پیام‌نما

وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ * * * یهود و نصاری هرگز از تو راضی نمی شوند تا آنکه از آیینشان پیروی کنی. بگو: مسلماً هدایت خدا فقط هدایت [واقعی] است. و اگر پس از دانشی که [چون قرآن] برایت آمده از هوا و هوس های آنان پیروی کنی، از سوی خدا هیچ سرپرست و یاوری برای تو نخواهد بود. * * * از تو کی خوشنود گردند ای ودود! / از رهی، هرگز نصاری و یهود؟

۲ اسفند ۱۳۸۶، ۹:۲۰

گفتاری از دکتر حسن حبیبی /

استاد شهیدی در اندیشه حیثیت بخشیدن به پایگاه دانش و مقام دانشمند بود

استاد شهیدی در اندیشه حیثیت بخشیدن به پایگاه دانش و مقام دانشمند بود

خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: چهل روز از درگذشت زنده یاد سید جعفر شهیدی استاد کوشای زبان و ادب فارسی می گذرد. گفتاری تلخیص شده از دکتر حسن حبیبی که در یکی از بزرگداشتهای مرحوم شهیدی ایراد شد تقدیم خوانندگان می شود.

درباره‌ استاد دکتر شهیدی، خدای را سپاس شاگردان و ارادتمندان ایشان اگر آن‌چنان‌که بایسته و شایسته و درخور شأن و مقام و منزلت استاد است به اکرام و احترام نپرداخته‌اند، باری دست‌کم در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی از بیان حقی که این بزرگوار بر گردن آنان دارد و از خدمتی که به قلمرو پهناور زبان و ادب فارسی و فرهنگ و تمدن اسلامی کرده‌ است، تا حدودی کوتاهی نکرده‌اند...

اگر در جست‌وجوی آن هستیم که بدانیم چرا مربیان و معلمان بزرگ کم داریم و چگونه می‌توانیم دیگر بار به یاری این فرهنگ چنین مردانی را در پهنۀ‌ ایران اسلامی تربیت کنیم باید به این ریزه‌کاری‌ها بیشتر توجه کنیم.

گوینده‌ این کلمات در طول سال‌های پس از پیروزی انقلاب در ایران بارها از «انقطاع فرهنگی» سخن گفته‌است که عامل بی‌سروسامانی تعلیم و تربیت جامع‌الاطراف و جامع‌نگر ایران و شاید جهان اسلام بوده‌است و در توسعه‌نیافتگی حداقل بخشی از علوم و فنون و از راه‌ماندگی در زمینۀ‌ علم تأثیر گذاشته‌است. در این مقام، به همۀ‌ آن مسائل نمی‌توان پرداخت. به‌اجمال می‌گویم که عامل ازهم‌گسیختگی نظام حوزه‌های جامع علمی، استقرار و توسعۀ‌ خام و ناپختۀ‌ تعلیم و تربیت جدید در ایران است. این ازهم‌گسیختگی سبب انقطاع فرهنگی و این انقطاع عامل بریدگی جامعه از مجموعۀ‌ اطلاعات و آگاهی‌ها و راه و روش‌های تعلیم و تدریس و تربیت و اخلاق اسلامی و انسانی و ترک روش‌های زندگی هماهنگ و تقلید بی‌سامان از طرز زندگی دیگران است که در سی ـ چهل سال پیش از پیروزی انقلاب به اوج خود و یا مرحلۀ‌ پایانی آن رسیده‌است.

کوشش پیوستن به خویش و راه و رسم خودی که پس از پیروزی انقلاب آغاز شده ‌است باید با شور و شوق و جدوجهد و نظام و روش و ژرف‌نگری و خطر کردن و از سابقه از هم‌گسستگی نهراسیدن و چرخ برهم زدن و از خلاف‌آمد عادت کام طلبیدن استمرار یابد تا نتیجه‌ای که خواهان آنیم به دست آید.

استاد همان‌طورکه خود گفته‌اند و بیش‌وکم همه می‌دانند سالیانی از زندگانی خود را در دو مرکز علمی حوزه و سپس دانشگاه گذرانده‌اند و بنابراین به زیروبم کار در هر دو مرکز با هم بیش از کسانی که در یکی از این‌ها بوده‌اند آشنایی دارند و در نتیجه ارزیابِی‌شان از روش‌های تعلیم و تربیت در آن‌ها حجت است. اما پیش از آنکه به دو ـ سه نکته در این مقوله بپردازم به یکی ـ دو نکته دربارۀ سیرۀ‌ زندگی استاد - که در نوشته‌های برخی از نزدیکان ایشان آمده‌است و با آگاهی‌های من نیز هماهنگ است - اشاره می‌کنم. درواقع اگر به شرح حال‌ها و تذکره‌های بزرگان و اولیا و عارفان و صالحان چه در دنیای اسلامی و چه در خارج این خطه نظر کنیم می‌بینیم که تا این اواخر بخش قابل توجهی از مقامات و شرح ‌حال‌ها و تذکره‌ها اختصاص به گزارش شیوه و روش زندگی شخصی و اجتماعی اولیا و بزرگان داشته و این امر بدان سبب بوده‌است که در کار تربیت همواره بدین نکته عنایت بوده‌است که شیوۀ‌ زندگی مربی بیش از درس و بحث و نصیحت‌گری لفظی وی کارآمد و آدمی‌ساز است. قرآن می‌فرماید:‌

لقدکان لکم فی ‌رسول‌الله اسوة حسنه (احزاب/ 21)
لقدکانت لکم اسوة‌ حسنة فی‌ابراهیم و الذین معه (ممتحنه/ 4)‌
لقدکان لکم فیهم اسوة ‌حسنة ‌لمن کان‌یرجوا الله (ممتحنه/ 6)‌

و «برگسن» در «دو سرچشمۀ‌ اخلاق و دین»،‌ دربارۀ نمونه‌ها که راهنما و راهبرند می‌نویسد: تنها کسانی به طبیعت صلا و ندای اخلاق کامل واقف می‌شوند که خود را در حضور یک شخصیت بزرگ اخلاقی ببینند لکن هریک از ماها نیز در آن هنگام که حکم و امثال معمولی مربوط به سلوک خویش را ناکافی می‌بینیم از خود می‌پرسیم که در این موقعیت فلان یا بهمان شخص چه انتظاری از ما دارد. این شخص ممکن است یکی از والدین یا دوستانی باشد که با یاری اندیشه به یاد می‌آوریم. ولی ممکن است آدمی‌زاده‌ای هم باشد که هیچ‌گاه ملاقاتش نکرده و فقط حکایت زندگی‌اش را شنیده‌ایم. در این صورت ما در میدان خیال و تصور، سلوک خویش را به معرض قضاوت او می‌نهیم و از سرزنش وی می‌هراسیم و از تأییدش به خود می‌بالیم.

کسانی که با استاد شهیدی ولو سال‌ها نشست‌ و برخاست داشته‌اند تا هنگامی که دقیقه‌هایی پیش از ظهر شرعی و یا مغرب با وی نبوده‌اند نتوانسته‌اند بدانند که وی در این لحظه‌ها بی‌قرار از جای بر می‌خیزد تا گوشه‌ای را بیابد و به نماز بایستد.

دعوت‌کننده‌ای که جلسه در دفتر وی تشکیل شده‌است کمتر باید غم محل وضو را برای استاد داشته ‌باشد تا گوشه‌وکناری که استاد بتواند در آنجا به نماز اول وقت خود بپردازد. برخاستن استاد حتی در اثنای بحث‌ها و گفتگوهای به‌ظاهر مهم و به نماز ایستادنش جز این معنایی ندارد که ایاک نعبد گفتن، بر گفتن و شنیدن هر سخن دیگری برتری ماهوی دارد؛ که ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون (الذاریات/ 56) و ما امروا الا لیعبدوا الله مخلصین له الدین (البینه/ 5) و اگر کسی با استاد هم‌سفر نشده‌ باشد نمی‌داند که این عاشق وارسته در نماز شب نیز همانند نماز اول وقت خویش مقید است.  
 
شب خیز که عاشقان به شب راز کنند
گِرد در و بام دوست پرواز کنند  
 
و نیز حق‌شناسی استاد چنان است که مدت پنج سال و نیم که مرحوم دکتر معین در حال اغما بود و مدت‌ها پس از درگذشت او استاد در پشت میز ریاست لغت‌نامۀ‌ دهخدا ننشست.

مقام صبر و رضای استاد را دوستان و آشنایان به خلق‌وخوی ایشان آن‌چنان پرمایه و با ابهت و حشمت یافته‌اند که کمتر به خود جرئت داده‌اند که حتی به آنچه در دل استاد می‌گذرد و از آن خبری دارند، اشارتی داشته ‌باشند. نکته‌های پرشمار دیگری را هم از این‌ دست می‌توان در نوشته‌های نامۀ‌ شهیدی بازیافت و شک نباید داشت که بسیاری از نکته‌ها نیز پنهان مانده‌اند. اما به‌هرحال به نظر می‌رسد که دانستن این راه و روش‌ها ـ که خاص ایشان و دیگر بزرگان است ـ برای تربیت نوجوانان و جوانان و طالبان علم این مرزوبوم واجب‌تر از هر امر دیگر و کارسازتر از هر نوع وسیله و ابزار فنی و علمی و روش‌های تحقیق نظری پیشرفته مبتنی بر حرف و صوت و یا تجربه‌ ماشینی و نه انسانی است. اشاره‌های کوتاه و مختصر استاد دربارۀ‌ علوم انسانی - به‌خصوص زبان فارسی و ادبیات آن - تاریخ‌ و فرهنگ اسلامی و همانند این‌ها و ارزیابی ایشان از چگونگی زندگی و سلوک و رفتار طالب علم و نحوۀ‌ تحصیل و روش تدریس و سازمان تعلیمات روشنگر برخی از نکته‌های عمده در زمینۀ‌ مسائل یادشده است.

1. طالب علم، در روزگار گذشته و شاید هنوز هم در برخی نقاط به شرایط مادی زندگی می‌اندیشیده و در بند رفاه مادی نبوده‌است. استاد می‌نویسد: به دوستان می‌گفتم اگر در حجره‌های مدرسه جایی برای سکونت پیدا نکردم در ایوان حجره‌ها به سر خواهم برد. بر اثر همین تصمیم بود که از هنگام ورود به نجف تا مدتی دراز روزها و شب‌ها را در تاریک‌خانۀ مدرسۀ قزوینی‌ها به سر بردم. اینکه می‌گویم تاریک‌خانه مبالغه نیست، انبار کوچکی بود در راه ‌پلۀ طبقۀ‌ دوم مدرسه که سیدی عرب به نام سید مسلم گونی زغال و اندکی اثاث خود را در آن نهاده ‌بود. این انبار دریچه‌ای به پلکان داشت که تنها منفذ نور بود. سید مسلم انبار را خالی کرد و تحویل داد و من آنجا را خانۀ خود گرفتم. وقتی آن دریچه را باز می‌کردم آن‌قدر روشنی به درون می‌تافت که اجسام را تشخیص می‌دادم. روزها برای مطالعه به پشت‌بام مدرسه یا ایوان آن می‌رفتم و شب‌ها از نور چراغ نفتی استفاده می‌کردم. شرح تحمل گرما و سختی معیشت لزومی ندارد زیرا در این قسمت دیگر طالبان علم هم با من شریک بودند.

ذکر این جمله‌ها از آن‌روست که روشن شود در گذشتۀ نزدیک به ما طالب علم و نه طالب مدرک را شیوۀ‌ کار از چه قرار بوده ‌است. در آغاز پیروزی انقلاب هنگامی که در وزارت فرهنگ و آموزش عالی بودم کوشش داشتم که حجره‌های یکی از مدرسه‌های بنام این سرزمین به خاطر بازسازی و بهسازی خراب نشود و این کوشش نه از آن جهت بود که خواهان آن بوده‌ام و هستم که آنچه بر آن نام میراث فرهنگی گذاشته‌ایم باید بماند (البته نه فقط برای آنکه صورتش حفظ شود و یا حتی چنان رها شود که همان هم که هست از میان برود و تلی از خاک و ویرانگهی پر خار و خاشاک به نام مرده‌ریگ نیاکان بر جای بماند و پس از مدتی نیز از یادها برود) بلکه خصوصاً در مورد این حجره‌ها همان‌طور که به هنگام بازدیدشان با نشان دادن گوشه و کنار آن‌ها گفتم، غرضم از حفظ آن‌ها و یا حداقل بخشی از آن‌ها این بود که هم جوانان امروز و هم آیندگان بدانند که بزرگان علم و دین و میراث‌گذاران فرهنگ و تمدن پرشکوه ما چگونه زندگی می‌کرده‌اند و چگونه درس می‌خوانده‌اند و آن‌چنان فارغ از مسائل رفاهی بوده‌اند که نیازی نمی‌دیده‌اند وقت خود را به‌جای جست‌وجوگری و پژوهش حتی صرف حداقل رفاه و آسایش کنند.‌

2. در عین آنکه باید در اندیشۀ‌ زندگی استادان بود، مهم‌تر و اساسی‌تر از آن حیثیت بخشیدن به پایگاه دانش و مقام دانشمند در عمل است. استاد می‌گوید: در جمهوری اسلامی انتظار همه این است که علم مکانت خودش را حفظ کند و عالم هم مقام خود را داشته ‌باشد. خلاصه اینکه ما می‌خواهیم حیثیت استاد و دانشجو و محقق از هر جهت محفوظ باشد. بله این‌ها نیازهای مادی دارند و باید تا آنجایی که ممکن است این نیازها تأمین بشود ولی بالاتر از نیاز مادی این‌ها احتیاج به تأمین دیگری دارند...

‌3. مشکل کار در این است که ما علوم انسانی را در حال حاضر بیشتر در جامعه‌شناسی و روان‌شناسی و گهگاه نیز اقتصاد و مدیریت خلاصه کرده‌ایم و به این‌ها هم انتقاد داریم و راه و رسمشان را نمی‌پسندیم و از رشته‌های دیگری هم که زیر همین عنوان قرار گرفته‌اند بیش‌وکم غافلیم و آن‌ها را به حال خود رها کرده‌ایم و نیز همۀ‌ این رشته‌ها را از لحاظ شیوۀ‌ تعلیم و تعلم در قالب مقررات موجود، هم‌ردیف دیگر رشته‌ها دیده‌ایم و می‌بینیم و به جولانگاه این گروه از علوم که طول و عرضی غیرمعمول دارند، توجه نمی‌کنیم و خصوصاً اهمیتی را که زبان و ادب فارسی دارد آن‌سان که باید و شاید در نظر نمی‌آوریم. استاد می‌گوید:‌ من بعد از انقلاب امیدواری داشتم که لااقل در زمینۀ‌ ادبیات و حقوق، تاریخ و فلسفه، مسئلۀ‌ مدرک‌گیری و نظام واحدی از میان برود و لااقل اگر می‌خواهند دورۀ‌ لیسانس سر جای خودش باشد، دورۀ‌ فوق‌لیسانس و دورۀ‌ دکتری را تابع نظام قدیم نکنند ولی متأسفانه به حرف من ترتیب اثر داده نشد... من عقیده‌ام این است که دورۀ‌ تحقیق را باید آزاد بگذارند... و بگویند آقای دانشجو شما آزادی. در درس هرکدام از این آقایان می‌خواهی بنشین، هر وقت هم که خودت گفتی من مستغنی هستم، در آن درس حاضر نشو! البته برای اینکه زحمت تو هدر نرود وقتی خودت از درس هریک از آقایان می‌روی می‌گویی من از درس شما به پایۀ‌ اجتهاد رسیده‌ام. آن‌ها از شما سؤال‌هایی می‌کنند و اگر تشخیص دادند که ادعای شما درست است، یادداشتی به شما می‌دهند؛ یعنی اجازه‌نامه می‌دهند که آن اجازه‌نامه نه رتبۀ اداری دارد و نه مزایای حقوقی. می‌نویسند ایشان آمدند و فلان درس را با من گذراندند و در این درس تبحر دارند.

به نظر من این سخن را بیش از اندازه باید جدّی گرفت و به‌هرحال دیر یا زود اگر می‌خواهیم راه به جایی ببریم باید این راه را پیمود. گویندۀ این کلمات در برخی از جلسه‌ها که استاد حضور داشته‌اند و در دیگر جلسه‌ها نیز با ایشان هم‌داستان بوده و بارها به این موضوع پرداخته‌است.‌

حداقل اگر نمی‌خواهیم مدرک را به کناری بنهیم و یا از دادن نمره ناگزیریم باید کاری کنیم که محتوایی پذیرفتنی ـ از لحاظ علمی ـ را بدون در نظر گرفتن وقت و زمان یادگیری آن مبنای کار قرار دهیم و دست‌کم در دورۀ کارشناسی ارشد و دکتری حتماً مشارکت فعال و جدی دانشجو را در کار درس و بحث و تحقیق طلب کنیم و شرط لازم کار را هم این امر قرار دهیم که متن یا متن‌هایی که جزو برنامه است باید به‌طور کامل و تمام خوانده و به‌اصطلاح اجازۀ روایت گرفته شود. دانشجویان در کلاس درس در خواندن متن و شرکت در بحث و نقض و ابرام مباحث فعال باشند و اگر به علت کم‌اطلاعی نتوانستند در بحث شرکت جویند، مستمع آزاد تلقی شوند و حق شرکت در امتحان را موقعی به دست آورند که نشان دهند آمادگی کافی برای شرکت در بحث دارند و امتحان نیز به‌صورت طرح مسئله و مباحثه و تقریر جامع‌الاطراف مطلب انجام پذیرد. روشن است که این روش کار با نظام واحدی ـ دست‌کم در این رشته‌ها ـ سازگار نیست.

در این زمینه استاد چنین می‌گوید:‌ من چون این توفیق را داشته‌ام که هر دو روش تحصیلی را ببینم و از محضر دو صنف استادان بهره‌مند شوم و در هر دو قسم مدرسه درس بخوانم و درس بگویم، بارها گفته‌ام و باز هم با اطمینان خاطر می‌گویم برنامه‌های آموزشی ما که صرفاً تقلیدی از مغرب‌زمین است، با سنت و تربیت جامعۀ ما سازش ندارد و هیچ‌گاه نتیجۀ‌ علمی مطلوب را نخواهد داد. بزرگ‌ترین اشتباه برنامه‌ریزان برای مدرسه‌های نوین این بود که کوچک‌ترین اعتنایی به مدرسه‌های قدیم و برنامه‌ریزی آنان و روشی را که برای تدریس به کار می‌بردند نکردند. وقتی دانشجو موظف باشد تعدادی واحد در سال‌هایی معین از استادانی که ملزم به حضور در کلاس آن‌هاست انتخاب کند طبیعی است که هنگام انتخاب درس ساعت‌ها کارت‌های درسی را به هم بزند و از این و آن بپرسد: کدام‌یک از درس‌ها از جهت مقدار کمتر و کدام‌یک از استادان در دادن نمره دست‌ودل‌بازتر است. چنین شاگردی کی و کجا به فکر یاد گرفتن درس و به خاطر سپردن آن خواهد بود...

دل‌مشغولی دیگر استاد مربوط به اصل و اساس زبان فارسی است. بدین نکته نیز اشارتی کوتاه بایسته است. زبان فارسی زبان دوم عالم اسلام و گزارشگری راستین و شایسته از فرهنگ و تمدن، تعلیمات و حقایق اسلامی است. استاد بحق به خطری که از مدت‌ها یعنی از یک قرن پیش و شاید بیشتر زبان فارسی را تهدید می‌کند توجه کرده‌است و می‌گوید: موجی هولناک و بنیان‌ریز از سالیان پیش برخاسته‌است و می‌کوشد تا قالب و مفهوم زبان دری را از میان ببرد، نه از آن جهت که مفردات و ترکیبات آن را دوست نمی‌دارد بلکه با آن چیز دشمن است یا آن چیز را نمی‌خواهد که در طول دوازده قرن به نثر یا به نظم در قالب الفاظ این زبان ریخته شده‌است.

از نخستین سند مکتوب که از این زبان در دست داریم تا آنچه پیش از جنگ دوم جهانی فراهم آمده‌است، یک عنصر به‌خوبی تجلی می‌کند و آن روح تمدن عالی اسلام آمیخته به سنن و آداب ایرانی است. از تاریخ ابوعلی بلعمی و اندرزنامۀ عنصرالمعالی و نظام‌الملک طوسی و اشعار عرفانی سنائی، عطار و مولوی و داستان‌های نصرالله منشی و محمدبن غازی ملطیوی گرفته تا آثار نویسندگان عصر ما با همۀ اختلافی که در موضوع با هم دارند وحدت‌گونه‌ای می‌توان دید و آن تعلیمات اسلامی است که با درآمیختن با آداب مردم این کشور و اعمال ذوق دانشمندان این سرزمین تلطیف شده و دنیاپسند گردیده‌ است و به نام تمدن اسلامی ـ ایرانی خوانده می‌شود. آن موج نمی‌خواهد این مانع را در مقابل خود ببیند.

به‌هرحال باید مواظب و هوشیار بود و میراث کهن زبان فارسی و ادب آن را پاس داشت و میراث به‌جای‌مانده از استاد بزرگ سخن حکیم ابوالقاسم فردوسی، نظامی و مولوی و سعدی و حافظ و عطار و جامی و دیگر نثرنویسان و شاعران را به گونه‌ای آراسته‌تر به نسل بعد سپرد. برای این زبان دوم عالم اسلام ـ که به‌خصوص پس از پیروزی انقلاب اسلامی دیگر بار امکان بیان افزون‌تر حقایق اسلامی را یافته‌است ـ بار دیگر همان خط‌ و نشان‌های قبلی را کشیده‌اند و خواهند کشید و هریک از ستون‌های استوار نظم و نثر فارسی را که گزارندۀ این حقایق‌اند، به‌گونه‌ای در معرض ایراد و انتقادهایی که گهگاه ممکن است عامه‌پسند هم باشد قرار خواهند داد و ساده‌دلان را که متوجه بازیگری‌های پشت پرده نیستند، به حرکت درخواهند آورد.

بار دیگر از نارسایی خط فارسی و اصلاح آن و نارسا بودن زبان فارسی برای تعبیر از مفاهیم علمی سخن خواهند گفت و با هزار ‌و یک ترفند، به خیال خود به جنگ بزرگان نظم و نثر فارسی خواهند رفت و وقت علاقه‌مندان به زبان فارسی را که باید صرف تحقیق و تعلیم شود، در راه دفاع از این بزرگان به کار خواهند گرفت و آن‌ها را از امور اساسی بازخواهند داشت. اما بی‌گمان استادان و دوستداران زبان فارسی و در صف مقدم آن‌ها بزرگانی چون استاد دکتر شهیدی مانند همیشه به هر قیمت و با اختصاص باقی‌ماندۀ وقت خویش از این میراث کهن پاسداری و نگهداری خواهند نمود.‌

کد خبر 642762

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha