به گزارش خبرنگار مهر، خالق "آواز گنجشکها" تلاش کرده با توجه به دغدغههای همیشگی خود نگاهی متعادل به درامپردازی و حرکت بر مسیر نمادها و نشانه داشته باشد.
مجیدی در هفتمین فیلم کارنامه خود پس از "بدوک"، "پدر"، "بچههای آسمان"، "رنگ خدا"، "باران" و "بید مجنون" ضمن توجه به مولفههای مشترک آثارش به نوعی قوام و یکدستی در ساختار و کلیت کار رسیده است. طبعاً رسیدن او به این نقطه میتواند برای مخاطبی قابل پیگیری باشد که این رد پا را در آثارش جستجو کرده و گام به گام با او جلو آمده باشد.
واقعیت این است که هر چند نگاه اغراق شده و نمادین مجیدی در "بید مجنون" حتی برای علاقمندان آثارش قابل قبول نبود و بسیاری را از وی ناامید کرد، اما حداقل این پیامد را به همراه داشت که واقعگرایی را به عنوان برجستهترین نقطه قوت آثارش برجسته کند.
فیلم "بید مجنون" با نگاهی به شدت نمادین و استعاری از روابط و مسائل روزمره حتی از نوع دراماتیکش هم فاصله داشت و این گونه بود که در پیچ و خم تعابیر فرامتنی از همه اتفاقات عرض مسیر زندگی یوسف (پرویز پرستویی) متوقف ماند.
مجیدی هر گاه به فراخور نیاز و استعداد قصه به سراغ مفاهیم معنایی و معنوی رفته توانسته مخاطب را با خود همراه کرده و تأثیرگذاری فراتر از حد یک فیلم داشته باشد. "رنگ خدا" نمونهای است که نشان میدهد تناسب دنیای قهرمان نابینای فیلم با فضای روحانی حاکم میتواند به ترجمانی مناسب از نمادها و استعارهها بینجامد.
"آواز گنجشکها" در میان آثار مجیدی بیشتر به "باران" نزدیک است که ترکیبی متعادل از درام و مفاهیم معنایی را در خود دارد. در واقع مفاهیم معنایی در فیلمهای مجیدی وقتی میتوانند جواب مناسب بگیرند که بر بستر رئالیسم جاری شده و بیش از حد نیاز پررنگ نشوند.
مجیدی هر چند این بار هم سراغ محرومیتهای طبقه فرودست جامعه رفته ولی این امتیاز را همچنان برای خود نگه میدارد که از زاویه ای برابر، قهرمانش را به تصویر بکشد و اگر همدلی مخاطب را به دست میآورد صرفاً به واسطه نگاه و لحن احساسات زده فیلم نباشد.
خانوادهای که مجیدی به عنوان محور فیلم خود انتخاب کرده، آدمهایی معمولی و حومهنشین هستند که همچنان سلامت اخلاقی خود را حفظ کردهاند. انتخاب شغل کارگری در مزرعه شترمرغ برای کریم (رضا ناجی) یکی از طراحیهای درست فیلم است که میتواند علاوه بر تازه کردن فضای کلیشهای خانوادهای با این ویژگیها، در ادامه هم کارکرد مفهومی خوب پیدا کند و از حیث موقعیتهایی که در اختیار فیلمساز قرار داده، موثر واقع شود.
برای کسانی که "بید مجنون" را به جهت نمادپردازی و استعارههای برجسته دوست داشتند، همچنان کشف مفاهیم درونی فیلم "آواز گنجشکها" میتواند جذاب باشد که البته پرداختی هنرمندانهتر پیدا کرده و در عمق موقعیت جاری است. استعارههایی که در کارهای پرمخاطب مجیدی حضور کارکردی داشت بدون آنکه خط قصه رئال فیلم را دچار مخاطره کند.
شترمرغ یکی از این مفاهیم است که علاوه بر کارکرد رئال، میتواند فراتر حرکت کرده و برای مخاطبی که اندکی بیشتر از هر چیز طلب میکند، طرحی از فطرت انسانی بگیرد. مرد وقتی شترمرغ را گم میکند در سکانسی بیادماندنی برای پیدا کردنش در پوستین شترمرغ میرود تا گمشدهاش را پیدا کند. نمای هوایی که مجیدی برای این جستجو و نمادین کردن آن انتخاب کرده کمک بسیار زیادی به برجسته کردن این موقعیت میکند.
نکته مهمتر اینکه این نماد در وجوه درونی کار باقی نمیماند و همگام با دورشدن مرد از گمشده خود و روی آوردن او به کارهای دیگر، به تدریج سلامت اخلاق او را به گونهای بطئی تحت تأثیر قرار میدهد. غرق شدن او در مناسبات کار مسافرکشی و تأثیری که این وجه در رفتارش با دیگران حتی همسایه دارد، به نوعی دور ماندن از اصل را برایش بدل به معضل میکند تا جایی که وقتی قصد دارد دست به دزدی یخچال امانتی بزند، دیدن شترمرغ در بازار مانعش میشود.
به این ترتیب همان مفاهیم درونی و چه بسا اخلاقی، انسانی و ... با ورود به درام کارکردی پویا پیدا کرده و اشکالهایی را که به "بید مجنون" وارد بود کمتر با خود به همراه دارند. برای بسیاری از دیگر عناصر فیلم هم میتوان چنین کارکردهای دوگانه مثال زد که نوع پرداخت و انتقال پیام و شعار به زیرلایه کار، نشان از اهمیت آن دارد.
یک خطی "آواز گنجشکها" را میتوان خلاصه کرد در تلاش یک پدر برای گرداندن خانواده و در عین حال رابطه تنگاتنگ او با نتایج اعمال و کردارش. وجهی که موضعگیری فیلمساز و نوع پرداخت وی میتوانست آن را بدل به شعار اصلی فیلم کند و همه چیز را تحت تأثیر قرار دهد. ولی مجیدی و فیلمنامهنویسش توانستهاند با کمرنگ کردن این وجه و استفاده کمتر از تکرار، همان چند موقعیت طراحی شده برای پاسخ گرفتن اعمال و نیات مرد را برجسته کنند.
فیلم در کنار خط روایی اصلی که تلاش مرد را محور قرار میدهد، به نوعی در چینش رابطه او با افراد خانواده و اطرافیانش هم داستانکهای کوچک و جمع و جور میسازد که نه زیاد پررنگ میشوند و نه خارج میزنند. به عنوان مثال ماجرای سمعک دختر خانواده که میتوانست با رویکرد مشابه "بچههای آسمان" موقعیتی به شدت دراماتیزه پیدا کند، در حد ایجاد انگیزه عینی برای تلاشهای پدر و البته پرداختن به عزت نفس نزد بچههای یک خانواده محروم باقی میماند.
دغدغه پسر خانواده و دوستانش برای خالی کردن آب انبار قدیمی و ماهی انداختن در آن هم از همان خطوط فرعی است که بیشتر پررنگ شده و دارای اوج و فرود دراماتیک است. به علاوه یکی از شاهسکانسهای فیلم را به خود اختصاص میدهد که سرنگون شدن بشکه ماهیهای سرخ را بر سنگفرش پیادهرو به تصویر میکشد.
در این میان نخ تسبیحی که میتواند این داستانهای فرعی را بر بستری قابل پیگیری قرار دهد همان خط سیر اوج و فرود شخصیت کریم است که در ترکیب با نماد و استعارههای پرداخته شده، مخاطب را وادار به پیگیری قصهای ملموس و واقعگرا و البته از جنس نگاه خاص مجیدی کند.
"آواز گنجشکها" هفتمین فیلم مجید مجیدی و داستان کریم کارگر مزرعه شترمرغ است که به دلایلی اخراج میشود و برای یافتن کاری دیگر به تهران میرود، اما در این کلانشهر با مسائلی عجیب و غریب مواجه میشود. رضا ناجی، کامران دهقان، حامد آغازی، پویا صالحی، محمدرضا شیخی، شبنم اخلاقی و نشاط نظری بازیگران فیلم هستند.
فیلمنامه "آواز گنجشکها" را مجیدی و مهران کاشانی نوشتهاند و نامزدی دریافت سیمرغ بلورین در یازده رشته، دریافت چهار سیمرغ در بیست و ششمین جشنواره فجر و کسب جایزه خرس نقرهای از جشنواره برلین برای رضا ناجی بازیگر فیلم که برای نخستین بار در تاریخ سینمای ایران روی داده، از مهمترین دستاوردهای فیلم است.
این فیلم که به عنوان نماینده سینمای ایران در اسکار هشتاد و یکم انتخاب شده از چهارشنبه دهم مهرماه در گروه سینمایی استقلال اکران شده است.
نظر شما