به گزارش خبرنگار مهر، از سوی انجمن حکمت و فلسفه ایران نشست بررسی کتاب "روابط فرهنگی مسلمانان و هندوان" تألیف دکتر فتحالله مجتبایی و بررسی کتاب "جوگ باسشت" تصحیح، تحقیق و ترجمه دکتر فتحالله مجتبایی با حضور مؤلف، دکتر داریوش شایگان و کامران فانی عصر امروز پنجشنبه، دوم خردادماه در محل مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد.
کامران فانی نیز در این نشست به ایراد سخن پرداخت و در ابتدای سخنانش به ویژگی مجتبایی اشاره کرد و گفت : کار تحقیق دارای دو جنبه است. یکی این است که به تشریح و توضیح میپردازید و نکته تازهای طرح نمیکنید و دیگر آنکه محقق و پژوهنده گامی به سوی جلو میرود و علم را به پویایی میرساند. این شیوه در علوم ریاضی و دقیقه مشخص است اما در علوم انسانی این شیوه چندان مشخص نیست. در صورتی که علوم انسانی زمانی پیشرفت میکنند که مسئلهای که ارائه میشود حل نیز بگردد. البته کمتر محققی را میبینید که به این شاخص دست پیدا کرده باشد.
فانی با اشاره به نوع فعالیت علمی مجتبایی که دو مسئله درباب نسبت ایران و هند و ایران و یونان را حل کرده گفت: نخستین کتابی که مجتبایی تألیف کرد "شهر زیبای افلاطون و شاهی آرمانی در ایران باستان" نام دارد. بحث بر این است که ایران چه تأثیری بر افلاطون داشته است. تأثیر زرتشت را همیشه گفتهاند اما دکتر مجتبایی در این کتاب به شکل قطعی اشاره کردند که افلاطون تحت تأثیر نظریه سیاسی در ایران باستان بوده است.
وی به دومین مسئله اشاره کرد و گفت: مسئله نحو زبان عربی دومین موردی است که مجتبایی بهجد به آن پرداخت ونشان داد که نحو عربی یکسره تحت تأثیر نحو سانسکریت بوده است.
فانی درباره کتابهای جدید مجتبایی گفت: مقاله مجتبایی درباره ابوریحان را اگر با دید امروزی نگاه کنیم قطعاً با مسائل جدیدی روبرو میشویم. اما پیام بیرونی برای ما امروزیان چیست؟ بیرونی میگوید چگونه میشود یک قوم و فرهنگ دیگری را شناخت. کتاب بیرونی نشان میدهد یک محقق با چه مشکلاتی روبرو است.
وی درباره هدف بیرونی که به هند رفت گفت: اولین چیزی که بیرونی متوجه شد این است که تفکر با زبان رابطه دارد و شما برای اینکه تفکر جایی را بشناسید باید زبان آن را فرا بگیرید. همچنین بیرونی معتقد است برای شناخت یک فرهنگ باید نسبت به آن فرهنگ پیشداوری نداشته باشید و آن را بهنحوی بشناسید که با آن همدلی داشته باشید. البته روح انتقادی را نباید از دست بدهید. سومین نکتهای که بیرونی به آن اشاره میکند این است که شما برای شناخت بخشی از یک فرهنگ میبایست کل آن فرهنگ را بشناسید. بیرونی درابتدا رفته بود که ریاضیات و نجوم را فرا بگیرد اما بعداً متوجه شد که ریاضیات و نجوم همراه با جنبههای دیگر فرهنگ هند همراه است و میبایست آنها را هم شناخت.
نظر شما