به گزارش خبرنگار مهر، قرار ما با کاردان در یکی از روزهای سرد زمستان در دفتر او بود. دکور دفترش دست کمی از فضای یک خانه ـ کمی نامرتب ـ نداشت. کتری و قوری روی گاز آشپزخانه به راه بود و روی میز یک ظرف میوه قرار داشت که معلوم بود با سلیقه خود کاردان چیده شده است.
قبل از شروع گفتگو از او خواستیم خودش بگوید گفتگو را از کجا شروع کنیم. پاسخ داد: والله فکر میکنم پرسشگر حق دارد هر سئوالی بپرسد و پاسخگو هم هر چه دلش میخواهد، بگوید. با توجه به انواع خطوط قرمز، سبز، آبی و ... فرقی نمیکند گفتگو از کجا شروع شود.
بعد از شنیدن پاسخ او تصمیم گرفتیم گفتگو را با برنامه پرمخاطب "عصرانه" آغاز کنیم که کاردان گفت: "فعالیت من از خیلی پیشتر آغاز شد." وقتی از ورود او به رادیو از روزهای بعد از انقلاب شروع کردیم، گفت "برای شونصدمین بار باید بگویم..." او حین گفتگو چند بار برای پاسخ دادن به تلفن، پیدا کردن شعر، آوردن چای و یافتن کارد میوهخوری از جایش بلند شد!
* خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و هنر: برای شروع از ورودتان به رادیو بگویید؟ چطور رادیو را انتخاب کردید؟
ـ داریوش کاردان: دو هفته از پیروزی انقلاب میگذشت. نمیدانم یاد دارید و اصلاً وجود داشتید یا نه؟ آن موقع رادیو و تلویزیون برنامه زیاد نداشت. از سه ساعت برنامه تلویزیونی، یکساعت آن خبر بود. رادیو هم 24 ساعته یا متن میخواند یا موسیقی پخش میکرد. یکی از دوستان که از توانمندی من در نوشتن خبر داشت، خواست به عنوان نویسنده به رادیو بروم و با آنها همکاری کنم. آن روزها در رادیو هر کس هر کاری از دستش برمیآمد انجام میداد. من هم همه کار میکردم. مطلب برای گویندگان مینوشتم و... درها در آن زمان باز بود.
* با چه کسانی آشنایی داشتید؟
ـ من با چند نفر از دوستان از جمله احمد جلالی ـ که برای مدتی معاون سازمان و بعد نماینده ایران در ژنو بود ـ آشنایی داشتم و با دعوت آنها رفتم و چیزهایی مینوشتم. البته نه کلاس گویندگی دیده نه کاری در این زمینه کرده بودم. تا اینکه یک روز برحسب اتفاق هیچ گویندهای در رادیو نبود و باید مطلبی خوانده میشد، متنی حدود 16 صفحه. کاغذهای کاهی پشت و رو، پر از خط خوردگی و فلشهایی که جملات مختلف را به هم ربط میداد.
* وقتی از شما خواستند متن را بخوانید، واکنشتان چطور بود؟
ـ وقتی تهیهکننده از من خواست بخوانم با تعجب به او گفتم چرا من؟! به هر حال آن روز داخل استودیو رفتم و تقریباً بدون تپق خواندم. این اولین گویندگی من بود. وقتی آمدم بیرون، دیدم همه به من چپ چپ نگاه میکنند! احساس کردم خرابکاری کردهام! اما خیلی زود متوجه شدم این نگاه به خاطر تعجب بود. از آن روز به بعد من شدم گوینده رادیو و بعد از آن راه شب، راه روز، خانواده و ... را اجرا کردم.
* از قرار همان سالها علاوه بر گویندگی رادیو، تفسیر خبر هم میخواندید؟
ـ بله، همان اوایل انقلاب که در رادیو برنامه اجرا میکردم، دوستانی هم در تلویزیون کار میکردند که من را خرکش از رادیو به تلویزیون میبردند و آنجا تفسیرهای خبر را میخواندم. البته فکر نمیکنم کسی از من و اجراهایم در آن روزها چیزی به یاد داشته باشند، چون آن موقع زلف داشتم و مثل الان بینصیب نبودم! آن سالها 24 ساعت در رادیو و تلویزیون بودم. کم کم مسئولیتهای دیگری هم به من سپرده شد و میگفتند فیلمها را ببینم که آیا قابل پخش است یا نه...
*از قرائت اولین قرآن بگویید که شما بعد از انقلاب زنده زمان تحویل سال 58 اجرا کردید؟
ـ بله، آن سال قرآن در پخش پیدا نمیشد و من چند آیه که حفظ بودم تلاوت کردم. آن زمان کسی نفهمید من اولین قرآن را خواندم. البته در آن سالها صدایم خیلی باز بود و مثل الان نبود. در اولین ماه رمضان بعد از انقلاب، هنگام سحر پشت میکروفن رادیو نشستم و دعای سحر را با صوت و قرائت خواندم و لحظه لحظه زمان را به سحرخیزان اعلام میکردم که چند دقیقه تا زمان اذان باقی مانده است. به یاد دارم دوستان هر چه گیرشان میآمد به من میدادند. مثلاً یک فیلم فلسطینی با عنوان "کلید" را برای دوبله به من سپردند و من همراه یک خانم و آقا جای 25 نفر صحبت کردیم. باید نوار این فیلم هم در آرشیو باشد. یادش بخیر ...
* بعد هم جنگ شروع شد و...
ـ بله، جنگ شروع شد و دو سال کامل در خط مقدم بودم. دلایل زیادی برای شهید شدن بود، اما نصیبم نشد و مختصر جراحاتی برداشتم.
* بعد از جنگ دوباره فعالیتتان را در رادیو و تلویزیون شروع کردید.
ـ بله، برگشتم به رادیو و تلویزیون. نسل جدید یادشان نمیآید، چون آن موقع زلف داشتم. در آن سالها در کنار خواندن تفسیرهای قبل از خبر، پیامهای حضرت امام خمینی (ره) را در رادیو و تلویزیون میخواندم. اولین روز سیزده بدر بعد از انقلاب را به یاد دارم که شیطنت بزرگی کردم و گفتم شاه رفت، فرح به کشور برگشت. این جمله را کاملاً جدی گفتم و مملکت به هم ریخت. دوستان مرتب زنگ میزدند.
آن زمان چیزی برای خنداندن و سرگرم کردن مردم وجود نداشت. یواش یواش سرودهای اوایل انقلاب ساخته شد و دست ما کمی باز شد، چرا که بیشتر مارش پخش میشد. برنامههای زنده را بدون متن اجرا میکردیم. به یاد دارم برنامه "سلام کوچولو" عذرا وکیلی را. او بچهها را بغل میکرد و به استودیو میآمد و برنامه زنده پخش میشد. من هم در ابتدای برنامه او به استودیو میرفتم و میگفتم برنامه کودک و میآمدم بیرون.
* از اولین برنامهای بگویید که گویندگی ثابت داشتید؟
ـ برنامهای با عنوان "کشاورز" بود. این برنامه قبل انقلاب اجرا میشد، اما بعد از انقلاب تعطیل شد، اما به خاطر اهمیتی که به روستاها میدادند، دوباره پخش برنامه آغاز شد. تا اینکه پخش برنامه "عصرانه" سال 68 به سردبیری مرحوم مهرداد خسروی شروع شد و اولین برنامهای بود که من نسبتاً در آن دخیل بودم. گویندگان این برنامه در طول سالها شهین مهینفر، مهین فردنوا، ثریا قاسمی، ژاله صادقیان و... بودند. در این برنامه علاوه بر اجرا، اشعاری مینوشتم، تیپهای زیادی ساختم.
* از جمله خرناس و...
ـ بله آیتمهای مختلف داشتیم. همچون خرناس، آن سفر کرده، خانواده خوشبخت و... برای این برنامه خیلی زحمت کشیدیم. البته 10 سالی است قصد دارم شعرهای برنامه "عصرانه" را چاپ کنم، ولی کو حسش! جنگل نمیگذارد درختها را ببینم.
* شعر عمو زنجیرباف را به یاد دارم...
ـ (با خنده) یادش بخیر ادای بچههای ورزشی مثل اسکویی را درمیآوردم. کلی چرت و پرت میگفتم یا صداهای بهرام شفیع یا محمدعلی اینانلو را درمیآوردم. وقتی اینانلو میدید چقدر طبیعی صدایش را درمیآوردم، خیلی میخندید.
* یکی از ویژگیهای برنامه "عصرانه" این بود که از هر استانی به استانی دیگر میرفتید با لهجههای مختلف صحبت میکردید، چطور به این نتیجه رسیدید که از گویشهای مختلف بهره ببرید؟
ـ اصل آن به رفیق ناباب برمیگشت. من از بچگی به تقلید خیلی علاقه داشتم. انگار برای این کار برنامهریزی شده بودم. یادم میآید وقتی سه ساله بودم و داییهایم از شهرستان به خانه میآمدند و میرفتند، من ادایشان را درمیآوردم. تقلید دست خودم نیست. هر وقت چیز خاصی باشد، تقلید میکنم.
* ما هم از در بیرون برویم، این اتفاق میافتد؟
ـ (با خنده) نه، چرا بیرون برید، الان هم این کار را میکنم. یکبار هوس کردم در یک برنامه با همه لهجهها صحبت کنم، مانده بودم چه بکنم؛ تا اینکه مرحوم خسروی به من گفت یک سفرنامه بنویس و از یک شهر به شهر دیگر برو و با لهجههای مختلف صحبت کن. سفرنامه را از تهران شروع کردم و گشتی به همه شهرها زدم. البته اگر مدتی حرف نزنم، لهجهها یادم میرود... اگر اجازه میدهید، همانطور که پاسخ میدهم، چای سنتی بیاورم؟
* چرا در آن سالها برنامه "عصرانه" قطع شد؟
ـ کم کم درگیر ساخت برنامههای تلویزیونی شدم و اولین برنامه طنز تلویزیونی را با عنوان "نوروز 72" با اجرای حسین پاکدل ساختم که مثل بمب صدا کرد.
* شما در برنامه "پرواز 57" هم دخالت داشتید؟
ـ (مشغول درآوردن استکان و نعلبکی از کمد و ریختن چای) نه، قصه این برنامه فرق میکرد. ما در فاصله "نوروز 72" چند جوان همچون مهران مدیری، حمید لولایی، نصرالله رادش، ارژنگ امیرفضلی، مرحوم اسدی و... را آوردیم. برنامه "پرواز 57" کپی ناقصی از "نوروز 72" بود. همزمان با برنامه ما "ساعت خوش" هم پخش شد. ما ویلن میزدیم و "ساعت خوشیها" دهل. مسلماً صدای ما شنیده نمیشد! خب چای دارچین بفرمایید. این چای با همه چاییهایی که خوردید، فرق میکند.
* ممنون. ادامه بدهید.
ـ بعد هم سراغ ساخت برنامه "39" رفتم. در واقع کم کم به این نتیجه رسیدم که به رادیو نمیرسم. تلویزیون به حدی آدم را درگیر میکند که دیگر کمتر به کارهای دیگر میرسیدم. این بود که رادیو را ول کردم.
* و به انبوه مخاطبانی که در رادیو داشتید، فکر نکردید؟
ـ به هر حال مخاطبان تلویزیون بیشتر بودند و فکر کردم تلویزیون تاثیرگذارتر است، حتی مواردی همچون دوربین مخفی که در رادیو نداشتیم، میتوانستیم در تلویزیون داشته باشیم.
* برنامه "39" هم در نیمههای پخش قطع شد.
ـ فقط 17 قسمت از برنامه "39" پخش شد، در حالی که قرار بود 39 قسمت باشد. وقتی این برنامه تمام شد، دچار افسردگی شدید شدم و کارم به بیمارستان کشید. دائم در خودم بودم. مرتب به این سئوالات فکر میکردم که چرا برای یک برنامه این همه زحمت میکشیم، مثلا برای ساخت یک سرود 15 روز وقت میگذاریم، هزینه و... نمیدانم، قاطی کرده بودم. شاید باور نکنید، اما برای آیتم سه دقیقهای دوربین مخفی در برنامه "39" دو روز وقت میگذاشتیم. به هر دلیلی این برنامه دیگر پخش نشد.
* پس رادیو و تلویزیون را فیلتر کردید؟
ـ بله، تا اینکه سفیری از طرف آقای خجسته آمد و برنامه "آئینه" را صبحهای پنجشنبه در رادیو جوان راه انداختیم و عصرها هم برنامه "عصرانه". بعدها این برنامه به شبکه سراسری منتقل شد. یکی دو سال بعد هم نام برنامه "آدینه" شد.
* چرا نام برنامه تغییر کرد؟
ـ چون برنامه "صبح جمعه" مرگ مغزی شده بود و دیگر جواب نمیداد و تغییرات هم کارساز نبود. "آدینه" را دو سال و اندی اجرا کردیم. برنامه پرمخاطبی بود و مردم هم تماسهای زیادی با ما داشتند و بعد هم خداحافظی کردیم.
* اگر دوباره نقبی به دهه 70 بزنیم، شما در اوایل این دهه وارد عرصه دوبلاژ شدید؟
ـ اوایل دهه 70 به واسطه ژاله علو به دوبلاژ معرفی شدم و در کنار ساخت و اجرای برنامههای تلویزیونی در دوبله هم مشغول بودم.
* از قرار چند سال بعد دوبلورها نام شما را از فهرستشان خط زدند، قضیه چه بود؟
ـ از همان سال دوم و سوم ورودم به دوبلاژ بود که به رل اول گویی رسیدم و بعد مدیر دوبلاژ شدم و چند فیلم و سریال با مدیریت من دوبله شد. در آن سالها رلهای ماندگاری گفتم، اما فضای دوبله غیر قابل تحمل بود. اگر شما در جایی کار خوبی انجام دهید، رفیقتان تشکر میکند، اما در دوبله یک رل خوب میگفتم با من قهر میکردند.
* و اما قصه کنار گذشته شدن شما از دوبله ...
ـ سازمان صدا و سیما کلاسی برای گویندگان جوان تشکیل داد. به یاد دارم من همراه داریوش ارجمند و خانم امیری از 300 تا 400 نفر تست گرفتیم. حدود 70 تا 80 نفر قبول شدند و ما قرار شد به این گویندگان آموزش دهیم. البته قبل از من با گویندگان دیگری صحبت کرده بودند، اما آنها قبول نکردند. وقتی من برای تدریس رفتم، دوستان دوبلاژ فرصت را مناسب دیدند و ضربهای که میخواستند به من زدند. نام من را کاملاً از فهرست خط زدند.
* مگر چنین قانونی در دوبلاژ وجود داشت؟
ـ دوستان کاملاً غیر قانونی این کار را انجام دادند. بازیگرانی همچون امین تارخ و ... کلاسهای بازیگری دارند، آیا بازیگران دیگر آنها را از بازی منع یا به او گلایه کردند؟ مسلماً نه. اما دوستان دوبلاژ از من یک دشمن فرضی درست کردند. فکر میکنم یکی از الطاف خداوند بود که من از دوبلاژ بیرون آمدم.
*این اتفاق هم به نوعی برای انجمن گویندگان جوان افتاد؟
ـ انجمن گویندگان جوان را سر کار گذاشتند. آنها را به قرن 21 آوردند و بال و پر دادند. فیلمهایشان را برای دوبله به آنها سپردند. بعد دوباره با قدیمیها آشتی کردند و این بچهها را کنار گذاشتند. من شاگردهایی را برای دوبله تربیت کرده بودم و گفتم در آینده آنها زیر دست شما میآیند و شما از آنها تست بگیرید اگر خوب بودند، استفاده کنید، ولی چنان سمپاشی کردند که وقتی شبکه تهران فیلم "حیفا" را برای دوبله به من سپرد و به گویندگان قدیمی زنگ زدم، گفتند ما با خائنها کار نمیکنیم.
وقتی آنها تنها بودند با من احوالپرسی میکردند، اما وقتی با هم بودند، اخم میکردند و نشان میداد کنار گذاشتن من تصمیم جمعی بوده است. به همین دلیل من با شاگردان خودم فیلم "حیفا" را دوبله کردم. بعد از این فیلم هم چند مجموعه مستند و... برای شبکههای چهار و تهران دوبله کردم. بعدها شنیدیم دوستان میگفتند لشکر کاردان پشت دروازههای تهران رسید.
* با این حساب جنگ شما در دوبلاژ شروع شد؟
ـ نه، چون احساس کردم یک جنگ بیمعنا است. اگر میخواستم، میتوانستم با بچهها بتازم، ولی متوجه شدم بیفایده است. به همین دلیل به شاگردانم گفتم که به سندیکا بروند و پشت سر من هم فحش بدهند تا آنها را بپذیرنند. در طول این سالها حدود 2000 شاگرد داشتم.
* در چه عرصههایی؟
ـ گویندگی و اجرا در رادیو و تلویزیون، گزارشگری، فن بیان و دوبلاژ. از همه دورهها 20 نفر هم جذب سازمان نشدند. در حال حاضر چند نفر در شبکه خبر، دوبلاژ، رادیو و... هستند. برای مدتی هم تاجیکستان از من برای آموزش گویندگان شاغل دعوت کردند. در مجموع شاگردان یاد پدر نمیکنند.
* مدتی هم در رادیو پیام بودید؟
ـ بله، دوشنبهها از ساعت شش تا 10 شب اجرا داشتم. بعد از یکی دو سال روزهای اجرایم به چهارشنبهها منتقل شد. به یاد دارم چند کتاب را زیر بغل میزدم و سر این برنامه میرفتم. فریبرز گلبن تهیهکننده برنامه هم موسیقیهای خوبی انتخاب میکردم. یک آرم پلنگ صورتی هم داشتیم و درباره چیزهای صورتی کشور میگفتم، مثل آموزش و پرورش صورتی و ... در واقع من از هر فرصتی که پیش میآمد برای نیشگون گرفتن خوب استفاده کردم، حتی در مطبوعات.
* از فعالیتتان در مطبوعات بگویید؟
ـ مدت زیادی در روزنامه جام جم برای ستون طنز مطلب مینوشتم و از آقای لاریجانی بگیر تا وزارتخانهها، دادگاهها و... جایی از دست من در امان نبود. بعد برای اینکه ننویسم یا ... گفتند دیگر خطم را نمیتوانند چاپ کنند. مدتی هم در مجله همشهری مینوشتم. آن زمان هنوز روزنامه همشهری منتشر نمیشد و این مجله ماهنامه بود. در این مجله چهار صفحه نیشخند هم داشتم. در روزنامههای اعتماد و تهران امروز هم نوشتم. معمولا هر جا نوشتم بسته شد.
در این سالها فعالیتهای مختلفی در مطبوعات، رادیو و تلویزیون داشتم، اما هیچیک به اندازه "عصرانه" و "نوروز 72" نبود. نویسندگی و کارگردانی "نوروز 75" را هم به عهده داشتم. اولین اخبار عربی آنجا پخش شد. "نوروز 76" را هم ساختم. تا اینکه سال 83 هم تولید برنامه "صندلی داغ" شروع و از من به عنوان مجری دعوت شد.
* پس چرا صندلی داغ را ترک کردید؟
ـ قبل از پذیرفتن اجرای "صندلی داغ" با آنها شرط کردم این صندلی باید داغ باشد و تا زمانی که صندلی داغ باشد در خدمتتان هستم، ولی متاسفانه این صندلی به یخی گراید و مسئولان نیامدند یا دعوتشان نکردند، به همین دلیل من هم از برنامه رفتم.
* بعد از رفتن شما از "صندلی داغ" جو بدی درست شد و برخی میگفتند شما پول زیادی برای اجرا میخواستید و شبکه قادر به پرداخت آن نیست؟
ـ بله این جو درست شد، در حالی که اینطور نبود و من به دلیل یخ شدن صندلی داغ برنامه را ترک کردم، حتی به گوش ضرغامی رساندند که من پول زیادی میخواهم و مدیر وقت شبکه دو هم همین حرف را به آقای ضرغامی گفته بودند، اما در ملاقاتی که با ضرغامی داشتم که از من پرسیدند چرا "صندلی داغ" را ترک کردم، گفتم مسئله پول نیست، چرا که این برنامه غیر از من چیزی نداشت، فقط دو صندلی داشت، نه کارگردانی، نه گریم و... گزارشهای مردمی را هم از رفیقهایشان تهیه میکردند.
* سئوالات را چه کسی طراحی میکرد؟
ـ طراح محمد مهاجری بود، اما من فقط چند سئوال اول را میپرسیدم و بعد با توجه به تیپ میهمان و... سئوالاتی را میپرسیدم. بعد از ترک برنامه از من پرسیدند چه کسی را برای اجرا بیاورند. من هم زندهیاد نوذری و احمد نجفی را پیشنهاد دادم. نوذری خوب بود، نجفی هم همینطور، ولی دیگر "صندلی داغ" به لحاظ اجرا و میهمان داغ نبود و برنامهای برای کسب روزی شد.
البته دو بار من را خرکش کردند و در هفتههای دفاع مقدس و بسیج چند برنامه اجرا کردم. همچنین از دفتر قالیباف هم با من تماس گرفتند آیا من برنامه را اجرا میکنم. گفتم نه، اما اگر شبکه قبول کند حرفی ندارم و برنامه را اجرا میکنم. البته میسر نشد. در مجموع خوشحالم که با شخصیتهای مهمی صحبت کردم، از معاون خاتمی گرفته تا سرداران جنگ، آقای محسن رضایی و... گفتگوهای مفید و بیمحابایی با شخصیتهای درشت داشتم.
* دوست داشتید با چه کسی در برنامه "صندلی داغ" گفتگو کنید که نشد؟
ـ خیلی دوست داشتم با آقای هاشمی رفسنجانی گفتگو کنم، اما نشد یا دوستان نخواستند. آقای خاتمی را هم چند بار دعوت کردیم، ولی نیامد.
* چه آیندهای برای این برنامه پیشبینی میکردید؟
ـ خیلی دوست داشتم این برنامه روزی به جایی برسد که بالاترین مقامهای نظام در برنامه دعوت شوند. متاسفانه هدف برنامه تغییر کرد و پیرو آن کیفیت هم عوض شد. گفتگوی آقای رضایی را خیلی دوست داشتم. به یاد دارم در آن برنامه او بعد از سئوالی که کردم، اشک ریخت و این قشنگ بود، اما وقتی برنامه تبدیل به پرسیدن سئوالاتی از جمله قهوهای خوب است یا رنگ دیگر؟ چند کیلو هستی و... کیفیت آن تغییر کرد.
* برویم سراغ برنامه "شبکه سه و نیم" و شوخیهایی که در این برنامه با شخصیتها میکردید.
ـ در این برنامه شوخیهایی با سهیل محمودی کردیم که هنوز هم بعد از این همه سال ول نکرده و مرتب میگوید دوستان ادای من درنیاورید یا ادای آقای سلوکی را درمیآوردیم. تفسیرهای خبری و ... را نقد میکردیم یا برای شهرام جزایری سرود ساختیم. البته زمان پخش این برنامه با مجموعه "برره" یکی شد و بهنوش بختیاری را با کتک از ما گرفتند. همچنین هادی کاظمی را هم از برنامه ما گرفتند و حسام دو برره کردند.
* وقتی اواسط دهه 70 صدای استاد خرناس را در رادیو شنیدم، ذهنیتی از او پیدا کردم و وقتی تصویر او را در تلویزیون دیدم این ذهنیت به هم ریخت. دوست نداشتید شخصیت خرناس را رادیویی نگه میداشتید؟
ـ بله، خوب بود اگر رادیویی میماند، ولی من به آدمی احتیاج داشتم عین خرناس که خل و چل و بهلولصفت باشد. حرفهایش هم جدی باشد و هم نه. عین این را در تلویزیون میخواستم، ولی با زمان کمی که داشتم، نمیتوانستم تیپی خلق کنم و برای مردم هم جا بیفتد. البته ابتدا قرار بود برنامه هفتگی پخش شود، ولی بعد شبانه شد. به یاد دارم تصویربرداری قسمت اول یکماه طول کشید، برای قسمت دوم دو روز و برای قسمت سوم نصف روز وقت داشتیم.
البته از این نوع تصویربرداری حالم به هم میخورد. بعدها خودم متاسف شدم که کاش خرناس همینطور میماند مثل آقای نوذری که شخصیت ملون را داشت. شاید خرناس را هر کس طوری تصور میکرد. دلم میخواست این موجود بیاید تا به وسطه او حرفهایم را بزنم. کار قشنگی نبود او را به تلویزیون آوردم، نباید این کار را میکردم. البته اگر حمایت میشد، خرناس میگرفت.
* پس خودتان معتقدید خرناس در تلویزیون گل نکرد؟
ـ نه، الان هم نمیتوانم بگویم خرناس نگرفت. شبکه سه و نیم جای خودش را داشت و قشر دانشجو و فرهیخته مطلب سه و نیم را گرفتند. وقتی زیرنویس میکردیم بازنشستگان عزیز نگران رئیس مجلس نباشید حالشان خوب است، متوجه میشدند.
* قصد ندارید سری جدید شبکه سه و نیم را دوباره بسازید؟
ـ نه، من توبه کردم، چرا که مدیران تحمل برخی مطالب را ندارند و هر شب که برنامه پخش میشد 20 تا 30 فاکس میآمد. ما عادت کردیم برنامههایی را ببینیم که نخود بخورند و عشق در کنند. اتفاقاً یکی از مدیران شبکه به من گفت طنز بسازم، گفتم طنز کوچهای باریک و بنبست است که ته آن عطاران است و دیگر نمیتوان از آن رد شد. من ماندهام سال بعد تلویزیون میخواهد در عرصه طنز چه بکند؟ متاسفانه از برخی طنزها در مجموعهها استفاده میشود که نمیتوان در یک جمع عمومی استفاده کرد. نمیدانم چرا با فحش میخواهند مردم را بخنداند؟ من اهل اینطور خنداندن مردم نیستم.
* شما در سه دوره محمد هاشمی، علی لاریجانی و عزتالله ضرغامی در صد او سیما حضور داشتید، در کدام دوره راحتتر بودید؟
ـ در همه دورهها در عرصه رادیو خیلی راحت بودم، در عرصه تلویزیون هم اگر تفاوتهایی بوده، تغییر در نگرش حکومت بود نه در مدیریت سازمان. یک موقع اگر ریتم موسیقی تند میشد، غیر قابل پخش بود. اوایل انقلاب در زمان آقای هاشمی موسیقی غیر قابل پخش بود. تقصیر او نبود، جو اینطور بود، ولی در زمان آقای لاریجانی موسیقی پاپ راه افتاد، در حالی که در دوره قبلی اجازه پخش این نوع موسیقی را نداشتیم.
* نظرتان درباره دوره مدیریت آقای خجسته چیست؟
ـ زمان مدیریت آقای خجسته دوران طلایی من در رادیو بود. امیدوارم در دوره آقای صوفی هم باشد وگرنه میشویم همان شیر بی یال و دم و اشکم. من همیشه منطقی حرکت میکنم. دلم میخواهد از تمام کسانی که انتقاد میکنم بدانند من دشمنشان نیستیم. تیتراژ پایانی برنامه "عصرانه" که به زودی از رادیو ایران پخش میشود، تیتراژ پایانی شبکه سه و نیم است. من اگه عیب تو رو میگم، تو رو دوستت دارم.
* ولی اکثر بچههای رادیو نگرانند که رادیو به اندازه دوره قبل پررونق نباشد؟
ـ این را میتوان خیلی زود فهمید. وقتی تلویزیون مدیرش تغییر میکند شش ماه طول میکشد تا تغییرات روی آنتن مشخص شود، ولی رادیو به یک تا دو ماه نمیرسد. باید صبر کرد، الان قضاوت زود است. در مجموع من نگران نیستم.
* در این سالها چه هدفی را دنبال میکردید؟
ـ در این سالها هدفم این بود که مردم را بخندانم و وسط خنده هم بگویم در کدام قسمت یک وزارتخانه یا نهاد و سازمان اشکالی هست. حالا اگر این کار گناه است یا مباح، بگذارند بگوییم.
* حالا با رویکرد قبلی رادیو جوان موافق بودید؟
ـ مدتی پیش مهران دوستی از رادیو جوان با من تماس گرفت. پنج گوینده در استودیو بودند. همان جا گفتم من با شما نیستم، اما به رادیو جوان میگویم تند میروی جوان ترسم فرومانی. فکر میکنم فروماند. طنز با فحش فرق میکند. رادیو جوان در یک زمانی بیخود میتاخت. اگر یکروز میگویم شهرداری بد است، فردا باید بگویم مسئولان محترم شهرداری ممنون از اینکه یادگار را ادامه دادید به سئول رسیدید.
اگر یک روز از اتوبوسرانی گلایه میکنم، فردا بگویم آقای مترو ممنون که با صد تومان از میرداماد تا بهشت زهرا میبرید. همه اشکالات به دولت برنمیگردد. مگر وقتی ساعت یک شب میهمان از خانهام میرود و بعد یکساعت با سر و صدا خداحافظی میکنم و دو ساعت هم بوق میزنم، باید وزارت میهمانی داشته باشیم؟ به نظرم باید از خودمان هم انتقاد کنیم. باید یک آینه صاف نه محدب و مقعر باشیم. فقط سیاهنمایی کردن قشنگ نیست... من چقدر حرف میزنم!
* در رادیو هم خیلی حرف میزدید و اگر موسیقی پخش نمیشد، معمولاً به حرف زدن ادامه میدادید؟
ـ بله، همینطور است. در مجموع فکر میکنم رادیو جوان و طنزپردازان یک موقع تند رفتند. خوب بود آهسته و پیوسته باشد. به یاد دارم زمان آقای خاتمی که شعارشان آزادی بیان بود، یکروز در رادیو گفتم نفت خیلی گران شد، مرغ هم گران شد، چرا؟ در آن سال یکی از وزیران در روزنامه خود نوشت کاردان در برنامه به مواضع اقتصادی خاتمی حمله کرد. من هم در کمال پررویی هفته بعد در برنامه گفتم من به مواضع آقای خاتمی کار ندارم، بلکه به مواضع مرغ حمله کردم. اگر در برنامه انتقاد نکنیم، میگویند برنامه بیمزه است. اگر انتقاد کنیم میگویند سوپاپ هستید!
* وضعیت گویندگی در رادیو و تلویزیون در دو دهه اخیر را چطور ارزیابی میکنید؟
ـ در کمال شجاعت میگویم گویندگی و اجرا در سازمان صدا و سیما دچار اشکال است. صداها خوب نیست. برخی گویندگان و مجریان لوازم اولیه را ندارند. یک گوینده باید مخارج حروفش درست باشد. وقتی گویندهای هنوز بلد نیست دمشق را درست تلفظ کند، چرا باید گوینده شود؟ متاسفانه تاکیدهای برخی گویندگان در خبر اشتباه است.
* در دوبله چطور؟
ـ دوبله هم خیلی مشکل دارد... متاسفانه اکثر گویندگان و گزارشگران فوتبال تلفظ اشتباه در گزارشهایشان دارند.
* آیا در این باره هشداری به رئیس سازمان صدا و سیما هم دادهاید؟
ـ به آقای لاریجانی گفته بودم، فکر میکنم به آقای ضرغامی و آقای خجسته هم گفتم، حتی پیشنهاد دادم حاضرم دو سال از زندگیام را بگذارم و این وضعیت را درست کنم. گویندگی و اجرا پیشانی صدا و سیما است. صدا باید قشنگ باشد، گوینده باید خوب حرف بزند نه اینکه ادا دربیاورد. در این سالها ثابت کردیم گوینده، طنزپرداز و... خوب زیاد داریم. به نظرم گویندگی سازمان دچار اشکال بزرگی است و کسی هم به فکرش نیست.
من اجرای برخی مجریها را قبول ندارم. جنس صدای آنها میگوید که من با شما صادق نیستم. آنها همچون گیاهانی هستند که به واسطه حصیر ایستادهاند و اگر حصیر را بردارید، میافتند. نباید فکر کنید با دو نفر صحبت کردید، گل کرد کار بزرگی کردید. من سختترین سئوالات را از رضایی پرسیدم، اما هرگز از حوزه احترام خارج نشدم یا فردی را با نام کوچک صدا نکردم.
* و مجری محبوب شما؟
ـ در حال حاضر امیرحسین مدرس را خیلی دوست دارم و در حال غایب هم اسماعیل میرفخرایی. بقیه هم مثل خودم هستند.
* به نظرم مدرس کوچک شده شماست؟
ـ میدانید چه چیزی از مدرس من را شیفته کرده، او خودش است و ادا درنمیآورد. سواد قرآنی و حوزوی دارد. سواد ادبیاش بیش از حد بالا است. صدای خوبی دارد و خیلی خوب هم ساز میزند.
* از شاگردانتان بگویید؟
ـ حسین رفیعی خوبه، بیژن بنفشهخواه کمی مثل خودش مانده، علی سلیمانی خیلی خودش را خوب حفظ کرد و برای بازی در هر فیلمی نرفت. کیهان ملکی خیلی خوب بود، اما محو شد. مهران غفوریان خودش را بدبخت کرد و...
*نظرتان درباره طنز "زیر آسمان شهر" چه بود؟
ـ خیلی خوب بود. فقط چند اشکال کوچک داشت، چرا که هر روز به یکی از معضلات میپرداخت. همان زمان هم گفتم بهتر است سریهای بعدی این مجموعه ساخته نشود، اما ادامه پیدا کرد و متاسفانه داغون هم شد. متاسفانه دور باطل حرکت در صدا و سیما است. من خودم در هر برنامه که رفتم شرط گذاشتم، الان هم به من میگویند، چرا نمیآیی؟ میگویم نمیشود 24 ساعت جلو دوربین باشید. باید برای هر برنامه زمان کافی گذاشت.
* و سئوال آخر. چطور شد بازی در مجموعههای "کلاه پهلوی" و "نردبام آسمان" را پذیرفتید؟
ـ با پیشنهاد محمدرضا شریفینیا در "کلاه پهلوی" بازی کردم. نقش جمال شیر رئیس امنیت کل کشور را بازی کردم. گریم خوبی داشتم و چهرهام متفاوت شده. در مجموعه "نردبام آسمان" هم نقش مسعود طبیب پدر غیاثالدین جمشید کاشانی را بازی میکنم. صدایم را فقط در زمان پیری مسعود تغییر دادهام.
ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ
گفتگو از فاطمه عودباشی
نظر شما