سؤالی را در اینجا مطرح میکنم که پاسخ به آن میتواند منظورمان را روشنتر سازد؛ میدانیم که منتقدان در رویکرد جامعه شناختی به ادبیات، اثر را با توجه به محیط اجتماعیاش بررسی میکنند و در نقد سنتی مارکسیستی، نقدی را درخور میدانند که از وضعیت فرهنگیای که متن در آن شکل گرفته جدا نباشد. آنها «با قرار دادن متن در بافت تاریخی آن و تحلیل دیدگاه نویسنده راجع به زندگی، به یکی از مهمترین موضوعات مورد علاقهشان – یعنی ایدئولوژی – دست مییابند» (چارلز برِسلر،2003: 231) چرا که این منتقدان علاقه فراوانی به نحوه تعامل ایدئولوژی شخصی نویسنده با ایدئولوژی موجود در متن دارند.
پرسش این است؛ مگر نه اینکه رویکرد مارکسیستی نویسندگان دهه 40 و 50 ما، ترجمه موج نو مارکسیسمی بود که در اواخر دهه 1960 میلادی در اروپا و به خصوص دانشگاههای برکلی، کلمبیا و سندیگو آمریکا ظهور کرد؟ پس چگونه است که این رویکرد در غرب با پیوستن « مکتب فرانکفورت» به عنوان بارزترین جریان اروپایی، به آنجا میرسد که امروزه نظریه پردازانی چون تری ایگلتن و فرانک لنتریچا را در چنته دارد و اگرچه دیگر مکتب واحدی به عنوان مارکسیسم وجود ندارد اما همچنان گروههای بسیاری با مواضع نقادانه مارکسیستی به کار خود ادامه میدهند اما در ایران همه چیز به یکباره فروکش میکند؟
بیراهه نرفتهام، این سؤال وقتی با بحث ما مناسبت پیدا میکند که اثرات این موج عظیم را با خواندن نقدهایی که با رویکرد مارکسیستی بروی «ماجراهای هکلبری فین» و «تام سایر» مارک توین که تقریباً در یک بستر اجتماعی اما با دو تلقی مختلف نوشته شدهاند را بخوانیم و آنها را با نقدهای منتقدان مارکسیست یا دارای رویکرد مارکسیستی خودمان مقایسه کنیم. (اتفاقاً چندی پیش یکی از همین نقدها به قلم دکتر جیمز ال. رابرتس در شماره 118کتابماه کودک به چاپ رسیده است)
نتیجهای که میخواهم از این بحث بگیرم تأکید بر این گزاره است که ادبیات و نقد ادبی «چپگرا»ی کودک ما یا همان جریان دوم ادبیات کودک، علیرغم تأثیرات انکارناپذیری که در دهه 50 داشته است هرگز نتوانسته با الگوهای جهانی خود پیشبرود و در نتیجه، خود به این باور رسیده که در میان مخاطبان کودک امروز از اقبال چندانی برخوردار نیست. این ماجرا گذشته از دلایل سیاسی و تغییر رفتار حاکمیت با طرفداران این رویکرد، و در محاق ماندن نویسندگان و منتقدانش - چه به لحاظ آزادیهای مدنی و چه به لحاظ مشارکت در تولید خواندنیهای کودکان - دلایل مختلفی از جمله فقدان نظریه یا باور به آن و نیز تغییر الگوهای داستانی و شیوه ارائه آنها دارد که در بخش بعد به دلیل اخیر آن خواهیم پرداخت...
سموئل کلمنس (مارک توین) بی شک نقطه عطفی در ادبیات آمریکا محسوب میشود. وی پس از نگارش «تام سایر» با نوشتن «ماجراهای هکلبری فین» که به زبان عامیانه آمریکایی سخن میگوید، پایهگذار نثری شد که سالها بعد تأثیراتش را در برخی آثار نویسندگان «شوخی ساز»ی چون ارنست همینگوی، کرت ونه گات و... میتوان دید. اما آنچه در اینجا مهم مینماید، بررسی این آثار به عنوان دو شاهکار ادبیات نوجوانان است که به لحاظ حضور دو شخصیت تام و هک و خل بازیهایشان، تا مدتها از بیم فاسد کردن اخلاق کودکان به کتابخانهها راهی نداشتند. این دو اثر به نوعی آغاز انحطاط ادبیات اطو کشیده کودک است. ادبیاتی که نگران تربیت «نامناسب» کودکان و انحراف ایشان بود. ادبیاتی که آنارشی دست جمعی کودکان و به خصوص نوجوانان را با چشمانی گرد شده به تماشا مینشست و باز به مواعظ خود پیرامون مضرات چپق، لزوم سازگاری با عرف و متابعت از قوانین موجود جامعه ادامه میداد. با نگاهی به «ماجراهای تام سایر» و «سرگذشت هکلبری فین» میتوان موجودات محصول این دو طرز «تربیت» را مشاهده کرد.
مترجم فرهیخته آقای دریابندری حق مطلب را در مقدمه مفصل «سرگذشت هکلبری فین» درباره تفاوتهای این دو اثر به لحاظ ادبی با انجام مقایسههای مختلف زبانی، شیوه روایت و تفاوت زاویه دید و با ذکر نمونه ادا کردهاند. اما آنچه به نظر بنده هنگام ترجمه کتاب «تحلیل ماجراهای تام سایر» دکتر رابرتس جالب آمد، تأکید او بر تغییر طرز تلقی نسبت به ادبیات کودک، در لباس تفاوتهای هک و تام است. در محدوده اثر، ما با دو رویکرد روبرو میشویم؛ یکی سنتی که جورج سانتایانا نامش را «سنت نجبا » میگذارد و نوجوان خط کشی شده و پر از تعارضی به نام تام را حاصل میدهد و دیگری رویکردی است که به عصیان «پاپتیهای سواحل میسی سیپی» موسوم و هکلبری نماد آن است. اما اگر این دو رویکرد را تعمیم دهیم، در یک نتیجه گیری کلیتر – که منظور نظر ما است – به ناکارآمدی ادبیات محافظهکار و «دست به سینه» که میخواهد از آینده نوجوانانی مراقبت کند که قهرمان حکایت «چشمه و تشنه» اند پی برده ، و به صرافت ایجاد بنیان دیگری برای ادبیات بومی کودک و نوجوان خواهیم افتاد. به عبارت دیگر اگر بخواهیم توین را برای این بحث مصادره به مطلوب کنیم، میتوانیم بگوییم که وی با ماجراهای تام سایر، آخرین اثرش را به «ادبیات کودک محافظهکار» ارائه کرده و این کار را با تمام قواعد ساختاری اعم از انتخاب زاویه دید سوم شخص، استفاده از توصیفات مرسوم، گفتار متعارف و غیره همراه میسازد و آنگاه با نوشتن ماجراهای هکلبری فین، خط بطلانی بر این دوره کشیده و با به رسمیت شناختن عاملیت کودک در ادبیات خویش دوران جدیدی را در ادبیات کودک و نوجوان آغاز میکند.
قصد مقایسه ندارم اما مگر غیر از این است که ماجراهای هکلبری فین نیز در یکی از سختترین دورانهای اجتماعی نوشته شده است؟ در روزگاری که هنوز بردهداری رواج دارد، کالوینیسم نفس میکشد و انسان از بسیاری از حقوق اولیه خود محروم است چه برسد به حقوق مدنی. رشد و پیشرفت اجتماعی سریع آمریکا با آشوبها و خشونتهای اجتماعی گستردهای دست به گریبان است که از پی صنعتی شدن، توسعه طلبی، و بردهداری، تنشهای شدید قومی و قبیلهای و نگرانی فراگیر در میان سرآمدان فرهنگی – سیاسی درباره برقراری دموکراسی پس از انقلاب پدید آمده بود. اما آیا توین که از طرفی مصائب جنگ داخلی آمریکا را پشت سر گذاشته و از طرفی در شرایطی چون هک رشد کرده است، واقعیتهای اجتماعی را به تلخی زبان نویسندگان دههی 50 ما بازگو میکند یا آنکه چنان طرحی از طنز و مطایبه در میاندازد که هنوز هم جذاب و تازه است؟
نتیجه این است که تفاوت در ارائه واقعیتهای اجتماعی نیز به تلقی جمعی ما از ادبیات کودک برمیگردد، به اینکه بدانیم گفتن واقعیت به کودکان به شیوه دو جریان اصلی ادبیات کودک در ایران نمیتواند متضمن وقوف و آگاهی کودکان نسبت به آن واقعیت باشد. پس مخاطب دست اول آن آثار بچهها نبودند. در مطلع فصلی با عنوان «ماهی سیاه کوچولو، مرامنامه جنبش چریکی» در کتاب ارزشمند «صمد:ساختار یک اسطوره»، نقل قول جالبی آمده است: «طاهر احمدزاده میگوید: سال پنجاه بود و هنوز دستگیر نشده بودم که به دیدار {آیت ا...} طالقانی رفتم. وقتی بر او وارد شدم، نوشتهای را مطالعه میکرد. گفت این نوشته را خواندهای؟ نوشتهی صمد بهرنگی به نام ماهی سیاه کوچولو بود. گفتم خواندهام. گفت این را برای بچهها نوشته اما ما بزرگها باید بخوانیم.»...
* مسعود ملک یاری که با بررسی دو جریان "معطوف به حاکمیت که مدافع و حامی نظم" است و "جریان چپ که همواره منتقد نظم موجود بوده" در مقاله خود به لزوم ایجاد جریان سوم و پرداختن به ویژگیهای ممتاز الگوهای جدید و بررسی میزان آشنایی نویسندگان و منتقدان ادبیات کودک ایران با ویژگیها و مختصات این الگوهای داستانی پرداخته است.
نظر شما