این مفهوم برای نخستین بار برای ویژگی بخشی به یک دسته از پدیده های تاریخی در زمان رنسانس در فلورانس استفاده شد. اما با گذشت زمان، استفاده از این اصطلاح در زبان سیاسی و یا سنتی دوره کلاسیک یونان باستان به صورت گسترده تری باب شد. در نهایت از آن برای نشان دادن دیدگاه سیاسیای که هم مخالف لیبرال کلاسیک و هم مخالف نگاههای سلطهجویانه در سیاست بود استفاده شد.
این اصطلاح نخستینبار توسط تاریخدانان اندیشه در تاریخ شناسی « علوم معنوی » در آلمان اقتباس شد و بعد با به استفاده کردن « مکتب کمبریج » از آن در مرکز گفتمانهای سیاسی، کاربردهای آن را توسعه داد. با پذیرشهایی که از آن به بعد صورت گرفت « جمع گرایی » وارد مباحثی شد که به جنگ داخلی انگلستان و همچنین امریکای قبل از انقلاب می پرداختند. نهایتا در دوره معاصر در بحث پیرامون کیفیت و چگونگی جهان سیاست که در آن تا حدودی از زندگی اشتراکی دفاع می شود، این واژه مورد استفاده قرار می گیرد.
شکل اولیه آلمانی « جمع گرایی » برای نخستین بار در کتابی از هانس بارون در سال 1925 مطرح شد. بارون در کتاب بعدی که نوشت از این اصطلاح برای توصیف دو جریان ایدئولوژیکی مجزا در تفکر فلورانسی بهره برد: یکی از این جریانات انسانگرایی پترارکی غیر سیاسی بود و دیگری سنت گولفی در آغاز رنسانس بود که در آن تسلط امپراتوری کشور – شهرهای فلورانسی دیده میشد.
تولد دوباره ادبیات و خرد کلاسیک تحول انقلابی بر تفکر اروپایی ایجاد کرد، اما این تحول تا زمانیکه با دفاع از استقلال مطلق از شهرهای بازرگانی، ثروتمند و قدرتمند ایتالیا هم پیمان نشد، همچنان در حد لذت و تعالی فکری در شعر و دانش باقی ماند. به اعتقاد بارون این پیوند در پاسخ به یک بحران و همچنین به عنوان عکس العمل رهبری سیاسی و فکری فلورانس در مقابل استبداد خودکامه میلان، به وجود آمد. شعف حاصل از آزادی، صیانت نفس میهن پرستانه را با زندگی جمهوری خواهانه تلفیق کرد و با دفاع از جمهوری خواهی حاکم بر یونان باستان، شیوه های زندگی قرون وسطی ای کنار گذاشته شد.
طبق رساله بارون، در شیوه زندگی منطبق با ایده آل های آموزشی، برای مقابله با خطرات نظامی، الگوهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ، به کمک فرهنگ می آیند. مدافعان اصلی این شیوه وزرای جمهوری و خصوصا لئوناردو برونی، کارمندان دولتی، و ائتلاف روشنفکران بودند که سعی می کردند وابستگی عملی آموزش کلاسیک را در قالب یک اتفاق نظر عمومی جدید شکل دهند. بارون در جستجوی خود برای یافتن ویژگی یک زمان و مکان مشخص به مطالعه فرهنگ سیاسی فلورانس در زمان رنسانس پرداخت. از نظر او « جمع گرایی » فلورانس به عنوان یک نقطه عطف در تاریخ اهمیت بسیاری دارد. او بدون توجه به نگرانی های مارکس وبر و یاکوب بورخارت این اتفاق دوران ساز را که نگاهی دوباره به یونان باستان داشت و به سوی مدرنیته حرکت می کرد، به مثابه روندی به سوی آزادی، تمدن و پیشرفت می دید.
به اعتقاد بارون ظهور انسان گرایی نشانه ای از پیروزی ایده آل های اقتصادی، اجتماعی، و سیاسی در مقابل تاریک اندیشی دینی، ریاضت و رتبه بندی اجتماعی محسوب می شد. « جمع گرایی » ابزار بسیار خوبی برای انتقال اندیشه های شهروندی از دوران باستان به جهان مدرن بود. انسان گراها از آزادی جمهوری خواهانه در مقابل استبداد سلطنت طلب حمایت می کردند و این از نظر او نوید آغاز تفکر دموکراتیک مدرنی را می داد که توسط ایده آل های کلاسیک ارتقاء داده شده و با خلاقیت فرهنگی احیاء شده ای همراه است. این جریان به شکلی صریح نویدگر گرایش های مثبتی در تمدن اروپایی بود. ارزش این دست آوردها تا زمانی که به لحاظ تئوری به وادی انتزاعی گری وارد نشده بودند، به اندازه کافی قانع کننده به نظر می رسید.
باز آفرینی که بارون از انسان گرایی داشت نه تنها علیه تمام ارزشها و مفاهیم قرون وسطی بود که حتی با گونه های مختلف شکل گیری « خود مختاری مدرن » نیز مخالفت می کردند. او مشخصا به دنبال اصلاح خوانش بورخارت از فردگرایی رنسانس بود، خوانشی که به لحاظ اخلاقی به وجود آمدن انسان گرایی در دربار استبداد و خودکامکی پاپ را مورد سوال قرار می داد.
نظر شما