اگر كسى تصور كند كه در طول دوران مبارزه و بعدا در طول دوران انقلاب و مسؤوليت رياست قوهى اجرايى، حتى يك لحظه در ذهن خودم خطور مىدادم كه اين مسؤوليت به من متوجه خواهد شد، قطعاً اشتباه كرده است. من، هميشه خودم را نه فقط از اين منصب بسيار خطير و مهم، بلكه حتى از مناصبى كه به مراتب پايينتر از اين منصب بوده است - مثل رياست جمهورى و ديگر مسؤوليتهايى كه در طول انقلاب داشتم - كوچكتر مىدانستم.
يك وقتى خدمت امام قدس سره اين نكته را عرض كردم كه گاهى نام من در رديف بعضى از آقايان آورده مىشود، در حالى كه در رديف آنها نيستم و من يك آدم كوچك و بسيار معمولى هستم. نه اين كه بخواهم تعارف كنم، الان هم همان اعتقاد را دارم. بنابراين، چنين معنايى اصلاً متصور نبود.
البته در آن ساعات بسيار حساسى كه سختترين ساعات عمرمان را گذرانديم و خدا مىداند كه در آن شب و صبح شنبه چه بر ما گذشت، برادرها از روى مسؤوليت و احساس وظيفه، با فشردگى تمام، فكر و تلاش مىكردند كه چگونه قضايا را جمع و جور كنند، مكرر از من به عنوان عضو شوراى رهبرى اسم مىآوردند، كه البته در ذهن خودم آن را رد مىكردم، اگر چه به نحو يك احتمال برايم مطرح مىشد كه شايد واقعاً اين مسؤوليت را به من متوجه كنند.
در همان موقع، به خدا پناه بردم و روز شنبه، قبل از تشكيل مجلس خبرگان، با تضرع و توجه و التماس، به خداى متعال عرض كردم: پروردگارا! تو كه مدبّر و مقدّر امور هستى، چون ممكن است به عنوان عضوى از مجموعهى شوراى رهبرى، اين مسؤوليت متوجه من شود، خواهش مىكنم اگر اين كار ممكن است اندكى براى دين و آخرت من زيان داشته باشد، طورى ترتيب كار را بده كه چنين وضعيتى پيش نيايد. واقعاً از ته دل مىخواستم كه اين مسؤوليت متوجه من نشود.
بالاخره در مجلس خبرگان، بحثهايى پيش آمد و حرفهايى زده شد كه نهايتاً به اين انتخاب منتهى شد. در همان مجلس، كوشش و تلاش و استدلال و بحث كردم تا اين كار انجام نگيرد، ولى انجام گرفت و اين مرحله گذشت.
من، همين الان خودم را يك طلبهى معمولى و بدون برجستگى و امتيازى خاص مىدانم، نه فقط براى اين شغل با عظمت و مسؤوليت بزرگ، بلكه - همانطور كه صادقانه گفتم - براى مسؤوليتهاى به مراتب كوچكتر از آن، مثل رياست جمهورى و كارهاى ديگرى كه در طول اين ده سال داشتم. اما حالا كه اين بار را روى دوش من گذاشتند، با قوّت خواهم گرفت، آن چنان كه خداى متعال به پيامبرانش توصيه فرمود: «خُذها بِقوّة»(1).
براى اين مسؤوليت، از خدا استمداد كردم و باز هم استمداد مىكنم و هر لحظه و هر آن، در حال استمداد از پروردگار هستم تا بتوانم اين مسؤوليت را در حد وسع خودم - كه تكليف هم بيش از وسع نيست - با قدرت و قوت و حفظ شان والاى اين مقام، حفظ كنم و انجام بدهم. اين، تكليف من است كه اميدوارم ان شاء الله شمول لطف و ترحم الهى و دعاى ولى عصر (عج) و مؤمنين صالح باشم.
1- سورهى اعراف، آيهى 145.
منبع : حديث ولايت، ج اول، صفحههاى 182 و 183.
نظر شما