و حقوق صرف می شکند. طبیعت بشر پیچیده است و جامعه انسانی که فراهم آمده از انسانهای مختلف است حقوق آن نیز بر آمده از انسانهاست. از این رو برک هر گونه نظریهپردازی انتزاعی را که بدون توجه به پیچیدگی انسان و جامعه صورت بگیرد محتوم به شکست میداند.
نویسنده "جدال قدیم و جدید" تأکید کرد: برک مینویسد که منظورم این نیست که حقوق بشر به کلی نادرست است، بلکه حقوق بشر از نظر متافیزیکی و فلسفه درست است، اما در حوزه اخلاق و سیاست نادرست است و این جمله مشهوری از رساله برک است.
دکتر طباطبایی به اشاره ضمنی برک به اندیشه های اندیشمندانی چون کانت، فیشته و هگل که درباره انقلابها نظریه پردازی کرده اند، تاکید کرد و گفت: از دید این نظریهپردازان می شود چیزی به لحاظ نظری درست باشد اما در عمل نادرست باشد. انقلاب در زمان جوانی هگل و زمانی که در حال خواندن درس کشیشی پروتستانی بود رخ می دهد و اهمیت هگل در این است که به قول هابرماس، اندیشمند معاصر، دوره تجدد با هگل آغاز می شود، زیرا حقوق به مسئله تبدیل میشود.
دکتر طباطبایی در توضیح این سخن خود به اتفاقی که در حوزه تمدن اروپایی در آغاز دوران جدید رخ داد اشاره کرد و گفت: در هیچ حوزه تمدنی دیگری حقوق اینچنین به مسئلهای نظری تبدیل نشده است و انسان با حقوق خود تعریف نشده است. در نظامهای حقوقی قبل از دوران جدید، مسئله اساسی تکلیف است و نه حقوق. با انقلاب فرانسه است که نظامهای حقوقی مبتنی بر تکلیف شکسته شد و انسان با حقوق خود تعریف میشود.
طباطبایی تاکید کرد: این امر با روسو، وقتی که میگوید قانون بایستی از انسان ناشی شود، آغاز میشود و با کانت به آلمان وارد میشود و پس از او افرادی چون شلینگ و فیشته نظریه پردازان بزرگ حقوق هستند.
وی سپس به بیان جایگاه برک در این میان پرداخت و گفت: برک در موارد زیادی به این دیدگاه جدید نزدیک میشود، ولی بسرعت از آن فاصله میگیرد. او نظریهپرداز دوران جدید است ولی با توجه به مبانی حقوق قدیم و با رفت و آمد میان جدید و قدیم سخن خود را میگوید. در اندیشه توکویل است که اندیشه جدید بر پارادایم قدیم پیروز می شود.
این استاد فلسفه سیاسی ویژگی فلسفه انگلیسی را ابتنای آن بر اصل محاسبه میان خیر و شر دانست و گفت: مسئله حقوق بشر برای برک تنها این نیست که بشر حق دارد، بلکه به این معناست که فرد در برابر موقعیتی قرار می گیرد و منفعت و ضرر را محاسبه می کند و دست به انتخاب می زند.
وی گفت: عقل برای انگلیسی از یکسو محاسبه نیز هست. در زبان انگلیسی reasonable زمانی است که در آن محاسبه میشود و وارد شدن در زندگی اجتماعی به معنای حساب خیر و شر را کردن است. از نظر برک نیز آنچه افراد در جامعه انجام می دهند، باید عقلایی باشد، یعنی سود آن از زیان آن بیشتر باشد. تجدد اصلا یعنی حسابی که به بیشترین سود منجر شود.
نویسنده "زوال اندیشه سیاسی در ایران" گفت: برک به مقیاسه فرانسه و انگلستان میپردازد و می نویسد که کار انگلیسیها در اندیشه سیاسی سببسازی است و کار فرانسوی ها سبب سوزی. آزادی مورد نظر روبسپیر یک جعل جدید(fabrication) است.
وی اظهار داشت: فکر اینکه حکومت یک جعل جدید است برای انگلیسیها بیگانه است. برای انگلیسیها حکومت از قرن سیزدهم یعنی قبل از حمله مغول به ایران، زمانی که ماگناکارتا(منشور بزرگ) رابطه میان شاه و مردم را تثبیت کرد، ثابت است و شاه پذیرفته که آزادیهای کهن انگلیسی را به رسمیت بشناسد.
وی گفت: از این رو در انگلستان آزادیها از نوع جعل جدید نیست، زیرا ایشان آن را از قبل گرفته بودند. برک مینویسد که آزادیهای ما قدیمی است که به ما به ارث رسیده است و بنابراین باید آنها را حفظ کرد.
دکتر طباطبایی گفت: در انگلستان مسئله تداوم آزادیهای قدیمی بسیار مهم بود. این امر به خاطر وضعیت انگلستان بود که نظام فئودالی خود را حفظ کرده بوده است.
وی سپس به اهمیت نظام فئودالی در تثبیت آزادی ها به بیان توکویل تاکید کرد و گفت: در انگلستان میان گروههای مختلف یعنی شاه، لردان، روحانیت و گروه های دیگر تعادل بر قرار بود. این رابطه متعادل بود.
وی گفت: در فرانسه رابطه متعادل میان نیروها از زمان لویی چهاردهم که در قرن 17 اولین سلطنت مطلقه را در اروپا پایهریزی کرد از میان رفت، در حالی که در انگلستان با استمرار نظام فئودالی و ارتباط میان پارلمان و سلطنت، مشروعیت سلطنت از میان نرفت. در فرانسه در یک فاصله 150 ساله از لویی 14 تا انقلاب نظام فئودالی بیش از پیش تضعیف شد و بخشی از اشرافیت به انقلاب پیوست. به گونه ای که نخستین جوانه های انقلاب از اشراف برخاست.
دکتر طباطبایی به بیان جامعه شناسی برک از نیروها اشاره کرد و گفت: بیان برک، لویی اشراف را به دربار منتقل کرد و این انتقال نیروها به دربار باعث عدم ایجاد تعادل در جامعه شد و از این رو برخی از اشراف به انقلاب پیوستند. این امر از طریق سالنهایی رخ داد که آنجا افراد تجمع می کردند و مقدمات انقلاب در همین سالنها فراهم شد. اشتباه بسیار مهم دیگر این بود که تحت تاثیر فیلسوفان روشنگری که همه با هم برابرند، قانون انتخابات به نفع همه مردم تغییر کرد. این امر سبب شد که قانونی که تصویب شود در جامعه تنش ایجاد کند، زیرا کسانی به مجلس راه یافتند که اطلاعات ناکافی داشتند و افق دیدشان محدود به منافع خودشان بود.
دکتر طباطبایی به تمایزی که توکویل میان انقلابها بر اساس دو مفهوم آزادی و برابری ایجاد می کند اشاره کرد و گفت: انقلاب در امریکا و انگلیس به دنبال مفهوم آزادی بود، برک از آغاز بر مسئله حفظ آزادی تاکید می کرد، اما در فرانسه مسئله اصلی به دلیل فقر سیاه، برابر بود و مسئله آزادی اصلا مطرح نبود، چون وجود نداشت. ایشان اداره کردن را بلد نبودند و در عین حال پر مدعا بودند. برک معتقد که در ساختمان و بنا(constitution) هر صنف دارای جایگاهی است و نباید این جایگاه از بین برود و اگر از بین رفت، اسم آن مساوات نیست، بلکه غصب است. نباید قانون اساسی مغفول واقع شود.
وی پس از اشاره به اندیشه های ماکیاولی، هایک و باکونین در مورد تعادل نیروها در جامعه به اندیشه های برک بازگشت و گفت: برک می نویسد آنچه در انگلستان اتفاق افتاده در فرانسه نقطه عکسش رخ داده است. ما انگلیسی ها اجازه دادیم برابری همراه با آزادی رخ دهد، در حالی که شما از بالا وحدتی را به جامعه فرانسه تحمیل کردید که نمی تواند دوام بیاورد.
وی در پایان به پیشگویی برک اشاره کرد و گفت: برک معتقد است که وضع فرانسه در ادامه بدتر نیز خواهد شد، اما می نویسد به هر حال دوران جدیدی با انقلاب فرانسه آغاز شده است، دوران شهسواران، از بین رفته و زمانه سوفسطائیان، حسابگران و مال اندوزان آغاز شده است. برک می نویسد آنچه ما اروپاییان را برای همیشه از تمام حکومتهای آسیایی حتی در دوران طلایی متمایز می کند، این اصل است که ما یک نظامی داریم که مبتنی بر برابری شکوهمند است که در تمام سطوح اجتماعی رخنه کرده است بی آن که درجات(ranges) را از بین ببرد.
نظر شما