"اینجا تهران است صدای ایران" از جمله صداهایی است که پدربزرگها و مادربزرگهای ما آن را به خوبی به یاد دارند؛ صدایی که 66 سال پیش از دستگاهی که مارکونی اختراع کرده بود در کوچه و خیابانهای ایران طنین انداخت و صدای رسایش خبر از دوران و فصلی تازه از عصر جدید می داد. رادیو اعلام حضور کرد تا در کنار سینما و صفهای طویلش و بعدها تلویزیون با مخالفان و شیفتگانش، کم کم این هنرهای سنتی و قدیمی باشند که یا می بایست خانه نشین می شدند و یا خود را به شرایط موجود نه تحمیل، که عرضه می کردند.
رادیو، تلویزیون و سینما کرشمه های تازه مدرنیته ای بودند که بی هیچ توافقی با سنت، برای رساندن انسان به مفاهیم جدید توجیه شده بودند. این وضعیت که در سده اخیر با دو جنگ همه گیر جهانی و برهم ریختن - به قصد سامان دادن - معادلات نظام بین الملل توام گشته بود، در جوامع و ممالکی به غایت پایبند به سنت و قدمت با رواداری بیشتری رفتار می کرد.
موسیقی سنتی، قصه خوانی، ادبیات عامیانه و فولکلوریک، مرثیه و نوحه خوانی، نوروزخوانی، نقالی و... ده ها نمود و نماد سنت بودند که نه تنها رادیو بلکه سینما و تلویزیون ایران نیز سهمی از فضای موجود را برای حیات و نیز ارتباط از نوع جدید با طرفداران در اختیار قرار دادند.
به این ترتیب رادیو پذیرای سنت و مردم سنتی دلبسته رادیو شدند و امروز هم آن را بخشی از نوستالژی خویش تلقی می کنند. چه بسیار هنرمندانی که سوای خاک صحنه تئاتر از خاطرات خود در رادیو دم می زنند و فخر می فروشند و پیشرفت و حتی زندگی و تنفس خود را مدیون فضل و کرامت رادیو عنوان می کنند و چه فراوان مردمی که هر گاه پیچ رادیو را باز می کنند و یا در تاکسی و محل کار به اجبار محیط تن به شنیدن بذله گویی و شوخی های سرد و بی روح مجریان فرومایه می دهند، یاد "قصه های شب" و "گلهای جاویدان" و "فرهنگ مردم" را زنده می کنند.
در جامعه ای که قهر و بدگمانی با کتاب را جایگزین دوستی با او کرده و تنها در کتابهای درسی تظاهر به دوستداری یار مهربان می کند، حذف برنامه های ادبی مجال اندک حضور و سوسوزدن چراغ ادبیات را نیز خواهد ستاند |
امروز و در سالهای اخیر اگر گرفتاریهای ناگزیر روز و پیچیدگیهای زمانه در حوزه های اقتصاد و سیاست و آموزش موجب گوشه نشینی نقالان و پرده خوانان، فراموش شدن قصه و افسانه سرایی مادربزرگان و کمرنگ شدن جلوه های گوناگون فرهنگ در میان مردم شده اما رسانه صدا این رسالت را به اندازه ای برای خود تبیین و تشریح نموده که شبکه ای را تحت عنوان "فرهنگ" و گروه هایی تخصصی با عناوین ادبیات عامه، فرهنگ و ادب، شعر و کتاب و... طراحی و تاسیس کرده تا در لوای آن، رشته های دیروز و امروز به یکدیگر خورده تا جامعه گریزپا و تجددخواه، عاری از پشتوانه فکری و ذخایر معنوی، وامانده و حیرت زده رهسپار دیار نوین نباشد.
قصه و قصه خوانی، رمان و شعرخوانی و بررسی ادبیات ایران از جمله موضوعاتی است که طی چند سال گذشته مورد توجه برنامه ریزان و سیاستگذاران این رسانه بوده که به طرق مختلف و با بهانه ها و ترفندهای امروزی سعی در بقا و تاثیرگذاری بر مخاطب داشته است. از همین روست که قصه ها با بازی و مسابقه، شعرها با ریتم و موسیقی های جدید و نقد و بررسیهای کتاب نیز با حضور چهره ها و صداهای آشنا تولید شده و به مخاطب عرضه می شود.
در این که مخاطب امروز رادیو رو به رسانه های مدرن تر و سهل الوصول تری دارد و نیز این که فرصت گوش دادن به رادیو در میان انبوه مشکلات روزمره، تفریحات و رسانه های دیداری متعدد از اغلب مردم سلب شده، محل تردیدی نیست ولی خالی گذاشتن عرصه به این بهانه، نوعی مسئولیت گریزی، یاس و نومیدی و فرار از رودررو شدن با معضلات و هراس از ایستادگی در برابر غولهای جدید رسانه ای به شمار می رود که بی گفتگو و تساهل در حال عبور و نفی گذشته اند.
بدیهی است در جامعه ای که قهر و بدگمانی با کتاب را جایگزین دوستی با او کرده و تنها در کتابهای درسی تظاهر به دوستداری یار مهربان می کند، حذف برنامه های ادبی مجال اندک حضور و سوسوزدن چراغ ادبیات را نیز خواهد ستاند و در واقع همان خودنمایی کوتاه و تظاهر لسانی را هم حذف و ملغی خواهد کرد.
در نسبت و سنخیت یا عدم نسبت و سنخیت ادبیات و رادیو و تلویزیون و سینما سخن بسیار رفته است. این نیز که رسانه های پرنفوذ و قدرتمندی چون رادیو و تلویزیون تا کنون چه حظ و بهره ای از ادبیات - با تعریف ارائه شده - نصیب برده اند، مشهود و مبرهن است اما به نظر می رسد ذکر چندین و چند باره چنین گلایه ای تا امروز مثمر ثمر نبوده و چیزی بر جایگاه ادبیات و کتاب و کتابخوانی در بسترها و فرصت های مزبور نیفزوده است.
همچنان تیزرهای تلویزیونی متعددی در تبلیغ انواع خوراکی ها و احتیاجات درجه دو و سه شهروندان به انگیزه های مادی رسانه سیما تولید و عرضه می شود. چند سالی است که تیزرهای توافقی و سازنده ای نیز با مشارکت نهادها و سازمانهای عمدتا شهری و خدمات رسانی (اعم از شهرداری، پلیس، شرکتهای آب و برق و...) با هدف بهینه سازی امور زندگی شهری، کار آموزش و فرهنگ سازی صریح و مستقیم را برای مخاطب درنظر گرفته اند. فیلمهای سینمایی و تلویزیونی متعددی هم با حمایت از سازمانها، بانکها و وزارتخانه های مختلف به تولید می رسند که با گنجاندن رگه هایی از تبلیغ و تحمیل، سویه هایی غیر مستقیم را در نهادینه ساختن اهداف مربوطه سازمانی در پیش گرفته اند.
آیا رسانه ای در این سطح در عین همگامی با جامعه و پوشش خواسته ها و سلایق عمومی، نباید در پی تعریف سلایق، نیازها و اندیشه کردن درباره تمهیداتی برآید که متضمن رشد آگاهی و ارتقای وضعیت موجود است؟ |
معرفی کتاب در ساعات مرده ای از برنامه های تلویزیون بدون انتخاب و کارشناسی صحیح و هدفمند و فاقد اجراهای مطلوب و پرجاذبه، فراموش شدن موضوع کتابخوانی در میان انبوه برنامه های زنده و غیر زنده ای که می تواند توسط مجریان و چهره های محبوب بچه ها در روزهای عادی و تعطیل مورد تاکید واقع شده و آنان را در میان ملغمه ای از شو و موسیقی و ترانه با کتاب آشنا سازد، عدم وجود تیزرهای مستقل درباره فرهنگ مطالعه و انتخاب کتاب در میان خانواده ها، فقدان جایگاه مطلوب کتابخوانی و ادبیات دوستی در سریالها و فیلمها، قرار دادن گزارشهای مربوط به نقد و بررسی آثار ادبی باز هم در اوقات بی تماشاگر این رسانه، تعطیلی برنامه های خاطره انگیز رادیویی که به هر شکل طیفی از مخاطبان ثابت را همراه داشته و در تهیه خوراک فرهنگی لازم برای آنان کوشا بوده است، رویکرد صرفا مناسبتی به مساله کتاب (ایام نمایشگاه یا هفته کتاب) و القای تصور مناسبتی بودن یا فصلی بودن این مقوله و... از جمله نواقص و آسیبهایی است که همواره وجود داشته و کمتر مورد حک و اصلاح واقع شده است.
به نظر می رسد ایجاد حلقه یا اتاقی مشاوره ای - هر چند مقطعی و فصلی اما با نفراتی زبده، صاحبنظر و متنوع در این امر - با در نظر گرفتن حیطه وظایف و مشخص ساختن خروجی و کارکرد معین و تعامل آنان با برنامه ریزان و برنامه سازان رسانه های متنفذ کشور (صداوسیما) بتواند حداقل در حفظ شرایط موجود و جلوگیری از زوال بیشتر ادبیات و اشاعه فرهنگ مطالعه در این رسانه تاثیرگذار باشد.
به هر روی ایجاد چنین امکان و موقعیتی برای اهل ادب تنها در صورتی متصور است که مسئولان مربوطه به این نقصان معترف بوده و آن را نوعی نیاز برای رسانه و مخاطب تلقی کنند، در غیر این صورت باید گفت هر سیاست و برنامه ریزی در این ساحت برآمده از احتیاجاتی است که جامعه آن را طلب می کند و مسئولان و سیاستگذاران نیز بالطبع تابع مطالبات اند. اما ذکر این نکته هم ضروری می نماید که آیا رسانه ای در این سطح در عین همگامی با جامعه و پوشش خواسته ها و سلایق عمومی، نباید در پی تعریف سلایق، نیازها و اندیشه کردن درباره تمهیداتی برآید که متضمن رشد آگاهی و ارتقای وضعیت موجود است؟
نظر شما