خبرگزاري مهر : جناب آقاي ماهاتيرمحمد شما چه زماني برنامه توسعه ملي را در كشورتان آغاز كرديد؟ مهمترين قسمت برنامه توسعه شما چه محورهايي بوده است و در ميان آن بخشها ، جايگاه قابليتهاي مديريتي بخشهاي خصوصي و دولتي چه بود ؟ از سوي ديگر چه زماني نگراني شما در مورد تحقيق و آموزش مديريت در مالزي به حد نگرانيهايتان در زمينه انتقال فن آوري توليد و افزايش صادرات رسيد؟ اين سوالات از آن جهت مطرح مي شود كه در مدل كشورهاي غربي ، مديريت توسعه بعد از تلاشي سخت در زمينه صنعتي شدن جوامع بدست آمده است.
ماهاتيرمحمد: در ابتدا يادآوري كنم من مدير بازرگاني نيستم ، اما قبل از آنكه نخست وزير مالزي شوم تجربه اي محدود وشخصي در زمينه مديريت بازرگاني داشتم، فقط يك تاجر كوچك و مدتي هم رييس برخي شركتهاي دولتي بودم. اما خيلي سريع مسائل و مشكلات كلان مديريتي را دريافتم. مثل اين مفهوم كه برنامه ريزي دولت براي توسعه ، بطور خلاصه مديريت دارايي ها و توانايي ها است و اولين نكته در اداره كشور، ارزيابي دارايي ها و توانايي هايمان است. چه كاري مي توانيم انجام دهيم و چه چيزي بدست آورده ايم كه در اداره كشور تاثير گذار است؟
اينجا مايلم تاكيد كنم كه در حقيقت صنعتي شدن مالزي براساس هدفي بزرگتر يعني ضرورت اشتغال زايي طراحي شده است، نه با هدف صنعتي كردن مالزي . مي دانستم جمعيت كشورمان درحال رشد است و از طرفي زمين كافي هم نداشتيم تا براي كشت در اختيارمردم قرار دهيم . پس در يك نتيجه گيري ساده و اوليه صنايع توليدي را بهترين راه براي اشتغال زايي يافتيم ، گرچه مشكل بعدي اين بود كه در زمينه توليد نيزهيچ فكرو طرحي نداشتيم . نه تجربه اي از گذشته ، نه سرمايه اي در دست ، نه توان تكنولوژيك و نه لااقل دانشي در زمينه ايجاد بازار بين المللي ؛ به همين دليل بود كه درهمان اوايل (پس از رسيدن به استقلال) از سرمايه گذاران خارجي دعوت به عمل آورديم و آنها را تشويق كرديم تا در تجارتهاي اشتغال زا ومولد سرمايه گذاري كنند و مردم ما هم به نيروي انساني فعال و توليد كننده تبديل شوند . اين تنها راه ممكن بود، گرچه اولين گام به سمت صنعتي شدن نيز به حساب مي آمد.
در ابتداي كار، روند صنعتي شدن به كندي پيش مي رفت و همين زمان بود كه من نخست وزير شدم . تصورمان براين بود كه مردم ما بسيار متعهدند و در صورت آموزش و مديريت صحيح قادر خواهند بود به توليد هر چيزي بپردازند ، بنابراين پس از اشتغال زايي تصميم بر آن گرفتيم كه صنعتي شويم . ماابتدا زمينه هاي اشتغال بسياري را كه نداشتيم فراهم كرديم و آنگاه تصميم قاطع بر صنعتي شدن گرفتيم تا به رشد اقتصادي، ابتدا در منطقه آسيا جنوب شرقي ، دست يابيم.
البته سياست دعوت از سرمايه گذاران خارجي ادامه داشت ، اما مردم ما بزودي ياد گرفتند كه چگونه خودشان توليد كنند و به داد و ستد بپردازند. از طرفي دانش و كالج مديريت بازرگاني نداشتيم ، لذا تعدادي ازهموطنانمان را به آمريكا گسيل داشتيم تا در رشته هاي مرتبط با مديريت بازرگاني به تحصيل بپردازند . آنها به كشور بازگشتند زيرا ماموريت داشتند كه دانش مديريت دولتي و بازرگاني بياموزند و هرگز براي تفريح و تجارت به آمريكا نرفته بودند
بنابراين بويژه از زماني كه من در راس كار قرار گرفتم كشورمان درمسير تجهيز صنعتي قرار داشت. اقتصادمان درحال رشد بود. دانش مردم مان زياد مي شد و روز به روز برتعداد مديران دولتي كار كشته افزوده مي گشت. تا اينكه ما خود مدارس وكالج هاي مديريت داشتيم.
در مورد تجربه توسعه در مالزي، مهمترين نكته حائز اهميت اعتقاد ما به برنامه ريزي است . درمنطقه جنوب شرقي آسيا ورقباي بزرگ اقتصادي كه اطراف ما بودند( نظير چين،ژاپن وكره جنوبي وهمچنين بازار جمعيتي بزرگي مثل هند وشبه قاره) ما مجبور به اداره ماهرانه يك جنگ نابرابر بوديم در غير اين صورت آنها جنگ را مي بردند . بنابراين در اين جنگ و براي اداره آن نظام عملياتي خود را داشتيم .دقيقا مي دانستيم كه دشمن را كجا بايد بياييم و گزارشات چيست. هر هفته از چگونگي حركتشان و اينكه چه برنامه اي براي سلطه بر ما در سر دارند، اطلاعاتي بدست آورده جمع بندي مي كرديم . بنابراين راهبردي بودن تفكر نظام عملياتي براي توسعه كشور از سوي همه پذيرفته شده بود.
همانگونه كه در تجارت و بازرگاني نياز به برنامه و طرح تجاري داريم درتوسعه كشور نيز به برنامه نياز است. چه بخشهايي را بايد صنعتي كنيم . ضرورت صنعتي شدن در چه بخشهايي است و چگونه كارگزاران و كارگرانمان را آموزش دهيم.
سوال ها و پاسخ هاي همه مسائل كه مربوط به توسعه كشور است ، مورد بررسي قرار گرفت و آنگاه نتايج تحليلي برآمده ازاطلاعات به صورت يك نظام عملياتي تنظيم شد . پس از اين هنگام بود كه ما مي دانستيم درهر گوشه اي از كشورمان چه مي گذرد وچه بايد بگذرد. در راستاي برنامه ريزي ، واحدهاي مختلفي برپا كرديم ؛ از جمله واحد برنامه ريزي اقتصادي براي برنامه هاي سالانه كشور و واحد همكاري اجرايي براي برنامه ريزي 5 ساله.
از آنجايي كه برنامه ريزي توسعه از منظرآكادميك نسبتا آسان است و مشكل اصلي اجرا شدن برنامه مورد نظر و چگونگي انجام آن است، واحدي نيز براي نظارت بر اجراي برنامه ها در نظر گرفته شده كه اين واحد اطلاعات مربوط به ارزيابي و چگونگي اجراي برنامه هاي دولت را در اختياركابينه قرار مي دهد. برنامه هاي پيشنهادي واحدها هم در كابينه بررسي مي شود. برنامه هاي يك ساله ، 5 ساله و حتي ما برنامه هاي سي ساله هم داريم كه آن را برنامه دور نما مي ناميم و به ما نشان مي دهد كه اين اقتصاد را به كجا خواهيم برد.
ما گام به گام در توسعه كشور ، آموزش مهارت هاي مختلف مردم ، تامين و اختصاص بودجه و همچنين فراهم كردن زيربناهاي ضروري توسعه توانمند شديم. برنامه ريزي همه اينها توسط واحد برنامه ريزي اقتصادي انجام شد، مورد تصويب كابينه قرار گرفت ، بعد بودجه مربوط به آن اختصاص داده شد ، مسئوليتها مشخص شد ونظارت لازم هم توسط واحد نظارت ( ICU) انجام شد. اينگونه است كه ما مي دانيم به كجا مي رويم و نقاط ضعفمان چيست؟ براي مثال اگر سرمايه مورد نظر را در كشور نداريم ، اين يك نتيجه گيري بديهي است كه راهي نداريم جز اينكه به سراغ سرمايه خارجي برويم .
ما همچنين مناطقي ازجغرافياي ملي مان كه قابليت سرمايه گذاري و رشد اقتصادي در عرصه هاي مختلف داشتند را مشخص كرديم. همچنين زيربناهاي موجود اقتصادي كشورمان را مشخص كرديم. ريشه هايي كه بايد دوانيده شوند. كارخانجات قدرتمند و ذخاير آبي ، بنادر ، فرودگاهها، تمامي اينها جزء به جزء به روي نقشه ما آورده شده است. نمونه كوچكي از اين برنامه ريزي را درهمين نقشه كه مربوط به پوتراجايا پايتخت جديد سياسي ما است ودرطول پنج سال ساخته شد، مي بينيد . نقشه هايي اينچنين در نقاط مختلف كشورما بسيار است و اين تنها يك نقشه از زيربناهاي توسعه كشور است. همه چيز در نقشه ها پوشش داده شده و اطلاعات درج شده درنقشه ها هر لحظه به روز مي شود. بنابراين ما از هرگوشه اي از كشور مطلعيم و اينگونه مي توانيم به هر بخش متناسب با نياز واقعي اش بودجه اختصاص دهيم و از روند اجراي برنامه هاي اقتصادي كشور آگاهي يابيم.
ادامه دارد...
نظر شما