پیام‌نما

وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَ إِمَائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ‌اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ * * * [مردان و زنان] بی‌همسرتان و غلامان و کنیزان شایسته خود را همسر دهید؛ اگر تهیدست‌اند، خدا آنان را از فضل خود بی‌نیاز می‌کند؛ و خدا بسیار عطا کننده و داناست. * * اللّه از فضلش بسازدشان توانمند / دانا و بگشاينده مى‌باشد خداوند

۱ اردیبهشت ۱۳۸۷، ۹:۲۸

گفتاری از رهنورد زریاب /

ما نام درست سعدی را هم نمی‌دانیم / شرح تاثیرپذیری پوشکین از سعدی

ما نام درست سعدی را هم نمی‌دانیم / شرح تاثیرپذیری پوشکین از سعدی

خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: آنچه می آید بخشی از سخنرانی "محمد اعظم رهنورد زریاب" (نویسنده و محقق افغان) است که پیشتر در مرکز علمی و فرهنگی میدیوتیک کابل و به مناسبت انتشار کتاب "سعدی درخت پرباری از بوستان معرفت" تالیف سمیع رفیع ایراد شده است.

یکی از ویژگی های تاریخ ادبیات ما این است که ما امروز درباره بزرگترین سخن سرایان مان خیلی کم می دانیم یعنی درباره زندگی و ویژگی های شخصی این سخن سرایان بزرگ، اطلاعات ما بسیار اندک و محدود است.

از شهید بلخی و کسایی مروزی که آغاز کنیم تا رودکی، فردوسی، سنایی و حافظ، ما درباره زندگی این بزرگمردان بسیار کم می دانیم. سعدی هم یکی از همین سیماهاست، هرچند شهرت و آوازه سعدی از زمان خود سعدی تا امروز بسیار گسترده بوده. چه در شرق، چه در غرب، چه در حوزه فرهنگی خود ما، چه بیرون از حوزه فرهنگی خود ما، ولی در مورد جزئیات و چگونگی زندگی سعدی اطلاعات ما بسیار اندک است. سعدی از شگفتهای عرصه ادبیات زبان دری به شمار می رود ولی همان گونه که گفتم در مورد زندگی سعدی اطلاعات ما اندک است.

ما دقیقا نام درست سعدی را نمی دانیم زیرا در متنهای مختلف سعدی به نامهای مختلف یاد شده مثلأ شرف الدین، مشرف الدین و مصلح الدین و بسیار دشوار است برای ما که بپذیریم کدام یک از این نامها نام واقعی سعدی بوده است. وقتی گاه در یک کتاب به سه نام یاد شده، به گونه مثال، کتاب معروف (حبیب السیر) را در نظر بگیریم. در این کتاب گاهی مشرف ابن مصلح آمده، شرف الدین ابن عبدالله آمده و گاهی مصلح الدین سعدی آمده، ببینید درباره چنین بزرگمردی اطلاعات ما چقدر ناقص و اندک است. یک مقدار هم خود سعدی خواننده امروزی را گمراه می سازد. وقتی سعدی از سفرش به هند و کاشغر، بلخ و بامیان صحبت می کند، خواننده امروزی را گمراه می سازد زیرا هیچ گونه سندی در دسترس نداریم که دلالت بر آن کند که سعدی به هند رفته است و یا به کاشغر یعنی چین غربی پا گذاشته است و یا به بلخ و یا بامیان سفر کرده است.

دوره سعدی، دوره ناآرامی ها در شیراز بود و برای اینکه درباره این دوره دقیق تر بدانیم، لازم می دانم بگویم که سعدی در زمانی زندگی می کند که مارکوپولوی معروف سفر خودش را به آسیا و شرق آغاز کرد. و اما همان طور که گفتم نام سعدی بسیار پرآوازه است، چه در شرق و چه در غرب و چه در حوزه فرهنگی ما شاید در اروپا و باخترزمین کتاب گلستان پس از هزار و یک شب، پُرخواننده ترین کتاب مشرق زمین بوده بوده باشد.

تا امروز در زمان خود سعدی، هم آوازه سعدی بسیار گسترده شده بود و سرزمینهای دوردستی را دربر می گرفت. خود سعدی در گلستان حکایاتی دارد که در جامعه ای کاشغر می دراید و تازه جوانی را می بیند که مقدمه نحو زمخشری را در دست دارد و می خواند و چون درمی یابد که سعدی اهل شیراز است، از سعدی می پرسد که از سعدی چی داری؟ اگر چنین حکایت را ساخته و پرداخته تخیل پرداز سعدی بدانیم، شواهدی تاریخی استوار و محکمی در دست داریم که بسیار زود پس از وفات سعدی، آوازه سعدی تا دوردستها رسیده بود. یکی از این شواهد، سفرنامه معروف ابن بطوطه است. شما می دانید که ابن بطوطه فقط چند سال پس از سعدی در سفر معروف بیست و نه ساله خود آغاز کرد که شاید در تاریخ چنین سفر دور و درازی نظیر نداشته باشد.

ابن بطوطه در سفرنامه خود می نویسد، که چون در چین و شهر (هانگ چو) رسید، امیر شهر به خاطر ابن بطوطه، ضیافتی برپا کرد و پس از ضیافت ابن بطوطه را همراه با فرزند خود به یک سیر دریایی فرستاد. در این سیر دریایی قایقها به روی آب بودند و خنیاگران و مطربان به زبانهای چینی، عربی و فارسی آواز می خواندند. امیرزاده یعنی فرزند امیر هانگ چو که به همراهی ابن بطوطه آمده بود، آوازخوان فارسی را بسیار دوست دارد، از همین رو پی هم به مطرب دستور می داد که یک آهنگ را باز هم تکرار بخواند و این آهنگ به اندازه تکرار شد که ابن بطوطه توانست این را یادداشت بکند و ما امروز می فهمیم که شعر این آهنگ از غزل معروف سعدی بوده و بخش از آن غزل این است: "تا دل به مهرت داده ام در بحر غم افتاده ام / چون در نماز ایستاده ام گویی به محراب اندری" یعنی در قرن هشتم هجری، شعر سعدی در شرق چین توسط خنیاگران به زبان فارسی خوانده می شد.

استادان دانشگاه و دوستان ما نیک می دانند که یکی از ارزش نماها در ارزیابی شخصیتها، تاثیرگذاری این شخصیتهای ادبی بر آیندگان است. اثرگذاری سعدی در حوزه فرهنگی خود ما کاملأ روشن است. همه ما آن تقلیدهایی را که از بوستان و گلستان شده اند، می شناسیم و می دانیم اما من از یک اثرگذاری سعدی بر یک شاعر بسیار بزرگ روس نام می برم و قصه می کنم که شاید برایتان جالب باشد.

بدون شک شما الکساندر پوشکین شاعر روس را می شناسید. الکساندر پوشکین روزگاری عاشق زنی شد به نام "کَرَم زینه" و به او وعده سپرد که من یک سروده جاودانی به تو اهدا می کنم. سالها گذشت چنین الهامی به پوشکین نداد. پوشکین به جزیره کریمه رفت و کاخ خان کریمه را که فواره زیبا داشت دید و داستان ساخته شدن این فواره را هم شنید. باز هم زمان گذشت و الهام لازم به پوشکین دست نداد تا زمانی که ترجمه فرانسوی بوستان سعدی به دست پوشکین رسید و پوشکین این ترجمه را در باب اول بوستان خواند:

شنیدم که جمشید فرخ سرشت                به سرچشمه ای بر به سنگی نبشت

بر این چشمه چون ما بسی دم زدند         برفتند چون چشم برهم زدند

گرفتیم عالم به مردی و زور                 ولیکن نبردیم با خود به گور

در همین لحظه بود که جانمایه یکی از شهکارهای بزرگ ادبیات روس برای پوشکین در ذهنش شکل گرفت. پوشکین بار دوم به کریمه رفت و کاخ خان تاتار را دید، بار دیگر آن فواره را دید، بار دیگر داستان آن فواره را شنید و سرانجام توانست یکی از شهکارهای زبان روسی یعنی منظومه (فواره باغچه سرای) را به وجود بیاورد، همه زیر تاثیر چند بیت از استاد سخن سعدی.

کد خبر 668451

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha