اولین ناراضی
فردا مصادف با سالروز تولد لئونید نیکلایویچ آندریف، نویسنده صاحب نام و بلندآوازه روسی است.
آندریف در این روز به سال 1871 در استن اوریول روسیه دوران حکومت خانواده رومانوف پا به عرصه گیتی گذاشت. آندریف جوان ابتدا در مسکو و پیترزبورگ به تحصیل در رشته حقوق پرداخت و پس از فراغت از دانشگاه و گذران اندک زمانی به عنوان یک وکیل تسخیری، کار وکالت را یکباره رها کرد و به نویسندگی برای ستون حوادث روزنامه رسمی "پیام مسکو" روی آورد. از این پس دوره مدیدی از زندگی آندریف به نوشتن وقایع دادگاه پلیس، زندان ها و جنایات محلی گذشت تا اینکه به ناگاه دست اقبال از آستین ماکسیم گورکی، اسطوره ادبیات روسی گریبان او را گرفت و آندریف را به عنوان "استعداد سترگی که در پستوی ستون اخبار بی ارزش خاک می خورد" به جامعه ادبی روسیه معرفی کرد.
گورکی که پیشتر از آن چند قصه کوتاه آندریف را چون "از دانشجویان فقیر" و "گل های پژمرده" خوانده بود به نثر پالوده و مستحکم آندریف و مهارتش در توصیف موجر و موثر وقایع و حوادث توجه کرد و همین مسئله باعث شد که آندریف جرات یافته و چند قصه دیگر را در همان روزنامه به چاپ برساند و پس از این اتفاق به ناگاه مسیر زندگی خود را تغییر یافته ببیند.
آندریف از این لحظه تا زمان مرگش بسیاری قصه های بلند و کوتاه نوشت، طراحی و نقاشی کرد و چندین نمایشنامه را هم به رشته تحریر درآورد اما هیچ گاه از پسماند ناآرامی و جنب و جوشی که نویسندگی ستون حوادث و دمخور بودن مداوم با وقایع غیرمنتظره در روحش باقی گذاشت نتوانست بگریزد و ویژگی اعتراض و آرمانگرایی تا آخر عمر به عنوان مشخصه اصلی شخصیتش در وی ماند.
اولین دفتر قصه های آندریف در سال 1901 چاپ شد و یک سال پس از آن انتشار قصه "در میان مه" باعث شد که آندریف به منتهای شهرت ادبی در جامعه روسیه برسد. قصه های "خنده سرخ" در سال 1904 و "هفت تنی که به دار آویخته شدند" به سال 1908 که در حقیقت معروف ترین آثار آندریف هستند بیانیه های ادبیات نو در روسیه تلقی شده و تاثیر عمیقی بر نسل نویسندگان معاصر و پس از او به جای گذاشتند و از سویی آثار سمبولیک او در عرصه نمایش نیز پا به پای قصه های او جای پای این نویسنده بزرگ را در هنر روسیه محکم می کردند. مدتی پس از انقلاب بلشویکی 1917، نمایشنامه "زندگی یک مرد" به قلم او در زمان حیاتش به وسیله کنستانتین استانیسلاوسکی و وسولود مه یرهولد، مفاخر تئاتر روسیه و جهان تئاتر به فاصله اندکی روی صحنه رفت و در همین سال ها بود که او مجبور شد به خاطر دردسرهای حواشی انتشار آثارش جلای وطن کرده و به فنلاند برود. روح ناسازگار آندریف نتوانست برخلاف دیگر هم عصرانش نظیر گورکی، خطوط سرخ و آهنین حکومت کمونیستی را برای تعریف اندیشه های موجود درآثار هنری تاب بیاورد و او در اواخر عمر در فنلاند به صورت مرتب با انتشار بیانیه های تندی واقعیت پنهان در پشت چهره حکومت کمونیستی را به جهانیان و مردم روسیه گوشزد می کرد.
پس از درگذشت آندریف به تاریخ 12 سپتامبر 1919در فنلاند آثار او به اکثر زبانهای زنده دنیا ترجمه شدند و آثار متعددی از روی نمایشنامه ها و قصه های او ساخته شد.
خالق مری پاپینز
تولد "پاملا لیندون تراورس" بانوی استرالیایی نویسنده، بازیگر و روزنامه نگار در این روز به سال آخر قرن نوزدهم رخ داد.
پاملا تراورس از همان کودکی به علت تمکن و رفاه خانواده اش فرصت و بخت این را داشت که قریحه خود را در شاخه های مختلف هنری بیازماید. او در زمان اشتغال به کار بازیگری تئاتر قصه های کوتاهش را با سرمایه خودش چاپ می کرد و در کنار آن برای روزنامه های محلی هم مقاله می نوشت. شرکت در یک اقتباس سنگین و پرخرج از آثار شکسپیر و سفر این گروه برای اجرا در انگلستان، پای او را به خارج از جزیره استرالیا باز کرد و باعث شد که تراورس تا سال ها پس از آن در بریتانیا بماند. از سال 1924 او زندگی اش را وقف نوشتن کرد و نام ادبی پی. ال. تراورس را برای خود برگزید و تحت تاثیر قلم جی. ام. بری خالق "پیتر پن" - شخصیت معروف کتاب های کودکان - شالوده شخصیت دیگری را ریخت که بعدها با نام "مری پاپینز" به جهان ادبیات کودکان معرفی شد.
او در خلال این سال ها به کشورهای مختلف اروپایی مهاجرت کرد و به خصوص هنرمندان و شاعران ایرلندی همچون ویلیام باتلرییتس و گراجیف او را به شدت تحت تاثیر قرار دادند. چاپ اولین نسخه از کتاب "مری پاپینز" ناگهان زندگی تراورس را دگرگون کرد و او را به منتهای شهرت و محبوبیت رساند و باعث شد که تراورس در کنار نگارش هشت دنباله بر این رمان، دیگر قصه ها و اشعارش را نیز در عرصه جهانی منتشر کند. اقتباس سینمایی والت دیزنی از کتاب و موزیکال صحنه ای "مری پاپینز" در سال 1964 اگرچه چندان باب طبع تراورس نبود اما شهرت او را فراتر از مرزهای کشورهای انگلیسی زبان برد و مخلوق او را در میان شخصیت های ماندگار جهان کودکان جهان قرار داد.
پی. ال. تراورس در 1996 در اوج محبوبیت و ثروت در لندن درگذشت و هر آنچه از وی باقی ماند، به پسربچه یتیمی رسید که او در سال های جنگ جهانی دوم به فرزندی پذیرفته بود.
شاعر محبوب ملت انگلستان
فیلیپ آرتور لارکین، شاعر کبیر انگلیسی هم در این روز به سال 1922 پا به عرصه گیتی گذاشت.
او بر خلاف اغلب هم نسلانش در اوج قرن تحول و تغییر و در میانه سال های شورش و مهار گسیختگی هنر و ادبیات نو در انگلستان به واسطه شخصیت ویژه و گوشه گیری که داشت رویه ای مخصوص به خود در پیش گرفته و در آرامش و تنهایی خاص خودش، به جایگاه رفیع و بی مانندی در ادبیات رسید که کمتر کسی را امروز می توان همسنگ او شمرد.
او بخش اعظم دوران عمرش را به کتابداری در کتابخانه های ملکه در بلفاست و کتابخانه دانشگاه هول گذراند و در این مدت از هر گونه تغییری در زندگی آرام خود گریخت و حتی پیشنهاد وزارت فرهنگ را در یک دوره رد کرد. لارکین با سرودن اشعار قدرتمند با زبان ساده و انتشار اولین دفتر اشعارش به سال 1955 به سرعت در میان مردم عادی شناخته شد و انتشار دومین دفتر با نام "کمتر مغبون" این جایگاه را تا حدی محکم کرد که در رده بندی سال 2003 و در نظرخواهی انجمن ملی شعر بریتانیا مردم این مرز و بوم او را به عنوان بهترین شاعر ملی برگزیدند.
او در سال های 1964 و 1974 دو دفتر دیگر را با نام های "ازدواج های هفتمین یکشنبه" و "روزنه بلند" به چاپ رساند و پس از آن تا زمان مرگ جز چند قصه و آثار پژوهشی گرانسنگ شعر نسرود اما همان سه دفتر شعر او چنان تاثیری بر ادبیات انگلیسی گذاشت که هنوز هر ساله شمار قابل توجهی از همان سه دفتر شعر در انتشارات آکسفورد منتشر شده و به فروش می رسد.
فیلیپ آرتور لارکین در دوم دسامبر 1984 در شهر هول درگذشت و پیش از مرگ دفاتر قطور خاطرات خود را در محوطه کتابخانه هول سوزاند.
جوناتان کلرمن
عمده شهرتی که جوناتان کلرمن متولد این روز به سال 1949 تا به حال به دست آورده از راه مداقه و مطالعات پیگیری است که او در زمینه روان نژندی و ناسازگاری های کودکان کرده و رمان ها و قصه هایی هم که او نوشته تا حد زیادی از این درونمایه متاثرند.
کلرمن متولد نیویورک و پرورش یافته در لوس آنجلس است. پس از اتمام تحصیلاتش در رشته روان شناسی در دانشگاه های یو.سی.ال.ای و کالیفرنیای شمالی، کلرمن به تدریس این رشته در همین دانشگاه دومی پرداخت و همزمان به مطالعات بالینی در موضوع کودکان روان نژند و نوشتن قصه های پلیسی کم ارزشی پرداخت؛ قصه هایی که هیچ گاه آنها را منتشر نکرد. ازدواج او با همسرش فی کلرمن که خود در آن زمان نویسنده کهنه کاری بود گره از کار ادبی جوناتان گشود و با وارد شدن تخصص او به قصه هایش ناگاه دنیایش تغییر کرد و آثارش قابلیت انتشار و مطالعه یافتند.
کلرمن هم اینک به عنوان یک نویسنده قصه های پلیسی و ماجرایی و یک روانپزشک صاحب نام به خلق آثار ادبی مشغول بوده و تا به حال بیش از 20 قصه کوتاه و بلند منتشر کرده است.
گرگ بیابان
هرمان هسه نویسنده شناخته شده آلمانی و خالق آثاری چون "گرگ بیابان"، "کنولپ"، "بازی مهره شیشه ای" و "سیدارتا" که همگی به فارسی هم ترجمه شده اند، تقریبا کمتر از دیگر چهره های این روز نیاز به معرفی دارد.
او در دوم جولای 1877 در قلب "جنگل سیاه" آلمان در شهر کالو در منطقه ورتمبرگ در خانواده ای مذهبی و مبلغ مسیحیت به دنیا آمد. سفرهای تبلیغی پدر و مادرش به هند او را در ابتدای کودکی تحت تاثیر فرهنگ و مذاهب جادویی و رمزآمیز هندی قرار داد و چنانکه بعدها مشخص شد او به قدرت در کارهایش از این مایه های ماورایی استفاده کرد. او به واسطه شغل والدینش به مناطق مختلفی سفر کرد و از جمله مدتی را هم در سوئیس اقامت گزید. در این کشور بود که هرمان هسه در زمان کار در کتابفروشی با نام "هکنهاوئر" برای اولین بار قلم خود را محک جدی زد و در سال 1896شعر "مادونا"ی خود را که تحت تاثیر متون سنگین مذهبی کلاسیک نوشته بود در جریده کوچکی چاپ کرد.
هسه در زمان شکل گیری سلیقه ادبی اش از آثار گوته، لسینگ، شیلر،هولدرلین، آیشندورف، برتانو و دیگر شعرای رمانتیک آلمان سیراب شده و تاریخ اساطیری یونان را هم به دقت خوانده بود. این پیشینه و آغاز مجدد کار با انتشار همان یک قطعه شعر، بالاخره هسه جوان را به انتشار اولین دفتر شعرش با نام "ترانه های احساساتی" در سال 1899 رهنمون شد. از این دفتر شعر و دفتر بعدی با نام "یک ساعت پس از نیمه شب" جز چند نفر رفقا و آشنایان کسی نسخه ای نخرید و حتی اوژن دیدریش، ناشر این آثار در لایپزیگ تمام نسخه ها را برای هسه ارسال و آنها را آثاری فاقد ارزش ادبی خوانده بود.
از این زمان تا سال 1922 و انتشار "سیدارتا" روال شکست ها و برخاستن های متوالی هسه در انتشار آثاری که کسی آنها را نمی خواند یا نمی فهمید ادامه یافت. در دهه بیست و با رواج تفکرات شوپنهاور به ناگاه جامعه ادبی آلمان نگاه دوباره ای به هسه افکند و او را دوباره کشف کرد. زندگی ادبی نوینی برای هسه آغاز شد که تا زمان مرگش در میان اقبال وسیع خوانندگان و علاقمندی آنها ادامه یافت.
هرمان هسه از این سال به بعد چهار اثر شاخص دیگر را هم منتشر کرد که "گرگ بیابان" و "بازی مهره شیشه ای" از آن جمله اند. ممنوعیت چاپ آثار در آلمان در سالهای ترکتازی فاشیسم هیتلر و کم کاری حاصل از کهولت، نتوانست جلوی شهرت و محبوبیت فزاینده او را بگیرد و هسه در سال 1946 جایزه نوبی ادبی را به خاطر مجموعه آثارش دریافت کرد. او پس از "بازی مهره شیشه ای" که در سال 1943 چاپ شد تا زمان مرگش در چنین روزی به سال 1962، تنها به نگارش و چاپ قصه های کوتاه و اشعارش پرداخت و در خانه اش علاوه بر پذیرایی ازعلاقمندان و شاگردان بسیار، مشغول نقاشی در دل طبیعت نیز بود.
نظر شما