از هنگامی که به یاد دارم، یکی از موضوعهای رایج برای انشا این بود که «علم بهتر است یا ثروت»! میماندیم مبهوت و سرگردان که چه بنویسیم که آموزگار و دبیر را خوش بیاید. البته من که از خانواده فقیری بودم و سالها بود که عطر کباب کوبیده و عطر وانیل پیرامون قنادیها علنا کلافهام میکرد، اگر هم اولویت را به دانش میدادم، ته دلم ثروت و کباب کوبیده و شیرینی خامهای را به هرچه دانش است ترجیح میدادم. و توی دلم اعتراف میکردم که کباب کوبیده دهانم را آب میاندازد و نیوتن و داستان معروف «سیب» او فقط به یاد کتاب فارسی کلاس اول دبستانم میاندازد که در آن آمده بود: «خرابههای ری نزدیک تهران است»، «آش سرد شد»، «رضا مریض است» و «سیب بوی خوبی دارد» خوب به یاد دارم که به ندرت دانشآموزی از «ثروت» تعریف میکرد. «مد» این بود که «البته معلوم و مسلم و مبرهن است که دانش چیز خوبی است»...
اکنون مدتهاست که چند عادت دیگر هم مد روز شده است. یکی از این عادتها و یا بهتر است که بگویم مدها عشق سرشار از شیفتگی به ایران و فرهنگ ایرانی است و بسیاری آکنده از این عشق، حتی کوچکترین میلی به درک این واقعیت هم ندارند که کشور عزیز ما از خشکی و کمآبی رنج میبرد و یا...
این شیفتگان عادت به تعمق در مسائل تاریخی هم ندارند. تخصصشان نیست. گناهی هم ندارند. چون در هیچ روزگاری کشور نیاز به هزاران مورخ ندارد!...
اما از برکت اینترنت هرکسی میتواند آزادانه به میدان درآید و گوی ببازد و باور بیاورد که راست گفته اند که «این گوی و این میدان»!
یکی از رویکردهای داغ این روزها «خلیج همیشه فارس» است. داستان غریبی است. هر فریبکار بیگانهای میتواند ما را قلقلک بدهد و از کوره به در کند تا به جای یافتن راهحلی برای «خشکیها و کمآبیها» در فکر سندی باشیم برای گوشه کنار خانۀ پدری...
شگفتانگیز است که عارمان نمیآید که مدام میکوشیم که با نشاندادن نقشههای خلیج «همیشه» فارس که بیگانگان تهیه کردهاند، سوگند یاد کنیم که خلیج فارس، خلیج فارس است!.. لابد، اگر اجنبی بخواهد، باید سوابق ازدواج پدر و مادرمان را هم منتشر کنیم تا مبادا در حلالزادگی ما تردید شود!...
متاسفانه ابعاد اعتراضهای غیر ضروری چنان گسترده است که نسل جوان را دارد یک بار دیگر به دام مقولۀ غیرمنطقی «علم بهتر است یا ثروت» میاندازد.
بازی غریبی است. از خجند تا لیبی و حبشه و از هند تا داردانل را فراموش می کنیم و از تیسفون و کانال سوئز و قند پارسی در بنگاله و آمودریا و سیردریا و دربند و یمن سخنی به میان نمیآوریم و با حرارتی بسیار در پی سند برای اثبات شاهرگ میهنمان هستیم.
چندی پیش آقای رضا مرادی غیاثآبادی با شوقی فراوان سنگ نبشتهای به خط میخی فارسی باستان را که در خارک پیدا شده بود منتشر کرد. شیفتگان «سطحینگر» تاریخ ایران این سنگ نبشته را - که نبشتهاش هم خوانده نشده است - سند خلیج فارس معرفی کردند و فراموش کردند که خلیج فارس سندی تاریخی به طول 900 کیلومتر دارد... و چند روز است که نادانهایی این سند تاریخی را شکسته و از میان بردهاند...
این رویدادها در سرزمینی که متولیانش به شعار بیشتر علاقه دارند تا حقیقت، بسیار ناگوار هستند. اما به نظر من هنجار خطرناک دیگری هم در حال شکل گرفتن است که باید بیدرنگ به مقابلهاش پرداخت: بیانصافی در قضاوتهای عجولانه (و سیهدلانه) با دست خالی.
یک روز شاهد آن بودم که مرادی غیاثآبادی سر از پا نمیشناخت که سنگ نبشتۀ نویافتهای را منتشر میکند و امروز با کمال تاسف شاهد این نامردی هستم که غیاثآبادی را مقصر تخریب سنگنبشتۀ نویافته میدانند. برای غیاثآبادی متاسف نیستم. تاسف من از ناسپاسی و داوریهای بیپایۀ گروهی از شیفتگان واقعی ایران است...
نظر شما